مستندات
بسمالله الرحمن الرحیم
چون در كتاب برهانالحق برای اثبات مدعا شواهدی از آیات قرآنی و تفسیر مفسرین و احادیث و اخبار و كتب لغوی همچنین كلام سرانجام و كلام سایر بزرگان اهل حق بیان گردیده، ممكن است خوانندگان محترم جهت اطمینان خاطر تمایل به ذكر مستندات داشته باشند. لذا به استثنای هر آنچه از سوره و آیات قرآنی كه در متن كتاب شمارش شده است بقیه نیز آنفاً نگاشته میشود، ضمناً توضیح میدهد:
اولاً – رمز كتب اخبار این است:
(یه – فقیه) – (كا – كافی) – (یب – تهذیب) – (صا – استبصار) – (و م – وافی و مجلد آن) – (ب – بستانالسیاحه).
ثانیاً – رمز دفاتر كلام آنچه نزد اینجانب سندیت دارند، با تاریخ ختم كتابت هر یك، بدین ترتیب:
۱ – (د) – یك جلد به خط مرحوم آقای سید احمد ثانی مسندنشین خاندان شاه حیاس، مشتمل بر چهار جزء میباشد. تاریخ ختم كتابت از جزء اول لغایت جزء سوم سنهی ۱۲۵۷ هجری قمری (در صفحهی ۱۳۳) و تاریخ ختم كتابت جزء چهارم سنهی ۱۲۶۳ هجری قمری (در صفحهی ۱۷۸).
۲- (ت) – یك جلد به خط مرحوم پدرم حاج نعمتالله. تاریخ ختم كتابت
- برهانالحق۱۸۸
شهر رمضان سنهی ۱۳۱۳ هجری قمری (در صفحهی ۲۰۴).
۳- (ل) – یك جلد به خط مرحوم آقای میرزا اسمعیلخان دایی بنده.
تاریخ ختم كتابت ۲۳ شهر ربیعالثانی سنهی ۱۳۱۹ هجری قمری (در صفحهی ۳۰۴).
۴- (م) – یك جلد مجمعالكلام، كه از مجموع دفاتر كلام عموم خاندانها و كلامخوانهای اهل حق جمعآوری نمودهام. تاریخ ختم كتابت، اواخر سال ۱۳۰۲ شمسی میباشد.
۵- (ن) – یك جلد رونوشت از دفتر (دیوان گوره)، كلام سرانجام اهل حق طایفهی گوران است. تاریخ ختم كتابت رونوشت مزبور ۱۲ اردیبهشت ۱۳۱۳ شمسی میباشد (در صفحهی ۹۴).
مستند ردیف (۱) (برهانالحق صفحه ۲ سطر ۱):
«مانند علیاللهیها و غیره»:
فرقهی (علیاللهی) غیر از (اهل حق) است زیرا: اولاً – تأسیس فرقهی علیاللهی توسط عبدالله بن سبا در زمان حضرت علی (ع) بوده است، و مؤسس فرقهی اهل حق حضرت سلطان اسحق در قرن هفتم هجری میباشد. ثانیاً – از حیث اصول عقاید و سایر احكام مذهبی و مسلكی نیز با یكدیگر اختلاف فاحش دارند.
(برای توضیح بیشتر، به جواب سؤالات فصل بیستم – مبحث سوم، مراجعه شود).
مستند ردیف (۲) (برهانالحق صفحه ۷ سطر ۳):
«لذا اهل حق به كسی اطلاق میشود… الخ»:
در این خصوص كلام زیاد است، از جمله پیرموسی فرماید: «شَرْط شَریعَتْ تِوفیق حَقَّنْ – طَریقَتْ چاوِشْ خَلْق خالِقَنْ –
- ۱۸۹مستندات
حَقیقَتْ بَرْپا شَریعَتْ لَنْگَنْ – جَهانْ سَقامْ دَرْ بَنْدَهی یَكْ رَنْگَنْ» – پیررضبار فرماید: «مَعْرِفَتْ مُهْرَنْ چَهْ پَرْدَهی سِرّْ پُوشْ – بِنائی یارَنْ جامَهی نُو وَ نُوشْ… الخ» یعنی «شرط بنای شریعت شاه راهی است برای توفیق یافتن به حق – طریقت نقیب و نادی و هادی خلق است به سوی خالق – حقیقت كه برپا و هویدا گردد، شریعت طی شده است» آنگاه «مُهر سكوت معرفت بر اسرار تحولات وحدت به كثرت و كثرت به وحدت ممضی میگردد» (ت ص ۱۱) – (ل ص ۲۵) – (م ص ۵۵).
مستند ردیف (۳) (برهانالحق صفحه ۱۰ سطر ۱۰):
«مذهب شیعهی اِثنی عَشری جعفری»:
حضرت شاه خوشین فرماید: «سَیِّدِ سَرْوَرْ – خَوْشینْ بَچَهْنا سَیِّدِ سَرْوَرْ – دین پاكْ ما نَهادیمْ مَذْهَبْ جَعْفَرْ – اَزَلیمْ عَلِیَّنْ نامیمَنْ حَیْدَرْ».
یعنی «خوشین طفلی هستم از خاندان سید سرور (آن چنان طفلی كه خواجه فرماید: كاین طفل یكشبه ره صد ساله میرود) – دین پاك ما نهادیم مذهب جعفر – ازل و ابدش از علی است به نام نامی حیدر» (د ص ۴۷ و ۱۵۲) – (ت ص ۵۳) – (ل ص ۱۱۹) – (م ص ۱۴).
مستند ردیف (۴) (برهانالحق صفحه ۱۱ سطر ۱۰):
« اُولِیالْاَمْر »:
اقتباس از تفاسیر زیر است:
۱- تفاسیر عامه عبارتاند از: جامعالبیان طبری (جلد ۵ و ۶ ص ۱۴۶) – كشاف (جلد یك ص ۴۰۳ متن) – كشفالاسرار (جلد دوم
- برهانالحق۱۹۰
ص ۵۵۰) – فخر رازی (جلد پنجم جزء العاشر ص ۱۴۳ س ۲۲) – التسهیل (جلد ۱ و ۲ ص ۱۴۶) – انوارالتنزیل (جلد اول جزء الثانی ص ۹۴ س ۲۴ متن) – الجواهر (جزء سوم جلد ۳ و ۴ ص ۴۵ و ۵۵).
۲- تفاسیر خاصه عبارتاند از:
مجمعالبیان (جزء سوم ص ۶۴) – جوامعالجامع (ص ۸۸) – ابوالفتوح رازی (جلد سوم ص ۲۰۹) – منهجالصادقین (جلد اول ص ۳۷۵) – البرهان (جلد اول ص ۳۸۱) – صافی (ص ۱۰۸) – صفی (جلد اول ص ۲۰۴ و ۲۰۵) – بیانالسعادة (ص ۲۰۶).مستند ردیف (۵) (برهانالحق صفحه ۱۸ سطر ۲):
«ساجْ نارْ»:
در كلام سرانجام و سایر بزرگان دین، بسیار تكرار شده است، از جمله ابیات زیر است:
«دامِشْ عَطّارَهْ – دامْیارْ بِنْیامینْ دامِشْ عَطّارَهْ – دامِشْ تَنَوِیْ اَوْ ساجْنارَهْ – شَهبازِشْ گَرْتَنْ ذات سَتّارَهْ» (ل ص ۲۲۸).
«دامِشْ آشكارْ – دامْیارْ بِنْیامِینْ دامِشْ آشكارْ – نَیْناتَنَنِشْ تَنَوِیْ اَوْ ساجْنارَهْ – شَهبازِشْ گَرْتَنْ ذات سَتّارَهْ» (ل ص ۲۹۸).
ایضاً «اَوْ ساجْ نارِیْ- بارْگایْ شامْ وَسْتَنْ اَوْ ساجْ نارِیْ- بَیْدِیْ بِگِنْدِیْ اَوْ شُونْ یارِیْ- پادْشامْ حاضِرَنْ چَهْ بَرْ تا بارِیْ» (م ص ۱۵۴).
یعنی «رشتهی حقیقت كه مانند متاع عطاری دارای هر ادویه و آثاری است، به نام شرط بیابس ساج ناری، سپردهی پیربنیامین شده است، تا به وسیلهی تنیدن و بافتن و اتصال دادن آن شرط به مبدأ اعلی، شهباز جلوهی نور ذات حقتعالی را، آشكارا، به دام وصال آورد و
۱۹۱مستنداتبه بارگاه قرار داد وجود و موجودیت ازلی مستقر فرماید، (از اینرو بنیامین را دامیار، و آن شرط را به دام تشبیه گردیده). پس ای یاران، به دنبال یار و یاری بیفتید، چون خداوند در بحر و بر و هر جای دیگر حاضر و ناظر است.»
مستند ردیف (۶) (برهانالحق صفحه ۱۹ سطر ۴):
«ولی به اصطلاح اهل حق چشمهی خورشید را گویند…»:
شاه ابراهیم فرماید: «هَنِتْ گُرُوهِیْ مَكَرانْ زارِیْ – نَهْ جَمْ نیشْتَنِیْ لَهْ ساجْ نارِیْ – نارِتْ آفْتاوْ ساجِتْ دِیارِیْ» (ن ص ۶۵) .
ایضاً به روایتی شیخ امیر و به روایتی پیرموسی در كلام (نِرْكَهی شَهَنْشاهْ) فرماید:
«كاكا شِیْ و َشُونْ رایْ رَواجْ یارْ – دِیشْ كِهْ هَشْتْ تَنْ بِیْ چیِرْ ساجْ نارْ – دِلِیْ ساجْ نارْ قَلْب ظُلُومَتْ – چاگا حاضِرْ بِیْ خَضْرائِیْ اَُمَّتْ» (ت ص ۱۴۹) – (ل ص ۲۴۴) – (م ص ۲۵۶) – (ن ص ۹۰).
یعنی «ای مظهرالله، گروهی از یارانت برای یافتن آن نشئه عالم ساج ناری، در حال زاری و بیقراری هستند، زیرا نور قرص آفتاب تو در جمع ساج ناری برقرار است، كه ساجش آن جمع و نارش جلوهی آفتاب ذات پروردگار خواهد بود».
كلام (نركهی شهنشاه) هم تأیید همین موضوع است به اینكه، وقتی كاكا ردا در حال رؤیا برای درك معنی دنبال آثار راه رواج حقیقت را گرفت، عالم ساج نار و آن یاران بیقرار، در قلب تاریكی جوانب نار، با پرتو شعلهی نور پروردگار، گنبد خضرائیوار، به نظرش آشكار گردید.
برهانالحق۱۹۲مستند ردیف (۷) (برهانالحق صفحه ۲۰ سطر ۱۴):
«مانند سَبّ شیطان و غیره»:
شیطان در لغت عرب منجمله كتب زیر (باب شَطَن) چنین تعریف شده است:
۱- اَلشَّیطانُ روحٌ شریرٌ – كُلُّ عاتٍ مُتَمَرِّدٍ مِنْ اِنْسٍ اَوْ جِنٍ اَوْ دابَّةٍ – (المنجد).
۲- وَالشَّیْطانُ وَ كُلُّ عاتٍ مُتَمَرِّدٍ مِنْ اِنْسٍ اَوْ جنٍ اِوْ دابَّةٍ (قاموس).
۳- وَالشَّیْطانُ مَعْرُوف وَ كُلُّ عاتٍ مَتَمَرِّدٍ مِنَالْجِن وَاْلاِنْس وَ الدَّواب – (مجمعالبحرین).
۴- در قرآن هم میفرماید: «وَحِفْظاً مِنْ كُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ» (سوره ۳۷ – آیه ۷).
لذا از مجموع مفاد عبارات فوق، معنی كلمهی (شیطان) این است: شیطان، هر سركش و نافرمان از آدمی و جن و حیوان است.
پس هر موجودی، هر گاه از حیث افكار و كردار مشمول لغت مزبور گردید، نفس آن اعمال زشت، سزاوار طعن و لعن میباشد، نه خود آن موجود بالخصوص. كما اینكه ذكر لفظ (كل) در آیهی یاد شده و سیاق لغات نامبرده، دلالت بر تعمیم دارد نه تخصیص.
مستند ردیف (۸) (برهانالحق صفحه ۲۲ سطر ۴):
«یارِیْ چارْ چِیوَنْ… الخ»:
كلام سرانجام فرماید: «یارِسانْ وَ راهْ – رایْ حَقْ راسِیَنْ بِرانانْ
۱۹۳مستنداتوَ راهْ – پاكِیْ و راسْتِیْ نِیسْتِی و رِدا – قَدَمْ وَ قَدَمْ تا وَ مَنْزِلْگاهْ» یعنی «ای گروه اهل حق، ای یارستان، راه حق رفتن راستی است و باید به راستی راه بروید – پاكی و راستی و نیستی و ردا را – قدم به قدم تا منزلگاه ابدی آخرت شعار خود سازید»؛ كه شرایط هر یك از چهار ركن مزبور در متن كتاب، فصل پنجم، توضیح شده است، محتاج به تكرار نیست. (ل ص ۲۶۱ و ۲۷۲).
مستند ردیف (۹) (برهانالحق صفحه ۲۸ سطر ۱):
«بُهْلُولْ»:
در كتب لغت، از جمله كتابهای (قاموس – شرح قاموس – صحاح – مجمع – منتهیالارب – المنجد – آنندراج) مینویسند: «بُهْلُولْ بضم (با) كَسُرسُور مِنَالرّجالالضَّحاك و السّیّدالجامِعُ لِكُلّ خَیرِ» یعنی «مرد بسیار خندهرو و مهتر و پیشوا و جامع خصال نیك و گرد آورندهی همهی نیكوییها».
كلمهی بهلول جمعش بهالیل مشتق از بهلاً به فتح (با) به معنی مهلاً یعنی آهسته باش. و نیز سُرْسُورْ هم در لغت چنین است: «ناصحُالجَیبُ ای صادق امین، الخالصة منالصّحابالفطن، یُقال هُوَ سُرسُور مالٍ ای حَسَنَ القیام علیه عالم بمصلحته»
مفاداً یعنی «دانای بزرگ و مآلاندیش در امور كه اتكاء و پیروی بر او نیكوست».مستند ردیف (۱۰) (برهانالحق صفحه ۲۸ سطر ۲):
«پسر عمّ هارونالرّشید»:
برهانالحق۱۹۴به روایت شاهنامهی حقیقت تألیف مرحوم حاج نعمتالله طالب الثراه (بیت ۴۲۶۴) برادر هارونالرشید است. یعنی برادر اُمّی نه برادر اَبی یا ابوینی. در این صورت هر دو روایت با هم منافاتی ندارند.
مستند ردیف (۱۱) (برهانالحق صفحه ۲۸ سطر ۸):
«قرائن»:
بدین قیاس است، چون به حساب هجری قمری:
ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع)، شب ۱۲ ربیعالاول سنهی ۸۰ یا ۸۳ – وفات روز دوشنبه ۱۵ رجب سنهی ۱۴۸ (حبیبالسیر ص ۲۲۲ س ۳۱ تا ۳۶).
ولادت هارونالرشید سنهی ۱۴۸ – جلوس به خلافت سنهی ۱۷۰ – فوت جمادیالاول سنهی ۱۹۳ (حبیبالسیر ص ۲۷۹ س ۲۳ تا ۲۹).
ولادت حضرت امام حسن عسكری (ع) در مدینه سنهی ۲۳۱ – وفات ربیعالثانی سنهی ۲۶۰ (حبیبالسیر ص ۲۳۲ س ۱۵ تا ۱۷). المتوكل علیالله ولادت معلوم نیست – جلوس به خلافت سنهی ۲۳۲ – فوت ۴ شوال سنهی ۲۴۷ (حبیبالسیر ص ۲۹۳ س ۲۸ تا ۳۴).
مستند ردیف (۱۲) (برهانالحق صفحه ۲۹ سطر ۱):
«طرائقالحقایق»:
چاپ قدیم جلد اول فصل پنجم (ص ۹۴ س ۱):
نقل از منتخب طریحی به اینكه، وقتی المتوكل علیالله در سنهی ۲۳۶ قصد انهدام مزار حضرتان مولی و سیدالشهداء را كرد، بهلول به معیت زید مجنون دخالت در خنثی كردن آن نمود. و نیز در حبیبالسیر (ص ۲۹۴ س ۳) اشاره به موضوع قصد المتوكل بر انهدام مزارهای مزبور دارد.
۱۹۵مستنداتمستند ردیف (۱۳) ) (برهانالحق صفحه ۲۹ سطر ۱۵):
«دَدَه رجب اِستانبولی»:
اِسْتانْبُول و اِسْتَنْبُول و اِسْلامْبُول هر سه صحیح است. بالكسر اول به تركی قسطنطنیه میباشد (المنجد – آنندراج).
زادگاه دده رجب (دفتر ل ص ۶۲).
مستند ردیف (۱۴) (برهانالحق صفحه ۳۱ سطر ۱۷):
«گام آساب»:
ضمن كلام نركهی شهنشاه «مِیرْدْ آزْمایْشْ كَرْدْ شِیْ وَ مَعَضآوْ یا مِهْسَنآوْ یا مَحْسَنآوْ یا ماسَنآوْ»
یعنی «جهت آزمایش یارانش به رودخانهی گام آساب فرو رفت» و الا غرق نشد، به جای دیگر سر درآورد – (د ص ۱۱) – (ت ص ۱۴۹) – (ل ص ۲۴۴) – (م ص ۲۵۶) – (ن ص ۹۰).بنا به مراتب، در دفترهای كلام فوقالذكر، به جای گاماساب یا گام آسیاب بعضی معضآو و بعضی مهسنآو نوشته شده است.
معض (بفتحتین) و معض (بفتح میم) به لغت عرب خشمناكی و دشواری – آو به لغت كردی یعنی آب – با این تركیب معضآو یعنی آب خشمناك و دشوار گذر.
مهسنآو به لغت فارسی یعنی بسیار بزرگ چون كه مه بزرگی است، و سنآو بسیاری.
بنا به توجیه فوق، اگر (معضآو) صحیح باشد، به مناسبت فرو رفتن شاه خوشین در گاماساب است. و اگر (مهسناو) صحیح باشد، تناسب با طول و عرض و عمق رودخانهی مزبور دارد.
برهانالحق۱۹۶مستند ردیف (۱۵) (برهانالحق صفحه ۳۲ سطر ۱۲):
«غِناءْ»:
۱- در كتب لغت: (آنندراج – باب غناء) – (كنزاللغة – باب غناء) – (مجمعالبحرین – باب غنآء) – (نهایتاللغة ابن اثیر – باب غنآء) – (منتهیالارب – باب غنی) – (المنجد – باب غنی) – (قاموس – باب غنی) – (شرح قاموس – بابالغنی).
۲- در كتب احادیث و اخبار: «غنآء حرام – غنآء جایز – صوت حسن» اول – «غِناء حرام» (برهانالحق صفحه ۳۴ سطر ۴):
بستانالسیاحه (ص ۴۷۸ س ۱) – فقیه (ص ۴۸۲ س ۶) وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۲ س ۳۵ و ص ۳۳ س ۱۶) – كافی – ص ۱۱۹ س ۱۹ – ج ۵ فروع كافی».
«فیهالضَّجیعة… وَ لا تدخُلُ فیهالملائكة» – «فیهالفجیعة … و لا یدخُلُهُ فیهالمَلَك»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۸ س ۱۳) – وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۴ س ۱۷) – كافی.
«سماعُاللهو والغناء…»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۹ س ۱) – وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۴ س ۳۰) – كافی.
«اهلالفسق والكبایر» «و اهلالكبایر» «و اهلالكتابین (مجمعالبیان)»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۵ س ۸) – كافی (ص ۵۹۹ س ۱) – وافی و مجلد ۵ (ص ۲۶۷ س ۱۱) – تفسیر مجمعالبیان (ص ۱۶ س ۲۶) – تفسیر صافی (ص ۱۷ س ۱۳).
۱۹۷مستنداتدوم – «غِناء جایز» (برهانالحق صفحه ۳۵ سطر ۱۴):
بستانالسیاحه (ص ۴۷۴ س ۲۶) – كافی (ص ۵۹۸ س ۲۶) – مجمعالبیان (ص ۱۶ س ۳۲) – صافی (ص ۱۷ س ۱۴).
«رَجِّعْ صَوْتَكَ بالقرآن… بِهِ تَرْجیعا» «وَ رَجِّعْ بِالقرآنِ صَوْتَك… فیه تَرْجیعاً»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۵ س۲۰) – كافی (ص ۵۹۹ س ۲۵) – وافی و مجلد ۵ ص ۲۶۶ س ۳۲) – صافی (ص ۱۷ س ۱۲).
جعفرالحمیری (نقل از كتاب قربالاسناد عبدالله بن جعفر الحمیری):
بستانالسیاحه (ص ۴۷۵ س ۲۹).
«لَیْسَتْ بهِ… فیهِالرِّجال» «لَیس بِهِ… عَلیهاالرَّجال»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۶ س ۶) – فقیه (ص ۳۵۴ س ۲۹) – وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۳ س ۲) – صافی (ص ۱۷ س ۱۹) – تهذیب – كافی.
«عَنْ كسبالمُغنیّات…»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۶ س ۱۱) – وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۲ س ۴۴) – كافی.
«اَشْتَرِی المُغنیة…»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۶ س۱۷) – وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۵ س ۲) – كافی – تهذیب.
«عَنِالغِناءِ فِیالْفِطرِ…»:
بستانالسیاحه (ص ۴۷۶ س ۲۴).
سوم – «صَوْت حَسَنْ» (برهانالحق صفحه ۳۷ سطر ۱۵):
بستانالسیاحه (ص ۴۷۷ س ۱۳) – كافی (ص ۵۹۹ س ۱۶) –
برهانالحق۱۹۸وافی و مجلد ۵ (ص ۲۶۶ س ۳۵) – مجمعالبیان (ص ۱۶ س۳۰) – صافی (ص ۱۷ س ۸).
«اِنَّ حُسْنَالصَّوت زینة لِلْقُران»: مجمعالبیان (ص ۱۶ س ۲۹).
«زیِّنُواالقرانَ بِاصواتِكُم»: مجمعالبیان (ص ۱۶ س ۲۵) – صافی (ص ۱۷ س ۱۴).
«حَسِّنواالقرانَ… حُسْناً»: بستانالسیاحه (ص ۴۷۷ س ۲۷).
«لَمْ تعْطَ اُمّتی… والحِفظ»: بستانالسیاحه (ص ۴۷۷ س ۲۵) –
كافی (ص ۵۹۹ س ۱۳) – وافی و مجلد ۵ (ص ۲۶۷ س ۱).«لا یُؤَذنْ لِشَیءٍ…»: بستانالسیاحه (ص ۴۷۷ س ۱۴).
«… قرائة سِرْیانیة بِصَوْتٍ حسن»: بستانالسیاحه (ص ۴۷۶ س ۲۶).
«عَنْ شَراءِ جاریةِ لَها صوتٌ…»: بستانالسیاحه (ص ۴۷۷ س ۹) – فقیه (ص ۴۸۲ س ۲۰) – صافی (ص ۱۷ س ۱۸) – وافی و مجلد ۱۰ (ص ۳۵ س ۴).
مستند ردیف (۱۶) (برهانالحق صفحه ۴۱ سطر ۱۵):
«سانْ»:
به معنی سامان و غیره آمده – سامان هم معانی مختلفه دارد از جمله: (دولت، ثروت، نظام، ترتیب)؛ به اعتباری هم (پادشاه).
مستند سان و سامان: (آنندراج – فرهنگ انجمن آرای ناصری – برهان قاطع).
مستند پادشاه: آنندراج باب پادشاه).
مستند ردیف (۱۷) (برهانالحق صفحه ۴۲ سطر ۱۶):
«سنین عمرش تا سیصد سال گفتهاند».
۱۹۹مستنداتراجع به سیصد سال سرّ، مستند به این كلام است: «اَوْ كْوی اَوْرامانْ – بارْگای شامْ وَسْتَنْ اَوْ كُوی اَوْرامانْ – ذاتْ خُدائِیْ قانِعْ غُلامانْ – سِیصَدْ سالْ سِرّ بِیْ كَسْ وَ پِیْشْ نَزانْ» یعنی «بارگاه پرتو نور ذات خدایی، برای اقناع یاران، در كوی اورامان، به مظهر حضرت سلطان، تا سیصد سال جلوهگر بود، لیكن ظاهربینان پی به آن اسرار نبردند» (د ص ۶۵) – (ت ص ۱۷۹) – (ل ص ۱۰) – (م ص ۱۵۵) – (ن ص ۳۴).
توضیح آنكه: در دفتر (ن ص ۳۴)، به جای سیصد سال پانصد سال نوشته است.
بنا به مراتب، از مفاد كلام سرانجام فوق، چنین مستفاد میشود: سیصد سال مزبور عمر طبیعی نیست زیرا فرموده (سیصد سال سرّ بود) نه سیصد سال عمر كرد. شاید منظور از سیصد سال یا پانصد سال این باشد:
چون شهرت دارد حضرت سلطان اسحق بعد از طی دوران زندگانی عادی، در همان محل مرقد (ایوت حشار) از نظرها ناپدید شد، و از آن تاریخ به بعد، مدت سیصد سال یا پانصد سال در هر عصری، موصلین به حق، هنگام تشرف به آن مكان مقدس، قالب مثالی آن حضرت را مشاهده، و از فیض معنوی آن استفاده مینمودند، به همین دلیل هم كلام اشاره به سیصد سال یا پانصد سال دارد.
اینكه در فصل هشتم این كتاب (ص ۵۰ س ۳)، یكی بودن مرقد ایوت و سلطان اسحق را تذكر داده، مربوط به همین موضوع میباشد.
بنا بر این، محل دفن و مدت عمرش، محققاً معلوم نیست.
مستند ردیف (۱۸) (برهانالحق صفحه ۴۴ سطر ۹):
«اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ… الایه» (سوره ۷ آیه ۱۷۲):
شأن نزول آن به شرحی است، مفسرین (عامه و خاصه) تفسیر كردهاند،
برهانالحق۲۰۰از جمله تفاسیر زیر است:
۱- كتب تفاسیر عامه: جامعالبیان طبری (جلد ۹ و ۱۱ ص ۱۱۰) – كشاف (جلد اول ص ۵۸۶) – كشفالاسرار (جلد سوم ص ۷۸۰) – فخر رازی (جزء ۱۵ ص ۴۶) – التسهیل (جلد اول جزء الثانی ص ۵۳) – بیضاوی (جلد اول جزء الثانی ص ۲۴۹) – الجواهر (جلد دوم جزء ۴ ص ۲۰۶).
۲- كتب تفاسیر خاصه: مجمعالبیان (جلد دوم ص ۴۹۶) – جوامعالجامع (ص ۱۵۹) – ابوالفتوح رازی (جلد پنجم ص ۹) – منهجالصادقین (جلد اول ص ۵۹۳) – البرهان (جلد دوم ص ۴۷) – صافی (ص ۱۷۴) – صفی – (جلد اول ص ۳۸۸) – بیانالسعادة (ص ۳۰۷).
مستند ردیف (۱۹) (برهانالحق صفحه ۴۴ سطر ۱۲):
«دوران جانّ و بَنیجانّ»:
قبل از خلقت آدم در زمین موجود بودهاند، كه در قرآن به نام (جانّ) و (جِنّ) و (جِنَّة) نامیده شدهاند، لذا آیات مربوطه به آنان این است:
۱ – راجع به جانّ: «وَ لَقَدْ خَلقْنَاالْاِنْسانَ… مِنْ حَمَأٍ مَسْنُونِ – وَ الْجانّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِالسّمُومِ» یعنی «به تحقیق آفریدیم آدمی را از گل خشك تیره بدبو – و جن را بیافریدیم از پیش از آتش بیدود» (سوره ۱۵ – آیه ۲۶ و ۲۷). و به همین مفاد است (سوره ۵۵ – آیات ۱۵ و ۳۹ و ۵۶ و ۷۴).
۲ – راجع به جِنّ، این آیات است: (سوره ۶ – آیات ۱۰۰ و ۱۱۲ و ۱۲۸ و ۱۳۰) – (سوره ۷ – آیه ۳۸ و ۱۷۹) – (سوره ۱۷ – آیه ۸۸) – (سوره ۱۸ – آیه ۵۰) – (سوره ۲۷ – آیه ۱۷) – (سوره ۳۴ – آیه ۱۲ و ۱۴ و ۴۱) – (سوره ۴۱ – آیه ۲۵ و ۲۹) – (سوره ۴۶ – آیه ۱۸ و ۲۹) – (سوره ۵۱ – آیه ۵۶) – (سوره ۵۵ – آیه ۳۳) – (سوره ۷۲ – آیه ۱ و ۵ و ۶).
۲۰۱مستندات۳ – راجع به جِنَّة، این آیات است: (سوره ۷ – آیه ۱۸۴) – (سوره ۱۱ – آیه ۱۱۹) – (سوره ۲۳ – آیه ۲۵ و ۷۰) – (سوره ۳۲ – آیه ۱۳) – (سوره ۳۴ آیه ۸ و ۴۶) – (سوره ۳۷ – آیه ۱۵۸) – (سوره ۱۱۴ – آیه ۶).
و نیز در كتب اخبار و تواریخ ذكرشان هست، از جمله روضةالصفا – حبیبالسیر – ناسخالتواریخ) میباشد.
خلاصه آنكه گروه جان موجود گشتند، و بعد گروه بنیجان از نسل جان به دنیا آمدهاند، سپس جنس بشر آفریده گشته، كه خلقت قوم جان از (نار) یعنی آتش و بشر از خاك است.
مستند ردیف (۲۰) (برهانالحق صفحه ۵۰ سطر ۳):
«و حكایاتی در این خصوص دارند»:
از جمله آن حكایات مطالب زیر است:
۱ – موضوع سیصد سال سرّ بودن حضرت سلطان اسحق مندرجهی در مستند ردیف ۱۷ این كتاب است كه ضمن تطبیق با مستندات، مذكور گشته.
۲ – به عقیدهی اغلب فرقهی اهل حق آنكه، آن ظهور موعودی كه هر گروهی از ادیان و اهل ایمان به نحوی انتظارش دارند، در آن هنگام ایوت مذكور، با قالبی از نور، مانند اصحاب كهف از خواب مخمور، به اذن حی غفور، بیدار و هشیار گشته، آن كسی اهل حق است و حقش منظور، برای حضور در آن جشن با هرالسرور، با جار یاری، جمع- آوری مینماید. از اینرو ملقب به ایوت هشیار گردیده.
۳ – روز حشر نیز ایوت هشیار، حشار میشود، و عموم اهل حق به بانگ او محو لقای یار میگردند. از اینرو ملقب به ایوت حشار شده است.
دلیل مطالب فوق، در كلام بزرگان اهل حق بسیار است، منجمله این كلام حضرت سلطان است كه میفرماید: «مُصْطَفی قَصاصْ رُوزْ مَحْشَرَنْ – اِیَّوتَا جارْكیِشْ یارِیْ یَكْسَرَنْ» (ت ص ۹) – (ل ص
برهانالحق۲۰۲۲۴) – (م ص ۵۴).
شیخ امیر فرماید: «تا نَخِیزُو بانْگْ اِیَّوتْ حَشّارْ – بانْگْ كُوتاهْ كَمْ نِمَیوُ وَ كارْ» (م ص ۲۷۶).
مستند ردیف (۲۱) (برهانالحق صفحه ۵۵ سطر ۵):
«عَهْدْ وَ میثاقْ»
الف – آیات قرآنی كه كلمهی (عهد) در آنها ذكر شده است: (سوره ۲ – آیه ۲۷ و ۴۰ و ۸۰ و ۱۰۰ و ۱۲۴ و ۱۲۵ و ۱۷۷) – (سوره ۳ – آیه ۷۶ و ۷۷ و ۱۸۳) – (سوره ۶ آیه ۱۵۲) – (سوره ۷ – آیه ۱۰۱ و ۱۳۴) – (سوره ۸ – آیه ۵۶) – (سوره ۹ – آیه ۱ و ۴ و ۷ و ۱۲ و ۲۵) – (سوره ۱۳ – آیه ۲۰ و ۲۵) – (سوره ۱۶ – آیه ۹۱ و ۹۵) – (سوره ۱۷ – آیه ۳۴) – (سوره ۱۹ – آیه ۷۸ و ۸۷) – (سوره ۲۰ – آیه ۸۶ و ۱۱۵) – (سوره ۲۳ – آیه ۸) – (سوره ۳۳ – آیه ۱۵ و ۲۳) – (سوره ۳۶ – آیه ۶۰) – (سوره ۴۳ – آیه ۴۹) – (سوره ۴۸ – آیه ۱۰) – (سوره ۷۰ – آیه ۳۲).
ب – آیات قرآنی كه كلمهی (میثاق) در آنها ذكر شده است: (سوره ۲ – آیه ۲۷ و ۶۳ و ۸۲ و ۸۳ و ۹۳) – (سوره ۳ – آیه ۸۱ و ۱۸۷) – (سوره ۴ – آیه ۲۱ و ۹۰ و ۹۲ و ۱۵۴ و ۱۵۵) – (سوره ۵ – آیه ۷ و ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ و ۷۰) – (سوره ۷ – آیه ۱۶۹) – (سوره ۸ – آیه ۷۲) – (سوره ۱۳ – آیه ۲۰ و ۲۵) – (سوره ۳۳ – آیه ۷) – (سوره ۵۷ – آیه ۸).
۲۰۳مستنداتمستند ردیف (۲۲) (برهانالحق صفحه ۵۶ سطر ۴):
«قضیه قرار گرفتن كره زمین بر شاخ گاو – گاو بر ماهی – ماهی بر حَجَر»
سلطان فرماید: «بِنْیامْ تُو پِیر شاهِیْ – رَهْنِمایْ یارانْ تُو پِیر شاهِیْ – بِدَیْ چَنِیشانْ لَفْظ گُواهِیْ – چَهْ لَوْح و قَلَمْ چَهْ گُاوْ تا ماهِیْ – وَ اِقْرارْ مَیُومْ خواهِیْ نَخواهِیْ- مارُومْ اَوْ بِساطْ ذِیلْ رُوشِنائِیْ» یعنی حضرت سلطان خطاب به پیربنیامین فرماید، «تو پیر بر پادشاه و رهنمای یاران هستید – به یاران با لفظ شرط گواهی دهید – كه از لوح و قلم تا گاو ماهی – بنیانش بر اقراری است، ضمن وعدهی ظهور برای روشنی قلوب یاران، داده شده. بعبارةٍ اُخری، به آن شرط و اقراری كه به نام لوح و قلم تا گاو ماهی گذاشته شده است، گواهی دهید» – (ت ص ۱) – (ل ص ۱۹) – (م ص ۴۷).
آنگاه در تأیید فرمایش حضرت سلطان، مصطفی داودان فرماید: «گِیلِیامْ چَهْ هَوا – وَ حُكْم خواجامْ گِیلِیامْ چَهْ هَوا – چَهْ لَوْحُ و قَلَمْ تا دارُالْفَنا – هَفْتْ طَبَقْ زَمِینْ هَمْ چَرْخ سَما – چَهْ قُطْب یَقیِنْ چَهْ خَوْرُ و چَهْ ماهْ – بَنْدَنْ وَ مُعْجِزْ تایْ بِیهَمْتا» یعنی «به اذن خالق و خواجای خود، فضای لایتناهی را از لوح و قلم تا دارالفنا، اعم از هفت طبقهای زمین و آسمان و قطبین یقین گردش خورشید و ماه – تماماً سیر كردم همگی متكی و قائم به امر و معجز تای بیهمتا دیدم، لاغیر.» – (ت ص ۴) – (ل ص ۲۰) – (م ص ۴۹).
ایضاً حضرت سلطان راجع به خلقت عالم و آدم فرماید: «رَهْنِماتانا – مِیرْدانْ اَزَلْ پِیر شَرْط رَهْنِماتانا – آسمانِمْ پُودْ زَمِینِمْ تانا -آب و خاك و باد و آتِشْ جامَهی جَهانا»
برهانالحق۲۰۴یعنی «ای مردان حق بدانید، پیربنیامین شرط رهنمای شما است – و به همان شرط، تار و پود زمین و آسمان برقرار است – كه آب و خاك و باد و آتش (چهار عناصر) موجب خلقت ماده و صورت جهانیان میباشد».
سپس پیرموسی در تأییدش فرماید: «كَشانْ كَشانا – اِیْ بِنا بُنْیادْ كَشانْ كَشانا – یار داوُد غُلام بَرَهی دِیوانا – آب و خاك و باد و آتِشْ جِسْما، زَرْدَهْگِلْ جانا» یعنی «كشیدن نقشهی جهان و بنای بنیاد آن، به اقراری كه مبنی بر ارادهی پادشاه لمیزلی و شرط و ایمان پیر ازلی است – از آب و خاك و باد و آتش، ماده و صورت جسمانی را، و از مبدأ فیض ربوبی عالم مجردات و ارواح رحمانی را، به نام (زردهگِل) ایجاد فرمود» – (ت ص ۱۳۷) (ل ص ۲) – (م ص ۳۷).
ماحصل آنكه: گاو، ماهی و حجر همانا شرط و اقرار و بیابس ازلی هستند.
مستند ردیف (۲۳) (برهانالحق صفحه ۵۶ سطر ۸ و صفحهی ۶۰):
«سَرْ سِپُرْدَنْ»:
كلام سرانجام، راجع به موضوع بیابس سر سپردن عالم ذرّ فرماید: «بِیْ گاوانْ گاوِیْ – گاوْ بِیْ گاوانْ بِیْ گاوانْ گاوِیْ – تا سَرْ نَسْپارِیْ كِرْدَهْ وُ لاوِیْ – تا حَقْ نَشْناسِیْ دُویْر چَهْ گِشْتْ باوِیْ – هَرْ سَرِیْ نَلُو اَوْ حُضُور جَمْ – نَسَنْجُو وَ دَسْ خَلیِفَه و خادِمْ – بِیشَكْ اَوْ سَرَهْ وَ طُومارْ نِیَنْ – وَ رُوژْ حِسابْ وَ شِمارْ نِیَنْ» – (ت ص ۱۹۱) – (م ص ۱۱۴) – (ن ص ۷۶).
كلام فوق، به روایتی پیربنیامین و به روایتی داود فرماید.
۲۰۵مستنداتایضاً پیربنیامین فرماید: «بِیْ بُوتَهْ یارِیْ – مِیرْدانْ مَكَرانْ بِیْ بُوتَهْ یارِیْ – بِزانانْ اَرْكانْ خاوَنْدِگارِیْ – وَ رِدا راستِیْ وَ بُرْدَبارِیْ… الخ».
ایضاً پیرموسی فرماید: «بُوتَهْ تُوابُه – هَرْ یارِیْ یارَنْ بُوتَهْ تُوا بُو – سَرْ سِپَرْدَهْ بُو چَهْ گَیانْ سَوا بُو – كِردارِشْ پِیشْ بُو نازِشْ رَوا بُو… الخ» (ت ص ۲) – (ل ص ۱۹) – (م ص ۴۸).
اولاً – باید دانسته شود، تشبیه بشر را به گاو، و پیر و دستگیر را به بوته، من باب مثل است نه تنزیل شأن. زیرا در قواعد علمی و ادبی، تشبیهات خالی از اشكال بلكه مستحسن میباشد، چنانكه به قول معروف «در مثل مناقشه نیست». مضافاً قرآن مجید هم میفرماید «اِنَّ اللهَ لا یَسْتَحْیی اَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» یعنی «به درستی كه خدا پروا ندارد اینكه بزند مثلی كه باشد از پشه و آنچه برتر از او باشد» – (سوره ۲ – آیه ۲۶).
ایضاً «وَ لَقَدْ ضرَبْنا لِلنّاسِ فی هذَاالْقُرآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ» یعنی «به تحقیق زدیم برای مردم در این قرآن از هر مثلی شاید پند گیرند».
ثانیاً – مثل زدن به گاو و بوته در اینجا بدین لحاظ است: چون اگر گاوی، نگهبانی نشود، قطعاً ویلان یا طعمهی درندگان میشود. و اگر هنگام سقوط هم، دستگیری نباشد، مواجهه با خطر حتمی است. روی این اصل میفرماید: اگر اهل حق در حضور جم، توسط پیر و دلیل و به وسیلهی خلیفه و خادم، با آداب مقرره سر نسپارد، سرگردان خواهد بود.
برهانالحق۲۰۶مستند ردیف (۲۴) (برهانالحق صفحه ۸۹ سطر ۴):
«آیات قرآنی كه در فضیلت ذِكْرْ نازل شده است»
(سوره ۲ – آیه ۱۵۲) – (سوره ۳ – آیه ۴۱ و ۱۳۵ و ۱۹۱) – (سوره ۴ – آیه ۱۰۳) – (سوره ۷ – آیه ۵۵ و ۲۰۵) – (سوره ۸ – آیه ۲) – (سوره ۱۱ – آیه ۱۱۴) – (سوره ۱۳ – آیه ۲۸) – (سوره ۱۷ – آیه ۴۶) – (سوره ۱۸ – آیه ۲۸) – (سوره ۲۱ – آیه ۷) – (سوره ۲۲ – آیه ۳۵) – (سوره ۲۴ – آیه ۳۷) – (سوره ۲۶ – آیه ۲۲۷) – (سوره ۲۹ – آیه ۴۵) – (سوره ۳۳ – آیه ۲۱ و ۳۵ و ۴۱ و ۴۲) – (سوره ۳۷ – آیه ۱۴۳) – (سوره ۵۱ – آیه ۵۵) – (سوره ۵۳ – آیه ۲۹) – (سوره ۶۲ – آیه ۱۰) – (سوره ۶۳ – آیه ۹) – (سوره ۷۲ – آیه ۸) – (سوره ۷۶ – آیه ۲۵) – (سوره ۸۷ – آیه ۹ و ۱۵ و ۲۱) – (سوره ۸۸ – آیه ۲۱) – (سوره ۹۴ – آیه ۴). جمعاً ۳۳ آیه.
مستند ردیف (۲۵) (برهانالحق صفحه ۹۱ سطر ۱۱):
«اَلَّذینَ امَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْراللهِ… الایه» (سوره ۱۳ – آیهی ۲۸)
كتب تفاسیر مورد استناد برای تفسیر آیهی فوق این است:
طبری (جلد ۷ جزء ۱۳ ص ۱۴۵) – كشاف (جلد ۲ ص ۱۶۶) – انصاری (جلد ۵ ص ۱۹۴) – فخر رازی (جلد ۱۹ ص ۴۸) – التسهیل (جلد اول جزء دوم ص ۱۳۵ س ۱) بیضاوی (جلد ۳ و ۴ جزء سوم ص ۶۸ و س ۲۳) – الجواهر طنطاوی (جلد ۴ جزء هفتم ص ۱۶۲ س ۳) – مجمعالبیان (جلد ۳ ص ۲۹۰) – جوامعالجامع (ص ۲۲۵) – ابوالفتوح رازی (جلد ۶ ص ۸۲) – منهجالصادقین (جلد ۲ ص ۱۳۱) – البرهان (جلد ۲ ص ۲۹۱) – صافی (ص ۲۳۵) – صفی (جلد اول ص ۵۵۷ س ۶) – بیانالسعادة (ص ۳۹۵).
۲۰۷مستنداتمستند ردیف (۲۶) (برهانالحق صفحه ۹۹ سطر ۲):
«اعضای حرام و مكروه ذبیحهی حیوان حلال گوشت»
این اعضاء عبارتاند از: ۱ – خون، ۲ – ذكر، ۳ – خایه، ۴ – فرث، ۵ – طحال، ۶ – مثانه، ۷ – مراره، ۸ – مشیمة، ۹ – فرج، ۱۰ – علبا، ۱۱ – نخاع، ۱۲ – اشجاع، ۱۳ – غدد، ۱۴ – خرزةالدماغ، ۱۵ – حدق، ۱۶ – كلیه، ۱۷- گوشدل.
چون راجع به حرام و مكروه اعضای مورد بحث كه جمعاً ۱۷ رقم میباشد، اقوال مختلفه هست، لذا به استناد كتب فقهیه، منجمله (شرح لمعه، شرایع، جامع عباسی، كفایتالایتام، تبصره علامه)، آنچه از آنها هر یك حرام میدانند، به شرح زیر است:
شرح لمعه (جلد دوم ص ۲۳۶ س ۳): رقمهای (۱ تا ۵) یقیناً حرام و هفت رقم دیگر خبیث.
شرایع (ص ۲۷۰ س ۱)، از رقم (۱ تا ۵) حرام، از (۶ لغایت ۸) متردد.
جامع عباسی (ص ۲۲۶ س ۳۱)، از رقم یك لغایت رقم ۶ به اضافهی رقم ۹ حرام.
كفایتالایتام (ص ۷۷۲ س ۲۱)، از رقم (۱ تا ۵) حرام، بقیه محل اختلاف.
تبصره علامه (ص ۱۵۷ س ۱۷).
توضیح آنكه، در دفتر اصولات مرحوم ابوی (ص ۱۰۰) میفرماید: «روده حرامش ذكر و زهره – آبگیر و سرشك خون بی بهره» حرام میباشد.
برهانالحق۲۰۸مستند ردیف (۲۷) (برهانالحق صفحه ۱۰۶ سطر ۱۴):
«مغز سر گاو»
در كلام سرانجام فرماید: «پَوْسَهْ مَرَمُوْ یارْ داوُد رَهْبَرْ – حَرامْ مَغْز گاوْ حَلالْ مَغزْ مَرْ – پَوْگَهْ سَرْ گاوْ حَرامِشانْ كَردْ – هَرْچِهْ مَوَرُو مارُو اَوْ نَظَرْ» یعنی «چنین فرماید داود رهبر – حرام است خوردن مغز سر گاو و حلال است خوردن مغز سر گوسفند – از این جهت مغز سر گاو را حرام كردهاند – هر چه میخورد به نظر آورد، كه غرض از (هر چه میخورد به نظر آورد) آنكه، از درك زشت و زیبای حوادث مانند بشر است.» (ت ص ۴۶) – (ل ص ۹۰) – (م ص ۷۹) – (ن ص ۸۹).
مستند ردیف (۲۸) (برهانالحق صفحه ۱۰۸ سطر ۱۰):
«اَوَّلْ وَ آخِر یارْ»
در قرآن مجید (سوره ۵۷ – آیه ۳) اشاره به ذات اقدس باریتعالی میباشد كه میفرماید: «هُوَالْاَوَّلُ وَالْاخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَ هُوَ بَكُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ».
و نیز در اصول كافی (ص ۵۶ س ۱) و در ترجمهی كمرهئی جلد اول (ص ۲۱۰ س ۲) مینویسد:
احمد بن ادریس، عن محمد بن عبدالجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن فضل بن عثمان، عن ابن ابی یعفور، قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن قولالله عزّوجلّ «هُوَالْاَوَّلُ والْاخِرُ» و قلت: امّا الاوّل فقد عرفناه و امّا الاخر فبیّن لنا تفسیره، فقال:
۲۰۹مستنداتانّه لیس شئ الّا یبید او یتغیّر او یدخله التّغیر والزوال او ینتقل من لون الی لون و من هیئة الی هیئة و من صفة الی صفة و مِن زیادة الی نقصان و مِن نقصان الی زیادة الّا ربّالعالمین فانّه لم یزل و لایزال بحالة واحدة، هوالاوّل قبل كلّ شئ و هوالاخر علی ما لم یزل و لا تختلف علیه الصفات والاسماء كما تختلف علی غیره. مثل الانسان الّذی یكون تُراباً مرّة و مرّة لحماً و دماً و مرة رفاتاً و رمیماً كالبُسر الّذی یكون مرّة بلحاً و مرة بُسراً و مرة رطباً و مرة تمراً فتتبدل علیه الاسماء والصفات والله جلّ و عزّ بخلاف ذلك.
یعنی ابن ابی یعفور گوید، از امام صادق (ع) از قول خدای عزوجل «هوالاول والاخر» پرسیدم، گفتم اما معنی اول را میدانیم و اما كلمهی آخر را شما برای ما معنی كنید. فرمود مطلب این است كه هر چیزی جز خدا نابود شود، یا دیگر گونه گردد، یا تغییر و زوال در آن راه یابد، یا رنگ به رنگ شود، یا ژست و وصف خود را عوض كند، و یا از فزونی به كاهش گراید و از كاستی به فزونی – همان پروردگار جهانیان است كه از اول تا ابد به یك حال است. او است اول پیش از هر چیز، او است آخر همه، چنانچه همیشه بوده است. اوصاف و نمایشات او مختلف نگردد، چنانكه از دیگران. مثلاً انسان یك بار خاك باشد و یك بار گوشت و خون و یك بار استخوان پوسیده و خاكستری. و مثلاً خرمای نارس یك بار كرف است و یك بار غوره و یك بار رطب شیرین و تر، و یك بار خرمای خشك، پس تبدیل مییابد بر او اسمها و صفات را و خدای جل و عز برخلاف آن است.
برهانالحق۲۱۰مستند ردیف (۲۹) (برهانالحق صفحه ۱۰۸ سطر ۱۸):
«مَسْحْ»
در قرآن مجید (سوره ۵ – آیه ۶) میفرماید: «یا اَیُّهَاالَّذینَ امَنوُا اِذاقُمْتُمْ اِلَی الصَّلوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَاَیْدِیَكُمْ اِلَیالْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرؤُسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَی الْكَعْبَیْنِ… الایه» یعنی «ای آنان كه ایمان آوردید وقتی كه برخاستید به سوی نماز بشویید رویها و دستهای خود را تا آرنجها و بمالید سرها و پایهای خود را تا دو قاپ پا…».
مضافاً در (سوره ۴ – آیه ۴۳)، قسمت اخیر آیه، راجع به تیمم میفرماید «فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ… الایه» یعنی «پس تیمم كنید به خاك پاكیزه و بكشید به رویهای خود…».
مستند ردیف (۳۰) (برهانالحق ص ۱۱۸ س ۵):
«تمام قسمتها به تساوی و بدون تبعیض باشد»
راجع به قسمت كردن نذر توسط خلیفه كه باید به تساوی و بدون تبعیض باشد، سلطان فرماید: «سَرْجَمْ صاحِبْ مُورْ – پَوْسَهْ كَرِدشانْ تُو وَ صاحِبْ مُورْ – اَگَرْ بِكِیشِیْ تَنْگ خَلْق وَ زُورْ – گَسْ شانْ نَیُو یاران زَیْنْ كُورْ – بَشْ دَرْ تُو وَ سَنْگْ – هَرْ تا بَشْ مَدَیْ بَشْ دَرْ تُو وَ سَنْگْ – اَگَرْ بِنُوشِیْ پِیالَهْ هَفْت رَنْگْ – اَمانَتْ فَرْضَنْ مَگِیلَهْ چَهْ رَنْگْ» یعنی «ای كسی كه برای سقام جم و قسمت كردن نذر، صاحب مهر و فرمان شدهاید، ولو با اعمال نیك و سعی و اندرز شما مخلوق ذهن كور پند نگیرد، لیكن هر آنچه
۲۱۱مستنداتقسمت نذر میدهید، قصدت این باشد به منزلهی سنگ و ترازو قرار گیرید. اگر پیالهی زهر هفت رنگ از مخالفت و شماتت منافقان و دو رنگان بنوشید بر تو فرض است چنان حلیم و بردبار باشید، از رنگ اصلی حقیقت برنگردید.» (م ص ۱۱۲).
مستند ردیف (۳۱) (برهانالحق صفحه ۱۱۹ سطر ۱):
«خادِمْ»
راجع به وظیفهی خادم و فراش (كمك خادم)، سلطان فرماید: «فَرّاشانْ طَیارْ – دَسْت و دِلَهی وِیتْ بِكَرَهْ طَیارْ – اَگَرْ بِنُوشِیْ پِیالَهی وَ ژارْ – اَمانَتْ فَرضَنْ مَگِیلَهُ چَهْ قارْ» یعنی «ای خادمان و كمك خادمان، باید دست و دل طیار و آمادهی به خدمت بیریا طلباً لمرضاةالله باشید – و اگر از نااهلان پیالهی زهر هم بنوشید به قهر نگرایید» (م ص ۱۱۲).
مستند ردیف (۳۲) (برهانالحق صفحه ۱۱۹ سطر ۹):
«هیچكس هم حق گرفتن قسمت اضافی ندارد»
بنیامین فرماید: «مُوسِیْ دَفْتَرْدارْ – پَوْسَهْ كَرْدِشانْ تُو وَ دَفْتَرْ دارْ – پَوْسَهْ مَرَمُو خواجایْ كِرْدِگارْ – زِیادَه بَشْ بَرانْ نَنْوِیسْ وَ قَطارْ – هَرْ كَسْ بَشْ زِیادِیْ وَ سَرْ وِیشْ بَرُو – پادِشامْ هَرگِزْ وَ تَقْصِیرْ و گُناشْ نَوْیَرُو» یعنی «ای محاسب گناه و ثواب كسی كه زائد بر قسمت و حق خودش (اعم از نذر و غیره) طمع دارد و میبرد، كردار نیك او را به حساب نیاورید زیرا تقصیر تعدی به حق دیگران، قابل بخشش نیست» (م ص ۱۱۲).
برهانالحق۲۱۲ایضاً كلام سرانجام (خزانه) میفرماید: «شِیْ اَوْ بَشْ كرده – بَشْكَر بِنْیامینْ شِیْ اَوْ بَشْ كرده – هَرْ كَسْ كِهْ آما بَش وِیشْ بَرده – بَشْ سلطانا نَزاد نمرده» ایضاً «بَشِشْ نَیاویْ – بَش كََر بِنْیامین بَشِشْ نَیاوی – یُوی وَ یوی زیاده (زاده) داوِی – هَرْ كَسْ چَوْ بشه قانِعْ نَیاوی – چَهْ گِردِی جَمْ یارِیشان راوی» (د ص ۹۶) – (ل ص ۵۸).
رضبار مرمو: «اِیْ بَشَه كرده – بَشْكَر بِنیامِین اِیْ بَشَه كرده – هَرْ كَسْ كِهْ آما بَش وِیشْ برده – بَش سُلطانا نَزاد نَمرده» ایضاً «بَشِشْ نَیاوِی – بَشكَر بِنیامِینْ بَشِشْ نیاوِی – هَر كَس چَهْ بَشَه قانِعْ نَیاوِی – آنه شانْ چَه جَمْ یارِیشانْ راوِی» (ت ص ۴۴) – (م ص ۷۷).
پیرموسی مرمو: «بَشِشْ نیاوِی – بَشكَر بِنیامِین بَشِشْ نیاوِی – نِیمی چَهْ نِیمی زِیاده داوِی – هَر كَسْ پا بَشَهْ قانِع بیاوو – آسمان و زمین بارِش نَتاوو».
پادشاه مرمو: «اِی بَشَه كرده – بَشكَر بنیامین اِی بَشَه كرده – هر كس كِه یاوا بَش وِیش برده – یارْ زِیاده بَشِشْ نَزاد نَمرده» (ن ص ۲۹).
(توضیح آنكه: نِیاوِیْ، گذاشتن و نَیاوِیْ، ندادن است.) مفاد فرمایش فوقالاشعار در كلام سرانجام آنكه: چون در زمان حضرت سلطان اسحق حسبالامر ایشان، قسمت كنندهی نذور پیربنیامین بوده، و قسمت هر كس را به تساوی داده، روی این اصل چنانكه حضرت سلطان اسحق اشاره فرموده و پیررضبار و پیرموسی نیز گواهی دادهاند، هر فردی طمع قسمت زیادی داشته، از آن فیض
۲۱۳مستنداتمحروم و مردود گشته. بنا بر این فرقهی اهل حق باید همیشه در تقسیم و مصرف نذور خود، آن دستور را منظور دارند و الا مغضوب حقتعالی خواهند شد.
مستند ردیف (۳۳) (برهانالحق صفحه ۱۲۲ سطر ۱):
«آب چرخ جم… استحباباً اَورادی در این خصوص بخواند» كما اینكه بعضی میخوانند، و از آن جمله است: «كَوثَر و طَهُورْ زَمْزَم و طَشارْ – شَرْبت جَمْ بُو اَوَّلْ آخِرْ یارْ».
توضیح آنكه منبع چشمهی طشار، بین نوسود و شیخان میباشد، كه نهر آن از جنب غربی مرقد حضرت سلطان اسحق یا (مرقد ایوت) عبور كرده، وارد رودخانهی سیروان میشود.
مستند ردیف (۳۴) (برهانالحق صفحه ۱۴۶ سطر ۲):
«یارانْ مَگِرْدِیْ اَوْ سُوَهْ سُوِیْ… الخ»رمزبار فرماید: «اَوْ مَرّنْویْ – بارْگایْ شامْ وَسْتَنْ اَوْ مَرّ نُویْ – پادِشامْ یُوِیْ وا بِنْیامِینْ دُوِیْ – پِیرْمُوسِیْ وَزیِرْ داوُدْ هَمْلُوِیْ».
سلطان فرماید: «اَوْ سُوَهْ سُوِیْ – یارانْ غُلامانْ بَیْدِیْ مَگِرْدِیْ اَوْ سُوَهْ سُوِیْ – قُوشَنِْ چِیْچَكْ پَرِیْ داوْ دُوِیْ – سِهْ رُوژَیْ یِرِیْ تَنانِمْ اَوْ مَرّنُوِیْ».
بنیامین فرماید: «دَعْوات تُوِیْ وَ لُطْف تُوِیْ».
سلطان فرماید: داوُد وَ اِشارَهی شاهْ وَ مِشْت حَقی – مِشْتِیْ
برهانالحق۲۱۴خاكْ وَرْدارْ چَهْ چِیرْ قالِیچَهْ قُدْرَتِیْ – وَ دَسْت غَضَبْ بِشاناشْ اَوْ قَوْم چِیچَكِیْ – یُو و یُو بُوِرانْ و خارِجِیْ لَكِیْ».
پیرموسی فرماید: «داوُد وَ اِشارَهی شاهْ وَ مِشْتْ حَقِیْ – مِشْتِیْ خاكْ وَرْداشْتْ چَهْ چِیرْ قالِیْچَهْ قُدْرَتِیْ – وَ دَسْت غَضَبْ شاناشْ اَوْ قَوْم چِیْچَكِیْ – یُو وَ یُو بِرِیْ خارِجِیْ و لَكِیْ – سِهْ شَبْ و سِهْ رُوژْ كَفْتْ اَوْ تارِیكِیْ – تَمَهْ رَماوَهْ بِیْ وَ رَوْشْنائِیْ – قَرَشْ نِیاوِیْ خَشْم اِلهی – سِهْ رُوژَیْ اَوْ رُو بِیْ دَعْواتْ شاهِیْ».
(د ص ۶۶ و ۶۸ و ۱۵۷) – (ت ص ۹۴) – (ل ص ۱۷ و ۱۸) – (م ص ۴۵) – (ن ص ۸۲).
یعنی، حضرت سلطان به اتفاق پیربنیامین و داود و پیرموسی، به غار نو بارگاهش قرار گرفت، چنین اعلام فرمود: جز به نقطهی وحدت حق، به اینسو و آنسو ننگرید – گر چه قشون ایل چیچك برای مبارزه، تعقیب ما آمدهاند ولی بیاعتناء باشید – و آن سه روز صوم مخصوص را، با سه تن یارانم در این غار نو باید انجام دهم – بنیامین از طرف خود و یاران، دعوت و لطف سلطان را پذیرفت – سپس داود به اشارهی شاه حقیقت و التجای بنیامین و گواهی پیرموسی، مشتی خاك از زیر قالیچهی قدرتی حضرت سلطان برداشت، به قشون چیچك پاشید، سه شبانهروز طوفان (توفان) و تاریكی بر آن قوم چیچكی رخ داد، در نتیجهی آن انقلاب هوا و تاریكی، خودشان سبب تار و مار یكدیگر شدند – آنگاه تم و غبار برطرف گشته، قرش خشم الهی به عمل آمده یعنی (گردآوری تفرقهها)، از اینرو سه روزهی مزبور موسوم به دعوات شاهی شد.
۲۱۵مستنداتمستند ردیف (۳۵) (برهانالحق صفحه ۱۵۲ سطر ۴):
«نَكَرْدَشْ مُشْكِلْ كِرْدَشْ آسانَنْ….الخ»
داود فرماید: «هَفْت سَردارْ چَیْ وَرْ نازْ وُ بَرْدَهْ بِینْ – وِیشانْ شِناسانْ سَرْ سِپَرْدَهْ بِینْ – رایْ دِیدَهْدارِیْ وَ سَرْ بَرْدَهْ بِینْ – وَ خِدْمَتْ شاه صُحْبَتْ كَرْدَه بِینْ – هَرْ هَفْتْ وُرِیزانْ بَسْتَنِشانْ كَمَرْ – لُوانْ اَوْ نَظَرْ پادْشایْ پِردِیْوَرْ – قُلِیْ و شابِدینْ شاكَهْ و شاهْ نَظَرْ – عیسی و شاهْ مِرادْ پِیَرهْ دِلاوَرْ»
قلی فرماید: «اِیْدْ بُو رازِمانْ – اُیْ بَرادَرانْ اِیْدْ بُو رازِمانْ – گَرْ وَعْدَهی پادْشانْ وَ دِلْوازِمانْ – اِمیدْ یارْ بَیُو وَ پِیشوازِمانْ»
سلطان فرماید: «پِیْشوازْ یارانْ – قِرْمِزِیْ مُصْطَفاشْ كِیانا پِیْشوازْ یارانْ – یَكْپارْچَهْ اَوْرِیْ چَهْ گِرْدِیْ وارانْ – سِهْ شَبْ و سِهْ رُوژْ وَ نَشانْ بارانْ» – میردان شفاعت فرمایند – «وَ غَنیمْ كَرْدنْ – وِیْشانْ وَ وِیْشانْ وَ غَنیمْ كَرْدَنْ – جامْ مَرْگْ وَ دَسْت مُصْطَفاشْ وَرْدَنْ – و چِیْر بَرْف دا گَیانْ تَسْلیمْ كَرْدَنْ».
سلطان فرماید: «بِرِیْنْ وانانِمْ بِریْنشانْ كِیْشانْ – پُوسْتشانْ لُوا پِیْشَهْشانْ اِیْشانْ – خُودْ وَ خُودِیْ خُودْ وِسْتْ نهْ دِلِیْشانْ».
سلطان فرماید: «داوُدْ بِلَهْ باوَرْ اَوْ نَظَرْ – قُلِیْ و شابِدِیْنْ شاكَهْ و شاهْ نَظَرْ – عیسی و شاهْ مِرادْ پِیْرَهْ دِلاوَرْ».
به روایتی پیر شرط و به روایتی میردان فرمایند: «اَوْ كَشانِیْ بَرْدْ – قِرْمِزِیْ یارانْ اَوْ كَشانِیْ بَرْدْ – مُرْدَهْ سِهْ رُوژَهْ زِنْدَهْ شانِیْ
برهانالحق۲۱۶كَرْدْ – پَرِیْ شُكْرانَهْ عَیْدِ شانِیْ كَرْدْ».
به روایتی داود و به روایتی میردان فرمایند: «داشانْ گُواهِیْ – پِیْر و پادْشاهْ داشانْ گُواهِیْ – وَ لَوْح و قَلَمْ نَهْ گاوْ تا ماهِیْ – نامِشانْ نِیا وَ عَیْد شاهِیْ».
بنیامین فرماید: «یارْ هَراسانِیْ – مَوُوْكِهْ نَوُوْ یارْ هَراسانِیْ – سِهْ رُوژَهْ رُوژَهْی قَوَّلْطاسانِیْ – شُمَیْش بِكَرْدِیْ جَشْن آسانِیْ» ایضاً «كِرْدَشْ آسانَنْ – نَكَرْدَشْ مُشْكِلْ كِرْدَشْ آسانَنْ – یارْ كَعْبَهْی شَرِیفْ قِبْلَهی خاصانَنْ – وَ عِشْقْ یارانْ قُوَّلْطاسانَنْ».
(د ص ۶۸ و ۱۵۸) – (ت ص ۱۵ و ۱۷) – (ل ص ۴۳ و ۴۴ و ۴۶) – (م ص ۱۰۵ و ۱۰۶).
یعنی: «هفت سرداری كه پیش از این نازپرورده بودهاند – هنگامیكه خود را شناختند سر سپرده شدند – راه دیدهداری و حقبینی پیموده – در عالم معنوی و اتصال روحی درك مصاحبهی حضوری حضرت سلطان را نموده – آنگاه هر هفت نفر (به اسامی مندرجهی در كلام) از مسكن خود برخاسته و كمر همت بسته – عازم خدمت شاه پردیور برای جلب نظر گشته – لیكن در اثنای راه قلی به سایر رفقا گفت:
ای برادران راز و نیاز ما این باشد، در همین محل كه هستیم (فوق قلهی شاهو) طلب بنشینیم – اگر آن وعدهای كه پادشاه حقیقت در مصاحبهی كذائی داده، به دلخواه ما باشد – امید است حضرت سلطان پیشواز ما بیاید – آنگاه قرمزی (كه لقب سلطان به علامت پوشیدن لباس غضب است) – به مصطفی مأموریت داد:
با حوالهی بلای آسمانی پیشوازشان رفت – و بلای آسمانی این بود:
۲۱۷مستنداتبه امر خدا یكپارچه ابر، گرداگرد آن هفت نفر فرا گرفته، سه شبانهروز متوالی بر آنان بارش برف آمد – نتیجتاً در زیر برف بی- جان شدند، زیرا خودشان متاع جان خود را به غانم قابضالارواح با دست مصطفی غنیمتوار غنیم كرده بودند (چون مالی كه به نهب و غارت عاید شود، غنیمت گویند) – سپس بنا به شفاعت رادمردان حق، حضرت سلطان فرمود:
آنانی كه در راه دین بریندار هستند (برین زخم مقراض است به گوسفند، هنگام چیدن پشم او، كه خیلی دردناك است) – و پوست بدنشان رفته، استخوانشان درد آمده – البته چنین دردی به سبب خود آمدن، به خودی خود در درون آنان است – از اینرو فرمان به داود داده شد:
هفت نفر مورد بحث را به نظر بیاورد – لذا قرمزی كه حضرت سلطان باشد، همان یاران شفاعت كننده را به كوه محل طلب نشستن هفت نفر مزبور برد، به اذن الله مردگان سه روزه را زنده گردانید – و برای شكرانه جشنی برقرار نمودند – به افتخار این جشن گفته شد:
پیر و پادشاه به لوح و قلم تا گاو ماهی گواهی داده – نام آن جشن را به عید شاهی گذاردند – به همین منظور پیربنیامین فرماید:
در چنین موارد كه آزمایش پیش آید، كسی كه یار است هراسان نشود– این سه روز روزه هم به نام این یاران قولطاسان است – شماها هم ای یاوران، این جشن آسان را انجام دهید – چون كه به جای آوردنش آسان و عمل نكردنش مشكل میباشد – اجرای این امر از طرف یار مانند كعبهی شریف، قبلهی خاصان خواهد بود – چرا، به عشق و افتخار یاران جانباز قولطاسان برقرار گردیده.
مستند ردیف (۳۶) (برهانالحق صفحه ۱۴۶ سطر ۱۶)
«یِرِیْ رُوْ یارانْ آما اَوْ دِلِیْ…الخ»
برهانالحق۲۱۸سلطان فرماید: «پُوْلِیْ هامْ مِلِیْ – بَیْدِیْ بِنِیْشِیمْ پُوْلِیْ هامْ مِلِیْ – دُوازْدَهْ وَ ماهْ نَهْ دِلِیْ چِلِیْ – یِرِیْ رُوْی یارانْ آما اَوْ دِلِیْ» (بعضی به جای نه دلی چلی، هرچه نه چلی گویند) – معنی در متن كتاب است.
(د ص ۶۹ و ۱۵۸) – (ت ص ۱۷) – (ل ص ۴۶) – (م ص ۱۰۶) – (ن ص ۸۲).
شیخ امیر هم برای شناختن موعد حقیقی «دوازده و ماه نه دلی چلی» فرموده: «وَعْدَهْ شاخْشِمارْ كَلْ رَمْ شاهُوْ – اِقْرارْ مِیْردانْ كُوَه سَرْآسُوْ» – (ت ص ۱۲۲ و ۲۲۷) – (ل ص ۲۰۳) – (م ص ۲۴۱).
گر چه این فرمایش شیخ امیر، بیتی از ابیات «صَیاد مَوِینِنْ» ایشان است و بطون آن كلام منحیثالمجموع رمز و معمای قابل تعبیر و تفسیر میباشد، ولی چون ظاهر لفظ بیت مزبور نیز دلالت نجومی بر اثبات تعیین وقت چلهی مورد بحث دارد، ملاك اعتبار قرار گرفته؛ لذا اینك به ذكر معانی اصطلاحی آن میپردازد:
۱ – شاخشمارْ: كنایه از دو بدو و شاخ به شاخ پهلوی یكدیگر ایستادن، نر و مادهی گوسفندهای كوهی، موسم جفتگیری است.
۲ – كَلْ: جنس نر گوسفندهای وحشی كوهی است و به جنس ماده آنها (بز) اطلاق میشود.
۳ – كَلْ رَمْ: دنبال كردن گوسفندهای نر، گوسفندهای ماده هنگام جفتگیری است.
۴ – كُوَهْ:ْ چند ستاره (كه از هفت كمتر نیست) دست جمعی به شكل مخصوص و حركت مخصوص هستند.
۵ – آسوْ: یعنی افق – كه سرآسُوْ ْ رأس و فوق افق است.
پس بنا به مراتب فوق، چون جفتگیری گوسفندهای كوهی (كل
۲۱۹مستنداترم) هر محلی سالی یك مرتبه، در فصل معین است، بدین لحاظ كَلْ رَمْ كوه شاهو را كه معمولاً هر ساله بین برج آذر و دی باستانی واقع میگردد، همچنین در همان وقت هم كُوَهْ، به یكی از شبهای ایامالبیض، محاذی فوق افق با ماه مقارنه پیدا خواهد كرد؛ از اینرو جهت تشخیص سه روز روزهی نیت واقعی مَرّنُوِیْ مؤثر خواهد بود.
مستند ردیف (۳۷) (برهانالحق صفحه ۱۵۲ سطر ۱):
«هَرْ كَسْ رُوچَهی پادْشامْ كَلْ كَرُو… الخ»
بنیامین فرماید: «هَرْ كَسْ رُوچَهْ پادْشامْ كَلْ كَرُوْ – اَر هَفْتْ یانَهْ بُخْرایْ جَمْ كَرُوْ – پادْشامْ چَهْ تَقْصیرْ و گُناشْ نَوْیَرُوْ» ایضاً «هَرْ كَسْ نَگِیْرُو یِرِیْ رُو یارانْ – سَرْ بَرزِیْشْ وَ پایْ دِیْوانْ ناوَرانْ – ارْ رُوژِی یانَشْ هَفْتْجا بِكَرُو خُورْدارْ – گُناشْ نَوَخْشُوْ شایْ خاوَنْدِكارْ» ایضاً «هَرْ كَسْ نَكَرُو دَعْواتْ شاهِیْ- چَوْ سَرْ نَمَهْ چِرانِشْ اَوْ صَفْ شاهِیْ – بَشِشْ نِمَدانْ اَوْ خَرْمانْ دُوچِیائِیْ».
(د ص ۶۷ و ۶۹ و ۱۵۷ و ۱۵۸) – (ت ص ۱۷ و ۹۴) – (ل ص ۱۸ و ۴۶) – (م ص ۴۵ و ۱۰۷) – (ن ص ۸۳).
یعنی، هر كس از اهل حق (در حال قدرت) روزهی سه روزهی مرنوی موسوم به دعوات شاهی كه تعلق به سلطان و یارانش دارد، تعمداً روزهدار نشود یا ناقص كند، جزء اهل حق واقعی به شمار نیاید، سرافكنده و بیبهره از فیض حق است. مضافاً اگر حاصل جمع هفت مرتبه دارایی خود را، نذر كرده، و به جمع حقیقت بخوراند، پادشاه حقیقت از تقصیر و گناهش نمیگذرد.
برهانالحق۲۲۰و نیز راجع به خواندن دعا در هنگام سحر، جهت قصد روزه گرفتن، گر چه امر وجوبی به خواندن دعای مخصوصی نیست و به هر عبارتی میتوان ادای قصد روزه گرفتن را نمود، لیكن بعضی هم استحباباً دعاهایی میخوانند، از جمله دو فقره دعای ذیلالذكر است:
۱- «نیت باورمی نیت خاوندكار – اول و آخرم یار – حقم خاوندكار – پیرم بنیامین – رهبرم داود – دلیلم جم – قلم زنم پیر موسی» (ن ص ۸۳).
۲- «مگیروم روژه سه روژ و یقین – و عشق یاران مرنوی نشین – و ایمه واجب ای روژه گرتن – و شاه و یاران قبولات كردن» (كلام دفتر مرحوم ابوی).
مستند ردیف (۳۸) (برهانالحق صفحه ۱۶۵ سطر ۱۴):
«و آن خصلتها به اختلاف روایات از یك تا… الخ»
اینكه خصلتهای حضرت ابراهیم (ع) از یك تا ده و بیشتر نوشته شده، ولی مشهور در اخبار همانا سنت عشره است، بدین مضمون:
الفضل بن الحسن الطبرسی فی مجمعالبیان فعلا من تفسیر علی بن ابراهیم عنالصادق (ع) فی قوله تعالی «وَ اِذِابْتَلی اِبْراهیمَ رَبَّهُ بِكَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ.» (سوره ۲ آیه ۱۲۴) قال انّه ما ابتلاءالله به فی نومه من ذبح ولده اسمعیل فاتمّها ابراهیم و عزم علیها و سلم لامرالله فلما عزم قالالله تعالی له ثواباً له الی ان قال «قالَ اِنّی جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً» ثُمَّ انزل علیهالحنیفیة و هی عشرة اشیاء، خمسة منها فیالرّأس و خمسة منها فیالبدن، فاماالّتی فیالرّأس: فاخذالشّارب، و اعفاءاللحی (اعفاء الحی: تركه حتی یطول ویكثر – المنجد).
۲۲۱مستنداتو طمالشعر (طمالشعر: جزالشعر اوالصوف اوالعشب اوالنخل ای قطعه – المنجد)، والسّواك، والخلال – و اما الّتی فیالبدن: فحلقالشعر منالبدن، والختان، و تقلیمالاظفار، والغسل منالجنابة، والطهور بالماء، فَهذهالحنیفیة الطّاهرةالّتی جاءَ بها ابراهیم (ع) فلم تنسخ ولا تنسخ الی یومالقیمة و هو قوله «وَاتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً» (سوره ۴ – آیه ۱۲۵) – (وسائلالشیعة جلد اول – ص ۸۰ س ۳۲).
مستند ردیف (۳۹) (برهانالحق صفحه ۱۶۷ سطر ۱۸):
«اَخْذُالشّارِبِ وَ قَصُّالْاَظْفارِ…. الخ»
اخذالشارب و قصالاظفار (صالحیه ص ۱۸۰ س ۱۵ ستون دوم – و خبر عبدالله سنان در كافی).
اخذالشارب والاظفار منالجمعه… الخ (كافی – وافی جلد اول ۱۰۱ مــ ۴ سطر آخر).
خذ من شاربك و اظفارك… الخ (كافی – وافی جلد اول ۱۰۲ مــ ۴ سطر ۱).
تقلیمالاظفار و اخذالشارب فی كل جمعة … الخ (كافی – وافی جلد اول ۱۰۲ مــ ۴ سطر ۲).
تقلیمالاظفار و قصالشارب… الخ (كافی – وافی جلد اول ۱۰۲ مــ ۴ سطر ۳).
ما ثواب من اخذالشاربه… الخ (كافی – وافی جلد اول ۱۰۴ مــ ۴ سطر ۷).
برهانالحق۲۲۲من اخذ اظفاره و شاربه… الخ (فقیه – وافی جلد اول ۱۰۲ مــ ۴ سطر ۹).
مستند ردیف (۴۰) (برهانالحق صفحه ۱۷۵ سطر ۹):
«وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ… الخ»
رجوع به تفاسیر ذیلالذكر شود:
۱- تفاسیر عامه: جامعالبیان طبری (جزء ۲۹ ص ۷۲ س ۳) – كشفالاسرار (جلد دهم ص ۲۲۵ س ۲۳) – فخر رازی (جزء ۳۰ ص ۱۲۴).
۲- تفاسیر خاصه: مجمعالبیان (جلد پنجم ص ۳۵۳ س ۱۵) – ابوالفتوح رازی (جلد ۱۰ ص ۱۲۴ س ۵) – منهجالصادقین (جلد سوم ص ۳۴۳ س ۳۵ – چاپ شاهزاده ص ۳۰۵ یا ۳۰۳ سطر ۱۱) – البرهان (جلد ۴ ص ۳۸۳ س ۲۶) – صافی (ص ۳۶۷ س ۳۷).
جامعالبیان: «حدثنی یونس، قال: اخبرنا ابن وهب قال: اخبرنی عمروبنالحارث اندراجا حدثه، عن ابیالهثیم عن سعید» – مجمعالبیان «قول قتاده و عكرمه روی ابو سعیدالخدری» – بقیهی تفاسیر همگی گویند: «روی ابو سعیدالخدری» الاصافی كه بدون ذكر راوی است.
مستند ردیف (۴۱) (برهانالحق صفحه ۱۸۱ سطر ۳)
«اِسْمْ – مُسَمّی»
راجع به اسم و مسمی در اخبار است:
علی بن ابراهیم عن ابیه، عنالنضر بن سوید، عن هشام بن الحكم انّه سئل ابا عبدالله (ع) عن اسماالله و اشتقاقها، الله
۲۲۳مستنداتممّا هو مشتق، فقال یا هشام: الله مشتق مِنْ اِله، واِله یقتضی مألوهاً والاسم غیرالمسمّی، فمن عبدالاسم دونالمعنی فقد كفر و لم یعبد شیئاً، و من عبدالاسم والمعنی فقد اشرك و عبداثنین، و من عبدالمعنی دون الاسم فذاك التوحید، افهمت یا هشام؟ قال، قلت زدنی قال: لِلهِ تسعة و تسعون اسماً فلو كانالاسم هوالمسمّی لكان كل اسم منها اِلهاً و لكنالله معنی یدّل علیه بهذالاسمآء و كلّها غیره، یا هشام، الخبز اسم للمأكول، و الماء اسم للمشروب، والثوب اسم للملبوس، و النّار اسم للمحرق، افهمت یا هشام فهماً تدفع به و تناضل به اعداءناالمتخذین معالله عزّ و جلّ غیره، قلت نعم، فقال نفعكالله (به) وثبّتكَ یا هشام- قال: فوالله ما قهرنی احدٌ فیالتوحید حتّی قمت مقامی هذا –
یعنی از هشام بن حكم روایت شده كه از امام صادق (ع) در بارهی اسماء خدا و اشتقاق آنها پرسید:
سؤال: الله از چه مشتق است و اصلش چه بوده؟
جواب: ای هشام الله از اله باز گرفته شده (پرستش شده) و اله را حقیقت شایستهی پرستشی بایست است. نام جز صاحب نام است، هر كه نام را بیمعنی پرستد محققاً كافر است و چیزی را نپرستیده، هر كه نام و معنی را با هم پرستد محققاً مشرك است و دوتا را پرستیده، و هر كه معنی را تنها و قطع نظر از نام پرستد، این خداپرستی است، ای هشام خوب فهمیدی؟
سؤال: آقا بیشتر برایم بفرمایید؟
جواب: خدا نود و نه اسم دارد، اگر اسم همان صاحباسمبرهانالحق۲۲۴بود در زیر هر اسمی معبودی بود ولی خدا یك حقیقتی است كه همهی این اسمها دلیل بر آنند و همه جز آنند، ای هشام، نان اسم خوردنی است، آب اسم آشامیدنی است، جامه اسم پوشیدنی است، نار اسم سوزاننده، ای هشام خوب فهمیدی كه بتوانی نقل كنی و مبارزه كنی بدان با دشمنان ما كه با خدای عزوجل دیگری را همراه دانند، آری ای هشام خدا تو را بدان سود بخشد و پایدار دارد.
هشام گوید به خدا از آن روز تا كنون كسی مرا در موضوع توحید مقهور و درمانده نكرده است.
كافی (ص ۵۵ س۱۱) – كافی ترجمهی كمرهئی (جلد ۱ ص ۲۰۸ س ۶)- «باب معانی الاسماء و اشتقاقها»
مستند ردیف (۴۲) (برهانالحق صفحه ۱۸۱ سطر ۱۳)
«علی یكی از اسماء جمالی خدا… است».
راجع به اینكه علی یكی از اسماالله میباشد در خبر است:
احمد بن اِدریس، عنالحسین بن عبدالله، عن محمد بن عبدالله و موسی بن عمر، والحسن بن علیّ بن عثمان، عن ابن سنان قال سألت اَباالحسنالرضا (ع) هل كانالله عزّ و جلَّ عارفاً بنفسه قبل ان یخلقالخلق؟ قال: نعم، قلت یراها و یسمعها؟ قال: ما كان محتاجاً الی ذلك لاَنّه لم یكن یسألها و لایطلب منها، هو نفسه و نفسه هو، قدرته نافذة فلیس یحتاج اَن یسمّی نفسه و لكنّه اختار لنفسه اسماء لغیره یدعوه بها لاَنّه اِذا لم یُدْعَ باسمه لم یُعرف، فاوّل ما اختار لنفسه: «اَلْعَلِیُّالْعَظیمُ» لاَنّه اعلی الاشیاء كلّها، فمعناهالله و اسمه العلّیالعظیم هو اوّل اسمائه علا علی كلّ شیء.
۲۲۵مستنداتیعنی ابن سنان گوید از امام رضا (ع) پرسیدم آیا خدای عزوجل به ذات خود عارف بود، پیش از آنكه خلق را بیافریند؟ فرمود آری، گفتم آن را میدید و میشنوید؟ فرمود نیازی بدان نداشت، چون نه از آن پرسشی داشت و نه خواهشی، او خودش بود و خودش او بود؛ نیروی او نفوذ داشت و نیازی نداشت كه خود را نام برد، ولی او نامهایی برای دیگران بر خود نهاد و برگزید تا او را بدانها بخوانند، زیرا اگر او را به نام نخوانند شناخته نگردد. اول نامی كه برای خود برگزید، علی و عظیم است، زیرا او برتر از همهچیز است. معنایش الله است و نامش علی و عظیم است، آن اول نامهای او است كه فراز است بر هر چیزی.
كافی (باب حدوثالاسماء ص ۵۴ س ۱۱) – كافی ترجمهی كمرهئی (جلد ۱ ص ۲۰۵ س ۵).
* * *
بعونالله قسمت تطبیق با مستندات كه مشتمل بر (۴۲) ردیف است خاتمه یافت. اما آنچه از گفتار بزرگان اهل حق در این كتاب مورد استناد قرار گرفته، نظر به اینكه بعضی از آنها اختلافات عبارتی با هم داشتند، اینك معطوفاً به ردیف مربوطهی قسمت تطبیق با مستندات، جهت اطمینان خاطر، با اشاره به رمز دفترهای محل استناد، اختلافات را به شرح زیر مذكور میدارد:
مربوط به مستند ردیف (۲): جهان سقام دی بندهی یـكرنگن – (ت ص ۱۱)
« « در « « (ل ص ۲۵) « « « « « (م ص ۵۵)مربوط به مستند ردیف (۳): خوشینی بچهنا سـید سرور – (د ص ۴۷ و ۱۵۲) یه بروز خوشینی « « – (ل ص ۱۱۹)
برهانالحق۲۲۶خوشین بچهنا « « – (ت ص ۵۳)
« « « « – (م ص ۱۴)دین پاك ما نهادیم مذهب جعفر – (د ص ۴۷ و ۱۵۲)
« « « « « « – (ت ص ۵۳)
« « « « « « – (ل ص ۱۱۹)
دیـن پاك نـهادیم « « – (م ص ۱۴)
ازلیم علین نامیمن حیدر – (د ص ۴۷ و ۱۵۲)
« « « « – (م ص ۱۴)
« « نامـما « – (ت ص ۵۳)
« « ناممن « – (ل ص ۱۱۹)
مربوط به مستند ردیف (۶): كاكا شی و شون رای رواج یار – (د ص ۱۱)
« « « « « – (ت ص ۱۴۹)
« « « « « – (ل ص ۲۴۴)
« « « « « – (م ص ۲۵۶)
كاكا كفت اوشون « « « – (ن ص ۹۰)
دیـش كه هشت تن بی چیر ساجنار – (د ص ۱۱)
« « « « « « – (ل ص ۲۴۴)
« « « چه ژیر « – (ت ص ۱۴۹)
« « « « « « – (م ص ۲۵۶)
دیا ویـش هشت تن نه ژیر « – (ن ص ۹۰)دلی ساج نار قلب ظلومت – (د ص ۱۱)
« « « « – (ت ص ۱۴۹)۲۲۷مستنداتدلی ساج نار قلب ظلومت – (ل ص ۲۴۴)
« « « « – (م ص ۲۵۶)
نه دلی هشتن « « – (ن ص ۹۰)
چاگا حاضر بی خضرائی امت – (ت ص ۱۴۹)
« « « « « – (م ص ۲۵۶)
چوگا « « « « – (د ص ۱۱)
چو وقت « « « « – (ل ص ۲۴۴)
حاضر بی نه غیب « « – (ن ص ۹۰)
مربوط به مستند ردیف (۱۴): میرد آزمایش كرد شی نه معضاو – (د ص ۱۱)
« « « « « محسناو – (ل ص ۲۴۴)
« آزمائیش « « و مهسناو – (ت ص ۱۴۹)
« « « « « « – (م ص ۲۵۶)
« آزماش « « نه ماسناو – (ن ص ۹۰)
مربوط به مستند ردیف (۱۷): بارگای شام وستن او كوی اورامان (ت ص ۱۷۹)
« « « « « (ل ص ۱۰)
« « « « « (م ص ۱۵۵)
« « « « كس نزان (د ص ۶۵)
« « « « « « (ن ص ۳۴)
ذات خدائی قانع غلامان – (ت ص ۱۷۹)
« « « « – (ل ص ۱۰)
« « « « – (م ص ۱۵۵)
برهانالحق۲۲۸سیصد سال سرّ بی كس و پیش نزان (ت ص ۱۷۹)
« « « « « « (ل ص ۱۰)
« « « « « « (م ص ۱۵۵)
« و سر نیشت و اورامان (د ص ۶۵)
پانصد سال و سر وس و اورامان (ن ص ۳۴)
بنیامین آورد شاهباز نه بویسان – (د ص ۶۵)
« « « او بوسان – (ن ص ۳۴)
مربوط به صفحهی ۴۴ سطر ۱: بارگای شام وستن او دوچیائی (د ص ۱۲۵ و ۱۶۱)
« « « « « (ت ص ۱۸۴)
« « « « « (ل ص ۱۳)
« « « « دوچكائی (د ص ۶۸)
« « « « « (ل ص ۲۹۶)
« « « « « (م ص ۱۶۲)
بیوت او نظر بیون خدائی – (د ص ۶۸)
« « « « بارگائی – (ل ص ۲۹۶)
و جم بستهی بیون بارگائی – (د ص ۱۲۵ و ۱۶۱)
اگر بیو بیون هزار خدائی – (ت ص ۱۸۴)
« « « « « – (ل ص ۱۳)
« « « « « – (م ص ۱۶۲)
هر خدائی چنی بیون هزار بارگائی (ت ص ۱۸۴)
« « « « « « (م ص ۱۶۲)
« « « « « « (د ص ۶۸)
۲۲۹مستندات« « « « « « (ل ص ۲۹۶)
« « بیون هزار بارگائی – (ل ص ۱۳)
هر بارگائی چنی ذات خدائی – (د ص ۱۲۵)
« بارگای چنی یورت « – (د ص ۱۶۱)
آفریدنی نوان گمراهی – (د ص ۶۸)
« « « – (م ص ۱۶۲)
آفریدنانی « گمرائی – (ل ص ۲۹۶)
گمراه نوانی اوه كران فام – (د ص ۶۸)
« « آوه « « – (ل ص ۲۹۶)
« « اوه « « – (م ص ۱۶۲)
تحقیق بكران چیش واچو كلام – (د ص ۶۸)
« « « « « – (ل ص ۲۹۶)
« « « ماچو « – (م ص ۱۶۲)
تأویلم كردن كلامم وانان – (د ص ۶۸)
« « « « – (ل ص ۲۹۶)
« « « « – (م ص ۱۶۲)
ورتر چه خواجام پیرش نمانان – (د ص ۶۸)
« « « « « – (ل ص ۲۹۶)
« « « پرش « – (م ص ۱۶۲)
برهانالحق۲۳۰آكچ كوچم گركن چه پردیورنیان (د ص ۶۸)
« كوچمه گركا « « « (ل ص ۲۹۶)
« و كوچم گركن « « « (م ص ۱۶۲)
آ خدامه گركا مویچش چه پردیورنیان (د ص ۱۲۵)
« « گركه ناچه میوچه « « « (ت ص ۱۸۴)
هر او خدامه گركه چه پردیور ناچه و موچه نیائی (ل ص ۱۳)
آ قانونم گركا پادشا چه پردیور نیائی (د ص ۱۶۱)
مربوط به صفحهی ۴۴ سطر ۶: خلقان از غافلی گم كردهاند راه – (ت ص ۵۴) – (د ص ۴۹ و ۱۰۸ و ۱۵۳ و ۱۷۲) – (ل ص ۱۲۰) – (م ص ۱۶) – (ن ص ۴۱)
هزار و یكنامم بود نامی شهنشاه – (د ص ۴۹ و ۱۷۲) – (ت ص ۵۴) – (ل ص ۱۲۰) – (م ص ۱۶) (ن ص ۴۱)
هزار و یكنامم نامی شهنشاه (د ص ۱۰۸ و ۱۵۳)هزار و یكنامم نامی چی ورتر (د ص ۱۰۸ و ۱۷۲)
(م ص ۱۶)
هزار و یكنامم ژ یه بو ورتر (م ص ۱۶)نهصد و نامم كفتن و نه دفتر (د ص ۱۰۸ و ۱۷۲)
« « « پیكان نه دفتر (د ص ۴۹ و ۱۵۳)
« « « پیكا نه دفتر (ت ص ۵۴) – (م ص ۱۶)۲۳۱مستنداتنهصد و نود و نه نامم پیكا نه دفتر (ل ص ۱۲۰) (ن ص ۴۱)
ششم تمام بو هفت نلو و سر (د ص ۴۹ و ۱۰۸ و ۱۵۳ و ۱۷۲) – (ت ص ۵۴) – (ل ص ۱۲۰) (م ص ۱۶) – (ن ص ۴۱)
مربوط به مستند ردیف (۲۲): چه قطب یقین چه هور و چه ماه – (ت ص ۴)
« « « « حور « « « – (ل ص ۲۰)
« « « « خور « « « – (م ص ۴۹)
بندن و معجز تای بیهمتا – (ت ص ۴) – (ل ص ۲۰) (م ص ۴۹)
میردان ازل پیر شرط رهمناتانا – (ت ص ۱۳۷) (م ص ۳۷)
« « پیره رهنماتانا – (ل ص ۲)آسمانم پو زمینم تانا – (ت ص ۱۳۷) –
(ل ص ۲) – (م ص ۳۷)آب و باد و خاك آتش جامهی جهانا – (ت ص ۱۳۷) (م ص ۳۷)
آب و خاك و باد آتش جامهی جهانا – (ل ص ۲)برهانالحق۲۳۲مثقال بكیشدی مثقال میزانا – (ت ص ۱۳۷) – (م ص ۳۷)
ذرات او حكمم میوت او یانا – (ت ص ۱۳۷) – (م ص ۳۷)
ای بنا و بنیاد كشان كشانا – (ت ص ۱۳۷) – (م ص ۳۷)
« « و بنیا « « – (ل ص ۲)پادشام اقرارن پیره ایمانا – (ت ص ۱۳۸) – (م ص ۳۷)
« اقرارا « « – (ل ص ۲)یار داود غلام برهی دیوانا – (ت ص ۱۳۸) – (ل ص ۲) – (م ص ۳۷)
آب خاك آتش جسما زردهگل جانا – (ت ص ۱۳۸) (ل ص ۲)
« « باد آتش جسما « « – (م ص ۳۷)مربوط به مستند ردیف (۲۳): تا سر نسپاری نینت تاوی – (ت ص ۱۹۱) –
(م ص ۱۱۴)
« « « كرده و لاوی – (ن ص ۷۶)
تا حق نشناسی دویر چه گشت با وی –
۲۳۳مستندات(ت ص ۱۹۱) – (م ص ۱۱۴)
« « « دور نه گشت « – (ن ص ۷۶)
هر سری نچو نه حضور جم – (ت ص ۱۹۱) – (م ص ۱۱۴)
« « نلو او « « – (ن ص ۷۶)نسنجو و دس خلیفه و خادم – (م ص ۱۱۴)
« « دست « « « – (ن ص ۷۶)
نه سجود وش « « « – (ت ص ۱۹۱)بیشك او سره و طومار نین – (ت ص ۱۹۱) –
(م ص ۱۱۴)
« « « نه « « – (ن ص ۷۶)و روژ حساو و شمار نین – (م ص ۱۱۴)
نه « « « « « – (ت ص ۱۹۱)
« « حساب نه « « – (ن ص ۷۶)طومار موسی قلم باقین (م ص ۱۱۴) – (ن ص ۷۶)
جم چلانه بنیام ساقین – (م ص ۱۱۴) – (ن ص ۷۶)
« و چلانه « « – (ت ص ۱۹۱)كردار كشتتن هر چه مكالی – (ت ص ۲) – (ل ص ۱۹)
« « « بكالی – (م ص ۴۸)
برهانالحق۲۳۴مربوط به مستند ردیف (۲۷): هیچكسم ندی پیسای ویم مهتر – (ن ص ۸۹)
« « پیسا ویم تیتر – (ت ص ۴۶) – (م ص ۷۹)
« ندینم پیسای ویم بتر – (ل ص ۹۰)
چه برهی دیوان چند قطار استر – (ت ص ۴۶) –
(م ص ۷۹).
« « « « « اَسر – (ل ص ۹۰)
چه رمه و شاهی مدران چند قطار استر –
(ن ص ۸۹)پوسه مرمو یار داود رهبر – (ت ص ۴۶) –
(م ص ۷۹)
« مرمو داود رهبر – (ل ص ۹۰) – (ن ص ۸۹)
حرام مغز گاو حلال مغز مر – (ت ص ۴۶) – (م ص ۷۹)
« « « « سر مر – (ل ص ۹۰)
حرام سرهی گاو حلال سرهی حر – (ن ص ۸۹)پوگه سر گاو حرامشان كرد – (ت ص ۴۶) –
(م ص ۷۹) – (ل ص ۹۰)هر چی مورو مارو او نظر – (ت ص ۴۶) –
(م ص ۷۹)۲۳۵مستنداتهر چه « « « «- (ل ص ۹۰)
مربوط به مستند ردیف (۳۴): بارگای شام وستن او مرنوی – (ل ص ۱۸)
بارگه « « « « – (د ص ۶۶)
بارگای شام آما « « – (د ص ۱۵۷) بارگاه شام وستن « « – (ت ص ۹۴)
« « « او كوی مرنوی – (م ص ۴۵)پادشام یویوا بنیامین دوی – (د ص ۶۶ و ۱۵۷) –
(ل ص ۱۹)
پادشاه یكی با بنیامین دوی – (ت ص ۹۴) –
(م ص ۴۵)هجیو دیوان داود هملوی – (د ص ۶۶ و ۱۵۷)
حجیب « « « « – (ل ص ۱۸)
پیرموسی وزیر داود هاملوی – (ت ص ۹۴)
« « « « هملوی – (م ص ۴۵)یاران غلامان بیدی مكردی و صوه صوی –
(د ص ۱۵۷)
« « « مكری « « « –
(د ص ۶۶)
« « « مكردی و سوه سوی –
(ل ص ۱۸)
« « « بكردی او صوه صوی –
(ت ص ۹۴)برهانالحق۲۳۶« « « « و سوه سوی –
(م ص ۴۵)
قوشن چیچكی پری داو دوی – (ل ص ۱۸)
« « « داو دُی – (د ص ۶۶)
قوشن چیچك پری داو دُی – (د ص ۱۵۷)
« چیچكی بریش داو دوی – (ت ص ۹۴)
« « « « – (م ص ۴۵)سه روه یری تنانم او مرنوی – (د ص ۶۶) ـ
« « « « « « « – (ل ص ۱۸)
« « « شیانم « « « – (ت ص ۹۴)
سه روچه یری تنانم « « « – (د ص ۱۵۷)
سه روزه « « « « « – (م ص ۴۵)دعوات توی و لطف توی – (ت ص ۹۴)ـ
« « « « – (ل ص ۱۸)ـ
« « « « – (م ص ۴۵)
« ترا « « « – (د ص ۶۶)ـ
« « « « – (د ص ۱۵۷)داود و اشاره شاه و مشت حقی – (د ص ۶۸ و ۱۵۷)
(ت ص ۹۴) – (ل ص ۱۷) – (م ص ۴۵)مشتی خاك ورداشت چه چیر قالیچه قدرتی –
(د ص ۱۵۸)۲۳۷مستندات« « « «- ژیر « « –
(د ص ۶۸)
قبضه « « « « « « –
(ت ص ۹۴) – (ل ص ۱۷) – (م ص ۴۵)
و دست غضب شاناش او چیچكی –
(د ص ۶۸ و ۱۵۸) – (ل ص ۱۷)
« « « شانا « « –
(ت ص ۹۴) – (م ص ۴۵)
یو و یو بری خارجی و لكی – (د ص ۶۸ و ۱۵۸) –
(م ص ۴۵)
« « « « « رفكی – (ت ص ۹۴)
« « « « « ورمكی – (ل ص ۱۷)سه شب و سه رو كفت او تاریكی –
(د ص ۶۸ و ۱۵۸) – (ل ص ۱۸) – (م ص ۴۵)
سه شو و سه روژ كفت او تاریكی – (ت ص ۹۴)تمه رماوه كفت او روشنائی – (د ص ۶۸ و ۱۵۸)
تمه رماوه بی و روشنائی – (ت ص ۹۴) –
(ل ص ۱۸) – (م ص ۴۵)قرش نیابی خشم الهی – (د ص ۶۸ و ۱۵۸)
« نیاوی « « – (ت ص ۹۴) –
(ل ص ۱۸) – (م ص ۴۵)برهانالحق۲۳۸سه روچه او رو بی دعوات پادشاهی – (د ص ۱۵۸)
« روه « « « « « – (د ص ۶۸)
« روژه آ رو « « « – (ت ص ۹۴)
– (ل ص ۱۸) – (م ص ۴۵)مربوط به مستند ردیف (۳۵): هفت سردار چی ور ناز و برده بین – ویشان شناسان
سر سپرده بین – (ت ص ۱۵) – (م ص ۱۰۵) –
(ل ص ۴۶)رای دیدهداری او سر برده بین – (ل ص ۴۶)
« « « و سر « « – (ت ص ۱۵)
(م ص ۱۰۵)و خدمت شاه صحبت كرده بین – (ت ص ۱۵)
(ل ص ۴۶) – (م ص ۱۰۵)
هر هفت و ریزان بستنشان كمر – لوان او نظر
پادشای پردیور – قلی و شابدین شاكه و شاه نظر – عیسی و شامراد پیره دلاور – (ل ص ۴۳)گر وعده پادشان و دلوازمان – (ت ص ۱۵)
« « پادشامان « « – (م ص ۱۰۵)قرمزی مصطفاش كیانا پیشواز یاران – (ل ص ۴۴)
۲۳۹مستندات(م ص ۱۰۵)
قرمزی مصطفاش پیشواز یاران – (ت ص ۱۵)یكپارچه اوری چه گردی باران – (ت ص ۱۵) –
(م ص ۱۰۵)
« « « « واران – (ل ص ۴۴)
سه شو و سه روژ و نشان باران – (ت ص ۱۵)
(م ص ۱۰۵)
« « « « « رو دلیشان واران – (ل ص ۴۴)جام مرگ و دست مصطفی وردن – (ت ص ۱۵)
(م ص ۱۰۵)
« « چه « « « – (ل ص ۴۴)
« « « « مصطفاش « – (برهان الحق)
و ژیر برف دا گیان تسلیم كردن – (ت ص ۱۵) –
(م ص ۱۰۵)
و چیر « « « « – (ل ص ۴۴)
برینه وانانم برینشان كیشان – (ت ص ۱۵) –
(م ص ۱۰۵)
بری وانانم بریشان « – (ل ص ۴۴)
برین « برینشان « – (برهانالحق)پوستشان لوا پیشهشان ایشان – (ت ص ۱۵) –
برهانالحق۲۴۰(ل ص ۴۴) – (م ص ۱۰۵).
خود و خودی خود وست نه دلیشان – (ل ص ۴۴)بله باور او نظر – (ت ص ۱۵) – (م ص ۱۰۵)
« باره « « او نظر – (ل ص ۴۴)مردهی سه روژه زندهشانی كرد – (ت ص ۱۶) –
(م ص ۱۰۶)
« « روچه « « – (ل ص ۴۴)پیر و پادشاه داشان گواهی – (ت ص ۱۶) –
(م ص ۱۰۶)
« « پادشام « « – (ل ص ۴۴)نه لوح تا قلم چه گاو تا ماهی – (ت ص ۱۶) –
(م ص ۱۰۶)
« « و « نه « « « – (ل ص ۴۴)سه روژه روژهی قولطاسانی – (ت ص ۱۶) –
(م ص ۱۰۶)
« « روچه « « – (ل ص ۴۴)یار كعبه شریف قبله خاصانن – (د ص ۶۹) –
(ت ص ۱۷) – (ل ص ۴۶) – (م ص ۱۰۷)
« كاوه « « « – (د ص ۱۵۸)۲۴۱مستنداتو عشق یاران قولطاسانن – (ت ص ۱۷) –
(ل ص ۴۶) – (م ص ۱۰۷)
چه « « « « – (د ص ۶۹ و ۱۵۸)
مربوط به مستند ردیف (۳۶): دوزادهی ماه نه دلی چلی – (د ص ۶۹ و ۱۵۸) – (م ص ۱۰۶)
« و ماه « « « – (ت ص ۱۷) دوازدهم ماه « « « – (ل ص ۴۶) دوازدهی ماه هرچه نه چلی – (ن ص ۸۲)كسی نواچو درون خیزانن – (ت ص ۲۲۸)
كسی چه زانو در دون خیزانن – (ت ص ۱۲۲) –
(م ص ۲۴۲)
« چزانو درون « – (ل ص ۲۰۳)كل و كوه شرط ایدش بیانن – (م ص ۲۴۲)
(ت ص ۱۲۲ و ۲۲۸)
« « « و شرط « « – (ل ص ۲۰۳)وعدهی شاخشمار كل رم شاهو – (ت ص ۲۲۸) –
(ل ص ۳۳)
وادهی « « « « « – (ت ص ۱۲۲) –
(م ص ۲۴۲)اقرار میردان كوه سرآسو – (ت ص ۱۲۲ و ۲۲۸)
« « كوه و سرآسو – (ل ص ۲۰۳) –
(م ص ۲۴۲)برهانالحق۲۴۲مربوط به مستند ردیف (۳۷): هر كه روژه پادشاهم كل كرو – (د ص ۶۷)-
(ت ص ۹۴) – (م ص ۴۵)
« « روچه پادشام كل كرو – (د ص ۱۵۷)
هر كس « « « « – (ل ص ۱۸)ار هفت یا نه بخرای جم كرو – (د ص ۶۷) –
(ت ص ۹۴) – (م ص ۴۵)
« « « بخورای « « – (د ص ۱۵۷)
پادشام چه تقصیر گناش نو یرو- (د ص ۶۷ و ۱۵۷)
(ت ص ۹۴) – (م ص ۴۵)
« و « « « – (ل ص ۱۸)هر كس نگیرو یره روی یاران – (د ص ۶۹ و ۱۵۸)
(ل ص ۱۸)
« « « « رو « – (ت ص ۱۷) –
(م ص ۱۰۷)
هر كس نیرو سه روژهی یاران – (ن ص ۸۳)سر برزش و پای دیوان ناوران – (د ص ۶۹ و ۱۵۸)
(ل ص ۱۸)
« برزیش « « « « – (ت ص ۱۷) –
(م ص ۱۰۷)
۲۴۳مستنداتار روژی یانش هفت جار بكرو خوردار –
(ت ص ۱۷) – (ل ص ۱۸) – (م ص ۱۰۷)
« « « « جا « « –
(د ص ۶۹)
« « یانهاش « « « « –
(د ص ۱۵۸)
گناش نوخشو شای خاوندكار – (د ص ۶۹ و ۱۵۸)
(ل ص ۱۸)
« نبخشو « « – (م ص ۱۰۷) – (ت ص ۱۷)هر كس نكرو دعوات پادشاهی – (ل ص ۱۸)
ـ « داوات « – (ن ص ۸۳)چو سر نمهچرانش او صف شاهی – (ل ص ۱۸)
بشش نمدان او خرمان دوچیائی – (ل ص ۱۸)
« « چه خرمن « – (ن ص ۸۳)مربوط به صفحهی ۱۷۶ سطر ۱۵ و ۱۷: دایم نه حساب هزار یك كو (د ص ۱۴) – (ل ص ۲۱۱ و ۲۴۵) – (م ص ۲۸۰)
تا وقت وعدهی هزار یك كو – (م ص ۲۸۰)وقتی ستارهی سهیل مدو سو – (د ص ۱۴) –
(م ص ۲۸۰)برهانالحق۲۴۴« « سویل « – (ل ص ۲۴۵)
وقتای « « « – (ل ص ۲۱۱)یكی ژو كوان موو و آتش – (د ص ۱۴) –
(م ص ۲۸۰)
« چو « « « «- (ل ص ۲۱۱)
« وو « « « «- (ل ص ۲۴۵)هزار كوی بلغار ژیش موو بووش – (د ص ۱۴)
– (ل ص ۲۱۱ و ۲۴۵) – (م ص ۲۸۰)* * *