• سؤالات مربوط به فصل پنجم

    «اركان اهل حق»

    خلاصه‌ی سؤالات

    ۱- دین را چگونه می‌توان شناخت؟

    ۲- رفتار یك اهل حق با مخلوق و با نفس خود چگونه باید باشد؟

    ۳- چگونه عقیده كامل می‌شود، رضایت خدا در چیست؟

    ۴- طرز مبارزه‌ی ‌با نفس.

    ۵- در مورد گناه.

    ۶- دزدی زن از مال شوهر و یا پنهان از او به كاری اشتغال داشتن.

    ۷- غرامت و گروگان.

    ۸- خرید اموال حراجی، دزدی و فروش اموال به طریق بخت‌‌آزمایی و مناقصه.

    ۹- در مورد اشیاء پیدا شده.

    ۱۰- دفاع از مظلوم.

    ۱۱- انفاق بر گدایان.

    ۱۲- جبر صحیح است یا تفویض؟

    ۱۳- آیا تقدیرات قابل تغییراند یا خیر؟

    ۱۴- كلام «دست تو چنی یزیدان بینه…» آیا تأیید جبر است؟

    ۱۵- دروغ و تهمت و رشوه و شهادت.

  • برهان‌الحق
    ۳۶۸

    مشروح سؤالات و جواب‌‌ها:

    سؤال ۱- – جناب‌عالی در فصل پنجم برهان‌الحق اركان دین‌داری را به طور جامع و مانع تفسیر فرموده‌اید، حال استدعا دارم بفرمایید دین را چگونه باید شناخت؟

    جواب – راجع به شناسایی دین، مقدمتاً باید دانست:

    اولاً – هر دینی اصول و فروعی دارد؛ اصل، ریشه و اساس دین است كه خلل به اركان آن موجب اضمحلال آن دین خواهد بود، ولی فروع چنین نیست.

    ثانیاً – اصول هر دینی به منظور معنویت و افاضه‌ی مقام روحانیت و سیر تكامل مرحله‌ی آخرت است، ولی فروع فقط برای اداره كردن امور اجتماعی و تهذیب اخلاق و حفظ حقوق بشریت و منافع شخصی می‌باشد.

    ثالثاً – اصول دین از بدو پیدایش بشر، از طرف خدا به وسیله‌ی پیغمبر اول یعنی آدم اول برای شناسایی خداوندی و نیل به مطلوب اخروی وضع گردیده، سپس به علت اختلاف زبان و حوادث زمان، همان معنی واحد به الفاظ و عبارات مختلفه بیان شده ‌است. ولی فروع در هر عصری بنا به مقتضیات زمان و مكان، توسط مربیان دین برای تربیت و انضباط بشر با الفاظ و معانی مختلفه و تغییر و تبدیل مقتضی، وضع شده ‌است.

    رابعاً – اصول ادیان از اول تا آخر یكی است و تغییرناپذیر است، ولی فروع برخلاف آن است.

  • ۳۶۹
    ملحقات

    پس با توجه به مقدمات فوق به این نتیجه می‌رسیم:

    اولاً – اصول هر دین اگر با آن سه اصل مندرجه در اصول عقاید حقیقت (۱) تطبیق نمود صحیح است، و الا از موضوع بحث ما خارج است.

    ثانیاً – برای ترجیح و مرجحات ادیان صحیح نیز، فروع هر كدام بهتر با اقتضای زمان و مكان موافقت داشت و قابل انجام بود بدیهی است از لحاظ وسع بشر و امور دنیوی مقدم خواهد بود، و الا چنان‌كه ذكر شد از حیث عوالم اخروی همگی یك‌سان است.

    ثالثاً – مسلك اهل حق را نمی‌توان به صرف مسمی بودن به حقیقت آن حقیقت واقعی دانست، زیرا آن حقیقت چنان‌كه فوقاً اشاره شد آخرین مقام معنوی و منتهی شدن به ‌آن نقطه‌ی وحدت می‌باشد؛ و هر- كس در هر دینی باشد اگر از روی ایمان، عالم و عامل به دستور احكام خودش بود، خواه گبر خواه یهود خواه نصاری و غیره به آن حقیقت می‌رسد. و الا خیر.

    رابعاً – نقص و كمال دستورات فروع دین موجب نقص و كمال حقیقت نمی‌شود، زیرا احكام به حقیقت شناخته می‌شود نه حقیقت به احكام.

    بنا به مراتب بالا بدیهی است اگر پیروان مسلك اهل حق آن‌طوری‌كه حضرت سلطان حقیقت فرموده ‌است عمل نمایند زودتر و سهل‌تر به حقیقت می‌رسند.

    • ۱- رجوع شود به اصول عقاید منظومه (صفحه‌ی ۳۰۶).
  • برهان‌الحق
    ۳۷۰

    سؤال ۲- با توجه به چهار ركن مندرجه در فصل پنجم برهان‌الحق، مرقوم فرمایید رفتار یك اهل حق با مخلوق و با نفس خود چگونه باید باشد و در مورد راهنمایی دیگران ما چه وظیفه‌ای داریم؟

    جواب – رفتار اهل حق با تمام مخلوق، همچنین با نفس خودش باید طبق دستوری باشد كه در این یك بیت كلام اهل حق به كردی درج است: «یاری چار چیون باوری و جا – پاكی و راستی، نیستی و ردآ. » یعنی «اركان حقیقت چهار چیز است باید به جای بیاورید – پاكی و راستی و نیستی و ردآ».

    اما اول پاكی به طور مطلق است، یعنی ظاهر و باطن شخص از هر حیث و هر جهت پاك باشد، بدین توضیح: در ظاهر تمام اعضای بدن، با آنچه خود را به آن می‌پوشاند و آنچه می‌خورد و آنچه كسب می‌كند، پاك و حلال و بی‌غل و غش باشد، بعبارةٍ اُخری از كثافت و حرام و شبهه و تقلب بپرهیزد. در باطن هم افكار و گفتار و رفتار و كردارش تماماً پاك و مطابق احكام دینی انجام گیرد.

    دوم راستی، یعنی به راه راست رفتن. راه راست هم عبارت است، به جای آوردن اوامر و ترك كردن نواهی خدا، بعبارةٍ اُخری راه راست، بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه است. كما این‌كه در اول قرآن مجید سوره‌ی فاتحةالكتاب می‌فرماید: «اِهْدِنَاالصِّراطَ‌الْمُسْتَقیمَ» یعنی «هدایت كن ما را به راه راست». سپس در (سوره‌ی ۱۹ – آیه‌ی ۳۶ و سوره‌ی ۴۳ – آیه‌ی ۶۴) می‌فرماید: «اِنَّ‌اللهَ هُوَ رَبّی وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوُه هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ». یعنی «همانا خدا است پروردگار من و پروردگار شما پس خدا را بپرستید این است راه راست».

  • ۳۷۱
    ملحقات

    سوم نیستی، یعنی نیست و نابود كردن كبر و غرور، و خود- پسندی و خودخواهی و هوی و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود، غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةٍ اُخری از خود بی‌خود و فنا فی‌الله گردد، كه به اصطلاح عرفاء و حكماء به ‌مقام تسلیم رسیده باشد، و آن آخرین مرحله‌ی عرفان است.

    چهارم ردآ، یعنی خدمت و كمك بدون ریا به خلق كردن به حد تكیه‌گاه بودن است.

    در مورد راهنمایی دیگران هم دستور این است: هر كس سؤال دینی كرد، طبق آنچه از كلام‌های حقیقت و آثار من (كه همگی آن‌‌ها با بطون قرآن مطابقت دارند) فهمیده‌اید می‌توانید با ذكر مأخذ به ‌مردم ابلاغ نمایید. اگر مشاهده كردید اشخاصی اعم از مطیع یا منكر اعمالی دارند برخلاف آن چیزهایی است كه شما فهمیده‌اید؛ اگر آن شخص موافق و مطیع است فوراً اشتباهش را به ‌او تذكر دهید؛ و اگر آن شخص مخالف و ناشنوا است، در صورتی كه بدانید بر- خلاف رفتار كرده ‌است و به واسطه‌ی آن خلاف ضرر علاج‌ناپذیری متوجه‌اش می‌شود و در دسترس هم هست، آن‌وقت بر شما واجب می‌شود یك مرتبه به ‌او تذكر بدهید اگر شنید فبها، و الا دیگر دینش به گردن خودش می‌باشد.

    سؤال ۳- پس از مطالعه‌ی فصل پنجم كه تعریف راه دین‌داری است، چهار سؤال زیر برای بنده پیش آمد كه حضورتان می‌نگارم: ۱ – به چه طریق

  • برهان‌الحق
    ۳۷۲

    می‌توان عقیده را كامل كرد؟ ۲ – دستور سیر كمال چیست؟ ۳ – رضایت خدا را به جای آوردن چگونه است؟ ۴ – نفس‌های چهارگانه كدام‌اند؟

    جواب – ۱- عقیده به وسیله ایمان كامل می‌شود. یعنی وقتی قلب از راهی كه می‌رود تأمین حاصل كرد كه راه صحیح دارد می‌رود، ایمان پیدا می‌شود؛ وقتی ایمان پیدا شد عقیده حاصل خواهد شد، شرایط عقیده هم شك و تردید نداشتن است. عقیده زمانی كه كامل شد، عشق و شوق و ذوق پیدا می‌شود؛ وقتی عشق و ذوق حقیقت حاصل شد، پیرو می‌شود و كوشش می‌كند به مقصود برسد؛ وقتی‌كه كوشش كرد و راه را به دست آورد، البته به مقصود خواهد رسید. بعبارةٍ اُخری كامل شدن عقیده، نتیجه‌ی فتح باب برای حق‌شناسی و راه پیدا كردن می‌شود.

    ۲- برای سیر كمال علاوه بر انجام دستورات، فقط همیشه توجه فكرت به خدا باشد، در هر كاری كه می‌كنید فرض كنید كه خدا مثل یك نفر نزد شما ایستاده و آنچه می‌دانید كه مطابق میل او است عمل كنید، همین‌قدر بر شما كافی است.

    ۳- رضایت خدا آن است: آنچه در احكام دینی به شما دستور داده شده ‌است تماماً به جای بیاورید، یعنی اوامر خدا را به جای بیاورید و نواهی خدا را ترك كنید، النهایه این كاری كه می‌كنید طلباً لمرضاةالله باشد، نه به قصد اجر و مزد؛ هر چه خدا در دنیا و آخرت به شما عطا فرموده فبها، و اگر هم نداد، شاكر و تسلیم و راضی به رضایت او باشید. بعبارةٍ اُخری در مقابل هر عبادت و دین‌داری و حق‌ پرستی كه می‌كنید انتظار هیچ ‌اجر و مزدی نداشته باشید، فقط و فقط برای

  • ۳۷۳
    ملحقات

    خاطر رضای خدا باشد. پس باید بندگی خدا بكنید برای این‌كه تو بنده‌ی او هستی و وظیفه‌ات عبادت و اطاعت است. باید به خودت تلقین كنید ای بنده‌ی عاصی، شما باید اطاعت امر خدا كنید و نافرمان نباشید چون وظیفه‌ی تو است، بدون هیچ‌گونه انتظار پاداش و مزدی.

    ۴- نفس‌های چهارگانه عبارت‌اند ‌از: نفس اماره، نفس لوّامه، نفس مُلهمه، نفس مطمئنّه.

    اماره یعنی بسیار امر كننده؛ نفس اماره از غرایز و طبیعت حیوانی سرچشمه می‌گیرد و منشأ هوی و هوس نفسانی می‌باشد. پیروی از آن انسان را از خدا به دور كرده، به سوی قهقراء می‌كشاند. وقتی كسی را گمراه و بدبخت كرد آن‌وقت كنار می‌گیرد، و در بازخواست هم شركت نمی‌كند و می‌گوید می‌خواستی قول من نكنی؛ مگر نمی‌دانی من دشمن تو هستم و پدرت بابا آدم را گول زده از بهشت رانده كردم، تو هم می‌خواستی پند بگیری و گول مرا نخوری. توضیح آن‌كه در قرآن وقتی صحبت از شیطان می‌كند منظور همان نفس اماره است.

    لوّامه یعنی بسیار ملامت كننده؛ نفس لوامه یا وجدان همیشه به انسان هشدار می‌دهد كه گول نفس اماره را نخورد، و هر كار بدی از انسان سر بزند او را ملامت و سرزنش می‌كند.

    مُلهمه یعنی الهام كننده؛ نفس ملهمه به انسان الهام می‌كند چه كاری به نفعش و چه كاری به ضررش است. در واقع یك نوع شاخص است.

    مطمئنّه یعنی اطمینان و آرامش دهنده؛ نفس مطمئنه اعمال نیك

  • برهان‌الحق
    ۳۷۴

    را اطمینان می‌دهد و تصدیق می‌كند. پس عملی كه نفس مطمئنه آن را تصدیق كرد، انسان اطمینان حاصل می‌كند كه آن عمل درست است.

    وقتی این چهار نفس را شناختیم و وظیفه‌ی هر كدامشان هم شناختیم و دانستیم با هر كدام چگونه رفتار كنیم، آن‌وقت خدا را شناخته‌ایم. در این مقام است كه نفس ناطقه یا روح ملكوتی می‌آید و همه‌‌چیز را برایمان می‌گوید.

    سؤال ۴- از مطالعه‌ی فصل پنجم برهان‌الحق چنین مستفاد می‌شود كه اساس یاری (دین‌داری) مبارزه‌ی با نفس و اجتناب از غرور است. بنده در سابق به چهار طریق مسلط بر نفس خود می‌شدم: ۱ – عمل به فرمایشات حضرت‌عالی ۲ – ریاضت ۳ – عبادت مخفی ۴ – یاری كردن و به جم پناهنده شدن. ولی حال وسوسه‌ی ‌نفسانی چنان مرا احاطه كرده ‌است كه در گردنه گیر آمده‌ام، كمكم كنید و از آن نصایح گرانبهای خودتان با زبان ساده برای بنده مرقوم فرمایید كه سرمشق قرار دهم.

    جواب – راجع به مبارزه‌ی ‌با نفس همان چهار راه خوب است فقط یك چیز دیگر به آن اضافه كنید و آن این است: همیشه هر چه ریاضت می‌كشید و عبادت می‌كنید همه را در نظر خود یك چیز حقیر و كوچك بشمارید و از آن مغرور نشوید و با نفس همیشه به نظر خصومت و دشمنی نگاه كنید؛ حتی اگر نفس یك خیالی هم به شما جلوه‌گر (تلقین) می‌كند كه حمل بر خداپرستی باشد، اگر به نفعت بود عمل كن و به او بگو كه من به قول تو عمل نكردم بلكه به نفع خودم عمل كردم، و الا ای نفس، تو مزور و دروغگو و كاذب هستی و كوچك‌تر از آن هستی كه من مطیع تو باشم. مثلاً اگر نفس به شما گفت: مگر ندیدی فلان‌جا

  • ۳۷۵
    ملحقات

    فلان‌نشان را شكستی و فلان‌جا فلان‌دعایت تأثیر كرد پس باطن دار هستی، جواب دهید ای نفس بی‌كردار من كه قادر نیستم ناخنی را از خودم كم و زیاد كنم، یك موی سیاهی را سفید و یا سفیدی را سیاه كنم، باطن‌دار كجا هستم؛ نهایت اگر نشانی شكسته شده تصادفی بوده و تأثیر نفس هم از توجه عقیده‌ی ‌طرف بوده، پس تو غلط می‌كنی. اگر باز نفس به تو گفت روزه بگیر و ریاضت بكش، بگو ای نفس، من روزه و ریاضت را چون می‌دانم تقویت روح می‌دهد و ترا ضعیف می‌كند می‌كشم، اما نه به قول تو، بلكه به قول روحم و به قول پیران بزرگ است كه ریاضت می‌كشم. آن‌وقت اگر كسی از آن نفس سؤال كند ای نفس، تو كه راضی نیستی ضعیف بشوی و روح قوت بگیرد، پس چرا دستور ریاضت كشیدن كه سرمایه‌ی ‌قوت روح و ضعف تو است به فلان‌كس می‌دهی؟ یواشكی و به طور آهسته و و محرمانه جواب خواهد داد: ای سائل به كسی نگویید كه مقصود من چیست، چون غرور به طوری مضر است كه از هر گناهی بیش‌تر روح را ضعیف و نفس را قوی می‌كند، می‌خواهم به این وسیله فلانی را گول بزنم و آن را به ریاضت‌كشی وادار كنم كه از خودش مغرور بشود، آن‌وقت از آن راه روح را زمین بزنم و بیچاره‌اش كنم. خلاصه راه نفس‌كشی، مغرور نشدن و برخلاف میل او رفتار كردن است و بس.

    راجع به تقاضای نصیحت كه كرده بودید، همین‌قدر به شما بس است كه همیشه طبیعت بشری و حیوانی را در مد نظر داشته باشید؛ اگر آدم توانست نخوابد یا قطع خوردن و آشامیدن كند یا این‌كه تب و ناخوشی و درد و مرض را از خودش دور بكند، یا اگر تیغ به خودش

  • برهان‌الحق
    ۳۷۶

    كشید و نبرید و خون نیامد و دردش نگرفت، آن‌وقت معلوم می‌شود از فقیری و عاجزی طبیعت دور شده و می‌تواند غلو بكند. و الا كسی كه طاقت سرما و گرما و گرسنگی و زحمات را ندارد و در مقابل مختصر كسالتی از پا در می‌آید، معلوم می‌شود یك عضو ضعیف و بیچاره بیش نیست. همین عجز بشریت است كه اثبات وحدانیت و موجودیت خدا را می‌نماید؛ همین آثار طبیعت عادی است كه دلیل بر مقام روحانیّت و عالم اخروی می‌شود؛ مثلاً اگر تاریكی را دیدید دلیل بر این است كه یك روشنایی در پی این تاریكی هست، یا اگر سیاهی نباشد اثبات سفیدی نمی‌شود؛ همین عجز بشر و ضعف نفس آدمی ثابت می‌كند كه یك دست قدرتی هست و هر چه اراده‌ی ‌بشر است وارو می‌كند. مثلاً دانشمندان این عصر با این‌كه شب و روز كوشش می‌كنند و اختراع چیزهای حیرت‌انگیز می‌نمایند، اما هنوز نتوانسته‌اند بر عوامل طبیعی فائق آیند و زمستانی را تابستان كنند و یا از مردن جلوگیری كنند. این‌‌ها همه دلیل‌اند بر این‌كه معتقد به خدا بشویم و بفهمیم كه ما در مقابل قدرت و عظمت او نیست محض هستیم. فرضاً اگر ریاضت بكشیم یا عبادت بكنیم تازه وقتی خیلی ترقی بكنیم از حال حیوانیت كه همان حلق و دلق و جلق باشد درآمده‌ایم و آدم شده‌ایم؛ یعنی تزكیه‌ی ‌نفس از حالت سبعیت و درندگی شده ‌است، دیگر نباید غلوّ بكنیم و خودمان را گمراه نماییم.

    حتی هفتن و هفتوان و دیگر باطن‌داران حقیقی اگر درباره‌شان تحقیق شود خود را كم‌تر از هر چیزی دانسته‌اند، اگر غیر از این بود آن‌ها هم مثل ما نابینا و گمراه می‌شدند. این‌كه می‌بینید بعضی اشخاص

  • ۳۷۷
    ملحقات

    تنك ظرف و عوام و هیچ ‌نفهم اگر یك بزغاله نذر می‌كنند یا این‌كه دو روز روزه و ریاضت می‌كشند یا این‌كه چند شب در جمعی می‌روند و كلامی می‌كنند یا این‌كه مثلاً دزدی نمی‌كنند یا دروغ نمی‌گویند، به چشم حرام نگاه كسی نمی‌كنند، خیال می‌كنند كه تمام مراحل روحانی را پیموده‌ا‌ند و العیاذ بالله باطن‌دار شده‌اند. و یا بعضی دیگر در اثر وجد و سروری روشنایی در جمع می‌بینند، یا این‌كه خوابی كه می‌بینند مطابق واقع می‌شود، یا این‌كه خیالی به قلبشان می‌آید گواهی قلب دیگری است یا این‌كه تأثیر نفس پیدا می‌كنند، از همین مختصر مغرور می‌شوند و خودشان را باطن‌دار حساب می‌كنند، دیگر نمی‌دانند تازه این اثرات مال این است كه كمی از حال حیوانی خارج شده‌اند. مانند بچه وقتی از مادر متولد می‌شود گمان می‌برد كه روشنایی و وسعت زمین و دنیا و مافیها همان است كه او دیده، یعنی به عقل خودش تمام كروات و عالم‌های دنیا و تمام موجودات را همان محتویات اطاق می‌داند.

    حال ای عزیز من، اولاً یقین بدانید كه خدایی هست و غیر از این دنیا یك دنیای دیگر هم هست كه مقام ارواح می‌باشد. یقین بدانید وقتی كه ما مردیم تازه اول زندگانی ما است (به شرطی كه گنه‌كار نباشیم كه مجازات شویم) و اول خوشی ما است و هر چه هم ریاضت بیش‌تر بكشیم یعنی پرهیزكاری و خداشناسی بیش‌تر بكنیم، روشن‌تر و نزدیك‌تر به ‌مقصود می‌شویم. و الا مقصود از ریاضت چیز نخوردن و گرسنگی كشیدن نیست، فقط ریاضت تسلط بر نفس است به این معنی، هر چه نفس می‌خواهد تو نخواه. و این‌كه می‌گویند غرور بد است برای همین است، چون روح ابداً هستی و تكبر و غرور ندارد، هر گاه غروری در خود دیدی یقین بدان

  • برهان‌الحق
    ۳۷۸

    هوای نفس است و گناهی هم از آن بزرگتر نیست؛ زیرا چه فرقی است بین فلان‌آقا كه طمع به ناموس یا مال دیگران می‌كند، یا در اثر هوای نفس یكی را قتل می‌كند؟ با آن كسی كه خود را مغرور بداند؛ در جواب خواهیم گفت هیچ ‌فرقی ندارند، هر دو فرمایش نفس است و هوی و هوس او است.

    پس اگر می‌خواهی پرهیزكار باشی شرط اولش آن است، خودت را از غرور و تكبر و عجب و خودپسندی رها كن (كه سرمایه‌ی تمام فسادها همان است) و خدا را هم به وحدانیت با عقیده‌ی ‌كامل بشناس.

    عزیزم اینهایی كه به طور ساده برای شما بیان كردم همگی تجربیات شخصی خودم می‌باشد، نه از روی نقل قول دیگران. چون می‌دانید صد طبیب به قدر یك مرض‌دیده تجربه ندارد. این است، آنچه خود طی كرده و دیده‌ام به طور نصیحت و حكایت برایت می‌نویسم. العاقل یكفیه‌الاشاره.

    حال به همان راهی كه پیران یعنی باطن‌داران دستور داده‌اند و در همان جملات نصایح هم اشاره شده ‌است باید راه حق را طی كرد. چون منحرف از جاده و به عقیده‌ی خود رفتار كردن، نفس آدم را فریب می‌دهد، اما به آن راهی كه گفته‌اند راه حق‌پرستی است اگر راه بروید نفس ذلیل می‌شود. خلاصه هر چه رأی شما بر آن قرار می‌گیرد و خیال می‌كنید خوب است، ابتداء آن فكر را با دستورات كلام و كتاب‌های آسمانی (مثل قرآن) و دستوراتی كه از من دارید تطبیق دهید، اگر دیدید با هم مطابقت می‌كند رفتار كنید، و الا بدانید وسوسه‌ی نفسانی

  • ۳۷۹
    ملحقات

    است، رفتار نكنید. و آنچه هم برای شما غرور می‌آورد فوراً آن غرور را از طرف نفس بدانید، زیرا چنان‌كه فوقاً گفته شد روح مطلقا هستی و غرور ندارد و اگر آن فكر از مغز شما هم خارج نشود، كافیست به آن عمل نكنید، بالاخره از بین می‌رود. مثلاً اگر در جمع بودید و از آن عملیات خود مغرور شدی و از راه غرور خواستی نمایش بدهید و به مردم بفهمانید كه شما دارای مقامی هستید، اگر آن نمایش را ندادی و بالعكس برخلاف میل و غرور نفس رفتار كردی مثل این است كه نفس را كشته‌اید، دیگر اشكالی ندارد بر این‌كه آن خیال از مغز شما خارج بشود یا خیر. بعبارةٍ اُخری وقتی عقلتان با آن فكر عملاً موافقت نكرد اشكال ندارد.

    سؤال ۵- در فصل پنجم صفحه‌ی ۲۳ سطر ۱۲ برهان‌الحق در تعریف راستی می‌نویسد: «… پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند»، آیا ممكن است بفرمایید گناه چیست؟ و چرا گناه را به انسان نسبت می‌دهند؟ آیا خداوند بر گناه بشر واقف است؟ و چگونه گناه را می‌توان تشخیص و تمیز داد؟

    جواب- (گناه) یا (گنه) لغت فارسی است كه به اصطلاح قانون آن را (جرم) گویند، و دو جنبه دارد: ۱- جنبه‌ی ‌احكام مذهبی ۲- جنبه‌ی قوانین اجتماعی؛ پس قدر جامع تعریف گناه این است: هر عملی كه برخلاف اوامر دینی، و یا امنیت و انتظامات اجتماعی باشد آن را گناه نامند.

    نسبت دادن گناه به انسان، و به عبارت دیگر اختصاص واكنش گناه به بشر آن است كه بشر بین نیك و بد و منفعت و ضرر خود و

  • برهان‌الحق
    ۳۸۰

    دیگران قوه‌ی دراكه و تشخیص و تمیز دارد. كما این‌كه یك حیوان و یا یك نفر دیوانه و یا یك طفل غیر ممیز هر گناهی مرتكب شود بر او مؤاخذه نیست. بنا بر این، علاوه‌ی بر جنس بشر، از سایر موجودات هم هر آنچه دارای قوه‌ی ممیزه‌ی مذكوره باشند، مسئول اعمال خود از گناه و ثواب خواهند بود.

    البته پر واضح است كه خداوند بر اعمال و افكار بشر و سایر موجودات به طور كامل واقف است. مضافاً عكس‌العمل عملیات هر كس نیز گواه حال او است.

    راجع به تشخیص و تمیز گناه، سلطان می‌فرماید: «دست و دله‌ی ویت بكر و شره – هر كاری بده آنه مكره» جایی‌كه دستوری در كلام ندارید و دسترس هم به كسی كه بهتر از شما می‌داند ندارید باید با خودت مشورت كنید، یعنی با عقل خودت مشورت كنید. كه دست، عبارت از عمل است و دل عبارت از فكر و عقل. یعنی آن اشكال را اول با عقل مطالعه بكن، بعد به صورت عمل تصورش بكن ببین به اشكال برخورد می‌شود یا خیر، اگر نفعی در آن دیده شد عمل كن و الا خیر. خلاصه باید ارزش موضوع را در هر كاری به نظر گرفت، بدیهی است وقتی شخصی به قصد رفاهیت جامعه اقدامی كند، یا حفظ آبرو و شرافت خود نماید، گناه هم نخواهد بود.

    سؤال ۶- در فصل پنجم صفحه‌ی ۲۳ سطر ۹ در تعریف پاكی می‌نویسد: «… و در باطن افكار و گفتار و رفتار و كردارش، تماماً طیب و طاهر و بی‌غل غش باشد». آیا برخلاف دستور فوق نیست اگر زنی برای مخارج

  • ۳۸۱
    ملحقات

    ضروری خود و یا انفاق به مستحقین چیزی از مال شوهرش بدون اطلاع او بردارد؟ در صورت نفی آیا چنین زنی می‌تواند به پنهانی از شوهرش برای دیگری كار كند و از مزدی كه دریافت می‌كند به مصارف فوق برساند؟

    جواب- به هیچ‌وجه نمی‌تواند چنین عملی انجام دهد زیرا حرام است. فقط می‌تواند برای مخارج ضروریه‌اش به طریق قانونی توسط مراجع صلاحیت‌دار از شوهرش دریافت نماید نه به طریق حرام.

    راجع به كار كردن، اگر آن كاری كه در مقابل مزد به پنهانی شوهرش انجام می‌دهد مشروع و آبرومند باشد، یعنی برخلاف دستورات دینی و قانونی نباشد كه سبب تهمت و بدنامی گردد اشكال ندارد.

    سؤال ۷ – با توجه به اركان اهل حق كه در فصل پنجم برهان‌الحق مرقوم فرموده‌اید آیا غرامت و گروگان گرفتن برخلاف آن اركان نیست؟

    جواب – اولاً – غرامت گرفتن، گر چه با رعایت شرایط شرعی و عرفی از اصل حرام نیست، ولی برای شخص سالك هم حدودی دارد. یعنی در بعضی موارد می‌توان با رضایت طرفین یا به موجب حق قانونی غرامت را وصول نمود، و در بعضی موارد هم می‌توان از حق خود صرف‌نظر نماید و گذشت كند.

    ثانیاً- گروگان موارد مختلفه دارد، و به طور كلی اگر شخص گرو دهنده كه آن را (راهن) گویند، به طریق (رهن) مالی را به گرو گیرنده كه آن را (مرتهن) گویند طبق مقررات قانون با رضایت طرفین واگذار نماید، هیچ ‌اشكالی ندارد. و اگر غیر از این باشد، مثلاً

  • برهان‌الحق
    ۳۸۲

    شخصی طلبی از كسی می‌خواهد، برای وصول آن به خدعه و لطایف- الحیل، یا به طریق قهر و غلبه مالی را از بدهكار به عنوان گروگان متصرف شود، شرعاً و قانوناً صحیح نیست.

    سؤال ۸- با تفسیری كه در فصل پنجم از پاكی و راستی فرموده‌اید آیا خرید اموال حراجی و اموال مشكوك از قبیل (دزدی و قمار) یا فروش اموال شخصی به طریق بخت‌‌آزمایی و مزایده و مناقصه برای سالك جایز است یا خیر؟

    جواب- ۱- مال حراجی اگر صاحب‌مال با رضایت خودش آن مال را به حراج گذارده ‌است، خرید آن اشكال ندارد. ولی اگر در نتیجه‌ی حكم حاكم یا طریق اجبار باشد گر چه خریدن آن گناه ندارد ولی من نمی‌خرم.

    ۲- مال دزدی و قمار در صورتی كه شخص بفهمد، بدیهی است كه خریدن آن حرام است.

    ۳- فروش اموال به طریق بخت‌‌آزمایی اگر مراجعه به مؤسسات آن قبیل بخت‌آزمایی باشد مانند بانك و غیره، چون یك نوع تجارت است اشكال ندارد. ولی اگر به اشخاص غیر مؤسسات رسمی به طور فردی باشد، جنبه‌ی قمار دارد و حرام است. بلیط بخت‌آزمایی هم به عقیده‌ی من عملی است مباح، در این صورت خریدنش بی‌اشكال است.

    فروش اموال به طریق مزایده و مناقصه نهی شرعی ندارد، اما اگر بعد از اتمام انعقاد معامله چنین عملی انجام شود اصطلاحاً دبه

  • ۳۸۳
    ملحقات

    می‌گویند. گر چه شرع در مورد دبه چیزی نگفته اما اخلاقاً ناپسند و ناجوانمردانه محسوب می‌شود.

    سؤال ۹- با تفسیری كه برهان‌الحق از كلمه‌ی «پاكی» نموده ‌است، تكلیف سالك با اشیاء یافته شده چیست؟

    جواب – اولاً – بهتر است شخص وقتی چیزی را یافت كه ارزش آن از ده شاهی بیش‌تر بود، به ‌آن دست نزند. كم‌تر از ده شاهی اشكال ندارد.

    ثانیاً – اگر به آن شیء دست زد و یا به علل دیگر به دستش رسید، دو صورت دارد:

    صورت اول اشیائی است كه می‌شود عرفاً برای آن‌‌ها صاحبی فرض كرد، مانند مسكوكات رایج فعلی یا لوازمی كه در حال حاضر، مردم از آن‌‌ها استفاده می‌كنند و یا لوازم و مسكوكاتی كه متعلق به زمان خیلی گذشته نیست، مانند زمان قاجاریه و غیره. این اشیاء را نباید به هیچ ‌عنوان تصاحب كرد. و اگر بعد از سعی و كوشش موفق به یافتن صاحب اصلی نشد، آن مال را یا قیمتش را به مصرف نذر و خیریه رسانده، به این نیت كه ثوابش متعلق به صاحب اصلی مال باشد.

    صورت دوم اشیائی است كه عرفاً و عقلاً نمی‌توان صاحبی بر آن‌‌ها فرض كرد، مانند گنج و اشیاء عتیقه‌ی اعصار گذشته‌ی خیلی دور؛ این اشیاء را بلاصاحب فرض می‌كنند. تصاحب این‌گونه اشیاء از لحاظ شرع گناه ندارد اما منع عرفی و قانونی دارد.

  • برهان‌الحق
    ۳۸۴

    سؤال ۱۰- در فصل پنجم صفحه ۲۴ برهان‌الحق در تعریف ردآ می‌نویسد:

    «ردآ، خدمت و كمك و فداكاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خدا است». آیا دفاع از كسی كه تصور می‌رود مظلوم واقع شده ‌است ثواب دارد یا خیر؟ آیا سالك اگر ظلم دید می‌تواند شكایت كند یا خیر؟ تكلیف سرباز در جنگ چیست؟

    جواب- اگر بتواند دعوای متداعیین را به صلح خاتمه دهد بهتر است. و اگر نتواند، آن‌گاه به هر یك كه تصور شود مظلوم واقع شده است هر چقدر كمك نماید ثواب دنیا و آخرت هر دو دارد.

    در مورد شكایت، به طور مطلق نه می‌شود شكایت كرد و نه می‌شود شكایت نكرد. در هر كاری مورد و مقتضیات فرق می‌كند. مثلاً اگر یك ظلمی بر شما شده ‌است كه فقط ضررش به شخص خودت رسیده، آن هم به طوری نیست كه مؤثر در امور دینی و شرافتی باشد، می‌توانید شكایت بكنید و می‌توانید شكایت نكنید. در چنین موارد بسته به میل خودت می‌باشد، البته گذشت كردن بهتر است. ولی در مواردی كه علاوه بر این‌كه به شما ضرر رسانده باعث ضرر دیگران هم شده، و یا این‌كه ضرر شئوناتی و شرافتی دارد و بر خودت هم محقق شده شخص طرف شما تقصیركار است، شكایت بكنید اشكال ندارد. در هر صورت هر موردی حكمی دارد.

    سرباز هم تا زمانی كه سرباز است باید وظیفه‌ی ‌سربازی‌اش را كاملاً انجام دهد، زیرا جانبازی برای خدمت به وطن مقدس است. در جنگ هم، حمله و دفاع هیچ ‌اشكال ندارد.

  • ۳۸۵
    ملحقات

    سؤال ۱۱- برهان‌الحق (صفحه‌ی ۲۴ سطر ۲) كلمه‌ی ردآ را چنین تعریف می‌نماید: «خدمت و كمك و فداكاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خدا است»، اینك این دو سؤال پیش می‌آید: ۱- وقتی گدایان تقاضای پول می‌كنند چه باید كرد؟ مخصوصاً كه گاهی دیده شده بعضی از آن‌‌ها مستحق نبوده‌اند. ۲- مستحق واقعی را چگونه می‌توان تشخیص داد؟

    جواب- راجع به انفاق بر گدایان، نسبت به هر یك به قلبت الهام شد مستحق هستند كمك كنید و الا لزومی ندارد. فقط خدمت به نوع را همیشه شعار خود قرار دهید كه بزرگترین عبادت است.

    راجع به شناختن اشخاص مستحق برای كمك كردن، به همان اندازه كه بتوانید تشخیص بدهید كافی است. با فرض این‌كه در تشخیص مستحقین واقعی هم اشتباه شود اشكالی ندارد، زیرا خداوند با كیفیت خلوص نیت كار دارد نه با كمیت اعمال. بنا بر این هر كس به نظرت مستحق آمد كمك لازمه را حتی‌الامكان بنمایید ان‌شاءالله مقبول است.

    سؤال ۱۲- در اواخر فصل پنجم برهان‌الحق، بحث از جبر و قدر شده، خواهشمند است تفسیر آن را خیلی ساده برای بنده مرقوم فرمایید.

    جواب- راجع به جبری و قدری كه نوشته‌اید «تفسیر آن را بنویسم» معلوم نكرده بودید چگونه تفسیری می‌خواهید، لذا اینك اجمالاً می‌نویسم:

    جبری كسانی است كه معتقدند تمام حركات و سكنات و پندار و گفتار و رفتار و مقدرات تمام موجودات، اعم از نیكی و بدی و سود و زیان، مطلقاً موكول به اراده و تقدیرات خدایی است، حتی

  • برهان‌الحق
    ۳۸۶

    اگر كسی عمل زشتی هم مرتكب شد باز به امر خدا است.

    تفویضی بر عكس جبری همه‌‌چیز را موكول به اراده‌ی مخلوق می‌داند؛ گوید خداوند مخلوق را خلقت كرده و به آن‌‌ها برای ادامه‌ی زندگی و دفع ضرر و جلب منفعت اراده و عقل هم داده ‌است، دیگر اراده‌ی خالق به هیچ‌وجه در مقدرات مخلوق داخل نیست «تفویضی همان قدری هستند».

    اما هیچ‌یك از جبر و تفویض به طور مطلق صحیح نیست. زیرا چنان‌كه در احادیث و اخبار و سایر كتب مذهبی منقول است می‌فرماید: «لا جبر و لا تفویض و لكن امر بین امرین». البته منظور از «امر بین امرین» آن است تا آن جایی كه خداوند به بشر اراده و قدرت و اختیار برای تشخیص نیك و بد و جلب منفعت و دفع ضرر تفویض فرموده ‌است هر كسی مسئول اعمال خود می‌باشد. و از آن حدودی كه از حیطه‌ی اقتدار بشر خارج است، تقدیراتش با خدا است. مثلاً كسی در خانه‌اش نشسته، قدرت پیش‌بینی ندارد كه یك ساعت بعد زلزله می‌آید و زیر آوار می‌ماند، پس در چنین موارد مقدرات با خدا است؛ ولی می‌داند اگر از پشت بام خود را پرت كرد، یا می‌میرد یا مجروح می‌شود، در این صورت نمی‌تواند فكر كند اگر خدا بخواهد من سالم می‌مانم و قس علی‌هذا.

    در این خصوص كلام سرانجام حضرت سلطان اسحق هم می‌فرماید: «دست و دله‌ی ‌ویت بكر و شره – هر كاری بدن آنه مكره» یعنی «دست و دل خودت را مشاور قرار دهید – هر كاری بد است آن كار را نكنید». البته مراد از (دست و دل) در این كلام این است: (دست) به معنی اراده و اختیار در قوه‌ی فاعلی، و (دل) تفكر و تصمیم

  • ۳۸۷
    ملحقات

    در قوه‌ی عاقلی است.

    سؤال ۱۳- با توجه به حدیث «لا جبر و لا تفویض…» كه در اواخر فصل پنجم آمده، آیا تقدیرات قابل تغییراند یا خیر؟

    جواب- آنچه را از مفاد مجموع آیات قرآنی (۱) و احادیث و اخبار (۲) ائمه‌ی اطهار طبق تفسیر مفسرین علم قرآن و تشریح علمای اسلامی و تعبیر فلاسفه‌ی اشراقی استنباط می‌شود، چنین توجیه شده ‌است: خداوند تبارك و تعالی مقدرات تكوینی كل موجودات را در دو مقام قرار داده ‌است:

    مقام اول – لوح محفوظ است، كه در آن لوح از مخزون علم الهی مقدرات ضرب‌الاجل هر موجودی را قبل از موجودیتش ثبت و مقرر می‌گردد. این قبیل مقدرات تا انقضای اجلش به هیچ‌وجه من‌الوجوه قابل تغییر و تبدیل و نسخ و بداء نخواهد بود، و كسی هم جز خدا علم بر آن حاصل نخواهد كرد.

    مقام دوم – لوح محو و اثبات است. در این لوح هر تقدیری، به علت تأثیر عامل یا عواملی مقدر می‌شود، و تغییر آن هم نیز به علت تأثیر

    • ۱- «… قضی اجلا و اجل مسمی عنده…» (سوره ۶ – آیه ۲) – «یمحوالله ما یشاء و یثبت…» (سوره ۱۳ – آیه ۳۹) – «او لایذكرالانسان انا خلقناه من قبل و لم یك شیئاً» (سوره ۱۹ – آیه ۶۷) – «والله من ورائهم محیط – بل هو قرآن مجید – فی لوح محفوظ» (سوره ۸۵ – آیه ۲۰ و ۲۱ و ۲۲).
    • ۲- در اصول كافی (باب‌البداء) شانزده روایت از حضرت‌های امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا علیهم‌السلام در این خصوص نقل شده است (چاپ قدیم محشی ص ۷۱) – (چاپ ترجمه كمره‌ئی جلد اول ص ۲۶۲).
  • برهان‌الحق
    ۳۸۸

    آن عامل یا عوامل خواهد بود. كه آن عوامل ضمن جواب از سؤال ۱۴ مربوط به فصل چهارم (اعتراض به سب شیطان) به نظم كردی و نثر فارسی تشریح گردیده، البته تكرارش در این‌جا زائد می‌داند. ممكن است جهت تسهیل فهم موضوع به آن مراجعه فرمایند. بنا به مراتب، با در نظر گرفتن اثرات آن عوامل، بعضی از مقدرات ناشیه از آن‌‌ها قابل تغییر و بعضی غیر قابل تغییر خواهند بود، به همین سبب این مقام را، لوح محو و اثبات نامیده شده.

    سؤال ۱۴- با توجه به جواب از سؤال قبل اگر جبر صحیح نیست، چرا در كلام بارگه بارگه می‌فرماید: «دست تو چنی یزیدان بینه…»؟ آیا این كلام دلیلی بر جبر نمی‌باشد؟

    جواب – منظور این است حضرت حسین (ع) كه به اشتیاق نیل كمال حق و حقیقت شهادت را استقبال فرمود، در این صورت می‌بایستی آلت شهادت آن حضرت آن كسی گردد در ظلمت هوی و هوس نفسانی و شهوانی مستغرق گشته، آمادگی برای انجام شهادت رساندن آن بزرگوار داشته باشد. یعنی اثرات اعمال زشت سابق و لاحقش موجب گردد تا به علت ارتكاب چنین عملی ابدالدهر از فیض رحمت الهی محروم شود. چنان‌كه می‌فرماید: «یزید و گنای ویش قاتل بینه».

    سؤال ۱۵- با توجه به اركان اهل حق مندرجه در فصل پنجم، خواهشمند است بنده را در این دو مورد روشن بفرمایید: ۱ – آیا سالك می‌تواند دروغ بگوید، تهمت بزند و یا اگر مجبور شد رشوه بدهد؟ ۲ – آیا شهادت دادن اجباری است؟

  • ۳۸۹
    ملحقات

    جواب- در مورد دروغ‌گویی و تهمت، سالك واقعی حق دروغ گفتن و تهمت را در هیچ ‌موردی ندارد. فقط اجازه دارد در مواقع خاصی دروغ مصلحت‌آمیز بگوید، و آن هم دروغی است كه ضرر به ‌كسی نمی‌رساند و سودش متوجه مردم است. در واقع دروغی است كه سودی برای خود شخص ندارد فقط سودش نصیب دیگران می‌شود. این نوع دروغ مصلحت‌آمیز دفع فتنه و رفع ضرر از دیگران می‌نماید.

    در مورد رشوه تكلیف سالك این است: تا آن‌جا كه امكان دارد رشوه ندهد، و از راه قانونی و مشروع حق خود را بگیرد. اما اگر حالت اضطرار پیش آمد یعنی تمام اقدامات به بن بست برخورد و چاره‌ی منحصر به فردش این شد كه رشوه دهد تا به حق مشروع خود برسد، حالت اضطرار ایجاد شده ‌می‌تواند رشوه بدهد، برایش گناهی ندارد، آن‌وقت وای به حال رشوه گیرنده.

    در مورد شهادت، اگر كسی خواست شهادت بدهد باید راست بگوید و دروغ گفتن گناه است. اما اگر از اصل نخواست شهادت بدهد و اظهار بی‌اطلاعی كند، كسی نمی‌تواند او را مجبور كند، و در باطن هم گناهی ندارد.