سؤالات مربوط به فصل هشتم
«ذكر بعضی از یاران برجستهی دوران سلطان»
خلاصهی سؤالات:
۱- شاه ابراهیم و بابا یادگار و ارتباط آنها با هاروت و ماروت.
۲- ملك طیار و ملك طیاری.
۳- آیا سید محمد در بیابست عالم ذر نذر دعا داد؟
۴- آیا حضرت محمد بود كه در پردیور تیغ دعا داد؟
۵- راجع به القاب هفتن و هفتوانه.
۶- دو شاهی داود.
مشروح سؤالات و جوابها:
سؤال ۱- در فصل هشتم برهانالحق، نام شاه ابراهیم و بابا یادگار جزء یاران برجستهی سلطان ثبت شده است. پس چگونه این دو در كلام «نه كوی سراندیل» گواهی دو ملائكهی مغضوب به نام هاروت و ماروت را به خود دادهاند؟
جواب- هاروت و ماروت به طوری كه منقول است و در فصل دوم صفحهی ۳ از كتاب (حاشیه بر حقالحقایق) نیز به آن اشاره شده، دو شخصیت بزرگ از زعمای گروه ملائكه بودند. و بنا بر مصلحتی مدت زمانی از طرف خدا مأموریت كرهی زمین را داشتند، پس از انجام
- ۴۱۶برهانالحق
مأموریت بالنّتیجه مجدداً به مقام اصلی خود بازگشت داده شدند.
اینكه حضرت بابا یادگار گواهی خود و حضرت شاه ابراهیم را به (هاروت و ماروت) داده است از باب تمثّل داشتن و دارا بودن مقام معنوی قرین مقام آنان میباشد، نه خود آنان لذا برای توضیح بیشتر رجوع شود به فصل چهارم كتاب حاشیه حقالحقایق (صفحه ۱۷).
سؤال ۲- شاه ابراهیم در فصل هشتم برهانالحق در ردیف هفتن و لقبش ملك طیار است. ولی منظور از ملك طیاری كه در كلامهای حقیقت آمده فهمیده نشد. استدعا دارم این موضوع را برای بنده توضیح فرمایید.
جواب- ملك طیار، فقط لقب مظهر قبلی شاه ابراهیم است كه معاصر با ایوت حشار بوده. اما ملك طیاری (چنانكه گویند)، گروهی از ارواح هستند معروف به رموز ملك طیاری، مأموریتشان این است: هر گاه كسانی به علتی از علل آمادگی پیدا كردند كه با ارواح ارتباط حاصل نمایند، بدواً جهت آزمایش، یك یا چند روح از آن ملك طیاریها به تصاویر و عناوین مختلفه با آن كسان تماس پیدا میكنند، و خبرهایی در ظاهر خوشایند و فریبنده، و در باطن دروغ و گمراه كننده بر آن كسان نقل مینمایند، بلكه وعدهها و نویدهای مهیج میدهند. آنگاه اگر شخص مستمع پخته و ورزیده بود، فریب ملك طیاریها نخواهد خورد، سپس متدرجاً به مقامات عالیه خواهد رسید، و الا در نتیجهی ضعف نفس عاقبت حیران و سرگردان میگردد. بنا بر این گروه ملك طیاری غیر از شخص ملك طیار میباشند، و هیچگونه ارتباطی با یكدیگر ندارند. مضافاً شیطان هم به اصطلاح فرقهی یزیدیها، ملك طاوس لقب
- ملحقات۴۱۷
دارد نه ملك طیار.
سؤال ۳- در مورد سید محمد كه در فصل هشتم برهانالحق جزء هفتوانه آمده، شاهنامهی حقیقت (صفحهی ۵۴) مینویسد «در بیابست عالم ذر سید محمد دعای تیغ قربان را داد» لیكن در صفحهی بعد مینویسد «ولیكن محمد در آن انجمن – نه بسپرد سر را بكس زان وطن». علت سر نسپردن او چه بوده، و چگونه میتوانسته بدون سر سپردن نذر دعا دهد؟
جواب- علت سر نسپردن (احمد صفا) یعنی سید محمد در عالم ذر آنكه: چون مقصود از آن بیابست در وهلهی اول ایجاد موجودات، و در وهلهی ثانی بنا نهادن پایهی دیانت بین آنان جهت شناسایی ذات واجبالوجودی و سیر تكامل بود، كه از جملهی موجودات نیز جنس بشر میباشد. البته رشتهی دیانت هم در بین بشر بدین ترتیب استقرار یافته:
مرحلهی اول شریعت است، به اساس نبوت، كه آغاز و انجامش از آدم به خاتم میباشد. یعنی از آدم صفیالله آغاز و به حضرت خاتم النبیین محمد رسولالله (ص) انجام و ختم گردیده.
مرحلهی دوم تا چهارم، طریقت و معرفت و حقیقت است، كه در بطن شریعت نهفته بودهاند، تا اینكه پس از ختم دوران نبوت آنگاه به نام ولایت به آغاز از حضرت علی (ع) و به انجام از حضرت سلطان اسحق به ترتیب مراتب ظاهر شدهاند. زیرا تا مرحلهی شریعت كامل نشود، سایر مدارج به ظهور نخواهند رسید، كما اینكه تا درخت به رشد طبیعی نرسد ثمر نخواهد داد.
- ۴۱۸برهانالحق
بنا به مراتب، احمد صفا نظر به اینكه مأمور به عرصه رسانیدن شجرهی نبوت و پایهگذاری مقام شریعت بود (چنانكه از بدو نبوت به مظهر آدم صفیالله و در ختم نبوت به مظهر محمد رسولالله (ص)، ظاهر و مأموریتش انجام داد)، سپس در زمان حضرت سلطان اسحق كه مأموریتش انجام یافته بود سر سپرده شد. لذا اگر در همان عالم ذر سر میسپرد، دیگر نمیتوانست از مرحلهی حقیقت به قهقرای مرحلهی شریعت برای انجام مأموریت برگردد. به دلیل اینكه هر كس به مرحلهی حقیقت رسید و سر سپرد، طبق قانون اركان حقیقت آخرین مقام است و سیر قهقرایی ندارد.
اما، اشكال شده به اینكه «در آنوقت سر سپرده نبوده چگونه نذر را دعا داده؟» جواب این است: چون در همان وقت منصب دعا دادن نذر را به امر حقتعالی داشته، بدیهی است امر حق هم به هر چه تعلق بگیرد چون و چرا ندارد. مضافاً شأن و مقام سیادت حقیقتش نیز به حكم تقدیر تغییرناپذیر در لوح محفوظ ثبت بوده و در موقع مقتضی میتوانسته از آن استفاده نماید. و از طرفی باید توجه داشت تكالیفی كه برای اشخاص عادی و سیدهای ظاهری هست اغلب آنها نمیتوان به حساب معنویات عالم ارواح گذاشت.
سؤال ۴- در دنبالهی سؤال قبل مجدداً به عرض میرساند آیا حضرت محمد (ص) بود كه در پردیور دعای تیغ داد یا شخص دیگری؟
جواب- حضرت محمد (ص) یا سید محمد از هفتوانه كه مظهر حضرت محمد (ص) بوده هیچوقت تیغ یا نذور دیگر دعا نداده، و
- ملحقات۴۱۹
آن شخصی كه در پردیور تیغ قربان دعا داده است، خلیفه احمد میباشد چنانكه میفرماید: «و اشارهی شاه احمدشان چری – دعای تیغش دا او سرش بری».
سؤال ۵- در فصل هشتم برهانالحق، هفتن و هفتوانه جزء یاران طبقهی اول و دوم حضرت سلطان آمدهاند، پس طبق چه فلسفهای فقط بعضی از هفتن لقب پیری دارند؟ یا اینكه عموم هفتوانه لقب سیادت ندارند؟
جواب- اسامی هفتن عبارت است از: پیربنیامین و پیرداود و پیر موسی و پیررضبار و مصطفی داودان و شاه ابراهیم و شاه یادگار. چهار نفر اول كه چهار ملك یا چهار جسد باشند وظیفهی آنها دستگیری و رهنمایی خلق است، بدین مناسبت شأن پیری به كُنیهی آنها آمده است. كه پیر در اصطلاح اهل حق ارشاد كننده و رهنما میباشد.
مصطفی داودان چون از صفت جباری خدا است یعنی مأمور غضب خدا برای مجازات مقصرین میباشد، بدین جهت دیگر وظیفهی ارشاد ندارد تا پیر خطاب شود. شاه ابراهیم و بابا یادگار هم نظر به اینكه شاهزاده و ولیعهد شاه حقیقت، یعنی حضرت سلطان میباشند، از اینرو وظیفهی آنها همان وظیفهی شاهی در غیاب شاه است؛ بعبارةٍ اُخری جانشین شاه میباشند، بدیهی است وظیفهی شاه غیر از پیر خواهد بود.
اما راجع به (هفتوانه)، حاجی بابو حسین را به مناسبت اینكه مظهر شیخ عیسی پدر ظاهری حضرت سلطان است، و شیخ عیسی هم گر چه از سادات موسوی نسب بوده، ولی چون به امر سلطان سفر حج را پیموده و در همان سفر هم قالب تهی كرده، از اینرو حاجی بابو حسین
- ۴۲۰برهانالحق
را به جای حاجی بابو عیسی (حاجی) نامیده شده. میر هم نظر به اینكه اسمش میر سور بوده و خود كلمهی (میر) نیز به معنی سید میآید، از این جهت برای اسم و لقب هر دو اكتفاء به (میر) تنها شده است، و الا حاجی بابو حسین و میر هر دو مانند سه نفر دیگر منصب سیادت و خاندانداری از حضرت سلطان دارند. زیرا در مسلك اهل حق برای سید بودن لازم نیست كه حتماً از ذریّهی حضرت محمد (ص) باشد. همان قدر كه از طرف مؤسس مسلك اهل حق یعنی حضرت سلطان اسحق منصب خاندانداری به كسی داده شد، منصب سیادت هم دارا خواهد بود. بنا بر این، پنج نفر فوقالذكر از لحاظ سیادت و خاندان داری بدون تفاوتاند.
اما شیخ شهابالدین و شیخ حبیبشاه گر چه از حیث مقام باطنی با پنج نفر دیگر از هفتوانه هیچگونه تفاوتی ندارند، لیكن از حیث منصب سیادت كه مستلزم خاندانداری است، چون شیخ شهابالدین بنا بر مصلحتی منصب خاندانداری نداشته، سید هم به او خطاب نمیشود. و شیخ حبیبشاه هم كه خاتونه بشیر دختر میر خسرو و محرم سلطان بوده است مشمول مقررات سیادت و خاندانداری نمیشود. و اینكه آنان را چرا به جای سید (شیخ) خطاب كردهاند بدین منظور بوده، كه منصب خاندانداری به علتی كه گفته شد نداشتهاند، زیرا چنانكه قبلاً اشاره شد لقب سیدی در مسلك اهل حق مستلزم منصب خاندانداری است. و از طرفی هم نظر به اینكه از هفتوانه هستند و مقام باطنی هفتوانه هم هر هفت نفر بدون تفاوت است، از این لحاظ لقب شیخی به جای سیدی داده شدهاند تا با لقب سیدی یكسان باشد. چون همین طوری
- ملحقات۴۲۱
كه در لغت، یكی از معانی كلمهی (سید) بزرگی است، یكی هم از معانی كلمهی (شیخ) بزرگی است.
سؤال ۶- به حضرت داود كه در فصل هشتم جزء یاران سلطان ذكرش آمده، نذری تعلق دارد به نام «دو شاهی». حال بفرمایید مبلغ آن چقدر است و چه مقدار آن مال پیرموسی است؟
جواب- بعد از بیابست پردی وری و قضایای كشتی میرهباش تجار، حضرت سلطان امر فرمود برای گشایش مشكلات یارستان، اهل حق میتوانند معادل همین دو شاهی بیابستی به عشق داود نذر بنمایند و یك شاهی هم به پیرموسی بدهند كه ثبت دفتر نماید. آنوقت دو شاهی داود را چهار شاهی حساب میكنند و علت دو برابر حساب كردن آن هم دو روایت دارد؛ روایت اول آنكه، داود یك صفت و دو ذات است، ذات خودش و ذات موسی سیا كه همیشه با او است. روایت دوم آنكه، حسبالامر سلطان اسم نذر نباید تكرار شود و اگر تكرار شد دو برابر میشود. به همین دلیل هم امر شده كردار بازگفت نشود.
بنا به مراتب یك شاهی پیرموسی در یك ضرب شده همان یك میماند، اما دو شاهی داود در دو ضرب شده چهار شاهی میشود، كه جمعاً پنج شاهی پردی وری خواهد شد، كه كمتر از یك تومان فعلی نباید باشد.