سؤالات مربوط به فصل دوازدهم
«سر سپردن اولاد خاندانها بعد از زمان سلطان»
خلاصهی سؤالات
۱- منظور از تقلید و مقلد و مجاز چیست؟
۲- شبهه در اینكه مسلك اهل حق تقلیدی نیست.
۳- آیا اهل حقی كه مرتد شد حق بازگشت دارد یا خیر؟
۴- سر سپردن مجدد اهل حق مرتدی كه پشیمان شود.
۵- وظیفهی متقابلهی سید و طایفهی اهل حق نسبت به یكدیگر.
۶- آیا اهل حق میتواند پیر و دلیل خود را عوض كند؟
۷- شبهه در مورد منع ازدواج پیر و دلیل با مریدان خود.
۸- از لحاظ ممنوعیت ازدواج با مرید آیا دلیل هم همان حكم پیر را دارد؟
۹- مریدی كه با دلیل خود ازدواج كند آیا حق دخول به جمعخانه دارد؟
۱۰- پیر یا دلیلی كه ندانسته با مرید خود ازدواج كند.
۱۱- ممنوعیت ازدواج اولادان شاه ابراهیمی و یادگاری با یكدیگر.
۱۲- موضوع سر سپردن اشخاص چسبیده به خاندان میر.
۱۳- مرید داشتن خاندانهای سید مصفا و حاجی بابو حسین در ایران.
۱۴- تفسیر كلام فرمودهی شاه ابراهیم «سر سپرده بیم و شیخ حبیبشاه».
- ملحقات۴۶۷
مشروح سؤالات و جوابها:
سؤال ۱- در فصل دوازدهم صفحهی ۷۸ برهانالحق اشاره به تقلید و مقلد و مجاز دارد، اگر ممكن است معانی آنها را مرقوم بفرمایید؟
جواب- طبق قواعد مذهبی باید مؤمن همیشه به دستور و فتوای مجتهد زنده كه آن را مجتهد جامعالشرایط «مرجع تقلید» گویند اعمال دینی را انجام دهند، كه آن مؤمن را «مُقلِد» یعنی اقتدا و تقلید كننده و مجتهد را «مُقلَد» یعنی تقلید و اقتدا بر او شونده میباشد. و هر گاه آن مجتهد بمیرد باید مؤمن به مجتهد زنده تقلید كند نه به آن مجتهدی كه مرده است. پس در اینجا منظورش این است؛ اهل حق، اهل حقیقت است نه اهل مَجاز. به این واسطه اگر فرضاً پیر و دلیلش بمیرد احتیاج ندارد مجدداً سر بسپارد و تقلید به زنده كند.
سؤال ۲- در فصل دوازدهم صفحهی ۷۸ برهانالحق مرقوم فرمودهاند: «این مسلك تقلیدی نیست…الخ» شبهه: تعجب است كه همهی اعمال نذورات و جمعخانه و سر سپردن و جوز سر و غیره تقلیدی است و اگر قائل به فروع شریعت محمدی (ص) باشند همه تقلیدی است و اگر قائل نباشند عذر بدتر از گناه و انكار ضروریات دین است. در صورتی كه بحمدالله چنین نیست، چنانچه آنجناب در صفحهی ۶ عرفان را ثمرهی درخت شریعت و نتیجهی غایی فلسفه و حكمت دانسته و فرمودهاند: «بنا بر این اهل حق یكی از سلاسل عرفانی شریعت محمدی (ص) میباشد».
جواب- اینكه از كلمهی (تقلید) مندرجهی در فصل دوازدهم (صفحهی ۷۸) كتاب برهانالحق شبهه و تعجب فرمودهاند، گمان نمیرود در این
- برهانالحق۴۶۸
خصوص موجبی برای شبهه و تعجب باشد. زیرا كلمهی (تقلید) را دنبالهی همان بحث، بلافاصله به طور تفصیل تفسیر نموده، و آن چنان تقلید را از موضوع بحث مطلقا خارج ساخته است كه مینویسد: «البته بحث تقلید در مرحلهی شریعت جهت فرق بین مَجاز از حقیقت به جای خود صحیح است و آن چنان تقلید موضوع بحث ما نیست، بلكه مقصود ما مقام تحقیق و حقیقت است كه تقلید و مجاز در آن راه ندارد». پس وقتی كه جنبهی تقلیدی مرحلهی شریعت را صریحاً به جای خود صحیح دانسته، فقط در مرتبهی تحقیق كیفیّت حق و حقیقت، آن را از موضوع بحث خارج دانسته به طریق اولی (تقلید) از دستورات ظاهری مسلك اهل حق نیز منظور نیست، چنانكه مینویسد: «تقلید و مجاز در آن راه ندارد» بنا به مراتب یقین است شبهه و تعجبی باقی نمیماند.
سؤال ۳- در فصل ۱۲ صفحه ۷۹ نوشته شده است: «اگر كسی از اهل حق مرتد شد سپس اظهار ندامت نمود بایستی سرش را به خاندان دیگر بسپارد»، آیا كسی مرتد شد حق بازگشت و سر سپردن دارد؟ آیا اهل حق میتواند بیش از یك مرتبه سر بسپارد؟
جواب- راجع به اشخاص مرتد، آیات قرآنی و سایر كتب آسمانی همگی حكایت بلكه صراحت دارد به توبه پذیرفته شدن اشخاص گنهكار تا زمانی كه امید زندگانی به خود دارند، مخصوصاً ناامیدی را منع فرمودهاند، از آن جمله است این دو آیه: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ اِنَّاللهَ یَغْفِرُالذُّنُوبَ جَمیعاً» (سوره ۳۹ – آیه ۵۳) – «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبَّهِ اِلَّاالضّالُونَ» (سوره ۱۵ – آیه ۵۶).
- ملحقات۴۶۹
و در كلام اهل حق هم برای بخشش گناه و پذیرفتن توبه موارد زیاد هست. به علاوه دلیل عقلی هم این است، هیچكس از جنس بشر (به استثنای مقربین) نمیتواند ادعا كند مدت عمرش مرتكب گناه و عصیان نشده یا نمیشود. پس اگر خداوند توبهپذیر نباشد وای به حال همگی.
بدین لحاظ از زمان قدیم تا كنون عملاً دیده شده است اگر كسی مرتد گردیده و سپس توبه نموده، عموم خاندانها به همان ترتیبی كه در برهانالحق نوشته شده مجدداً سر آن را سپرده و میسپارند، زیرا اجازه از دستور كلام دارند.
اما راجع به اینكه اهل حق فقط یك مرتبه باید سر بسپارد؛ در برهان- الحق از صفحهی ۷۸ سطر ۵ به بعد كاملاً توضیح شده است، و بالصراحه گفته است: «همانا یك مرتبه باید سر بسپارد». و سر سپردن مجدد (چنانكه فوقاً مذكور شد) فقط راجع به اشخاص مرتدی است كه باز- گشت نمودهاند.
سؤال ۴- اهل حق مرتدی كه توبه كند آیا میتواند مجدداً به همان خاندان قبلی سر بسپارد؟
جواب- چون اهل حق فقط یك مرتبه باید سر بسپارد، از اینرو اشخاص مرتدی كه توبه كرده بازگشت نمایند میتوانند نزد هر كدام از خاندانهای حقیقت، به استثنای خاندان قبلی خود، سر بسپارند.
سؤال ۵- با توجه به مطالب فصل دوازدهم برهانالحق، بیان بفرمایید كه وظیفهی
- برهانالحق۴۷۰
متقابلهی سید و طایفهی اهل حق نسبت به یكدیگر چیست؟
جواب- وظیفهی مهمّهی اساسی متقابلهی سید و طایفهی اهل حق در شش مورد ذیلالذكر به شرط قدرت میباشد:
اول- سید باید به تقاضای طایفه طبق دستور اركان پردی وری كه در فصل دهم و هفدهم كتاب برهانالحق مندرج است جوز سر آنان را بسپارد. و طایفه هم طبق دستور مذكور مكلّف به سر سپردن خواهد بود.
دوم- سید باید هر گاه از او درخواست شد، نذر طایفه را در هر زمان و مكان دعا بخواند. طایفه هم واجب است نذرش توسط سید یا وكیل سید دعا خوانده به مصرف برساند.
سوم- سید باید نیاز سرانهی طایفه را قبول كند. طایفه هم مطابق دستور سلطان سهاكی (كه در فصل ۱۸ صفحه ۱۴۸ كتاب برهانالحق متذكر است) ملزم است هر ساله نیاز سرانه را به پیر و دلیل تقدیم نماید.
چهارم- سید باید نسبت به طایفه از هر حیث و هر جهت و به هر اسم و رسم محبت و مراقبت پدری داشته باشد. طایفه هم باید احترام سید را مرعی دارد و با صمیم قلب آن را پدر معنوی خود بداند.
پنجم- سید اگر (طبق شرایطی كه در جواب از سؤال شمارهی ۳ فصل نهم نوشته شده) كلامخوان واقعی باشد، حق رهنمایی طایفه را به طریق امر ارشادی دارد (نه مولوی). طایفه هم اگر مطابق كلام بیابس پردی وری رهنمایی شد وظیفهی اطاعت دارد.
- ملحقات۴۷۱
ششم- سید علاوه بر مقام سیادت و كلامخوانی، اگر حائز مقام مظهریت و اولوالامری نیز باشد، گفتارش جنبهی امر مولوی دارد. طایفه هم باید بدون چون و چرا قبول نماید زیرا چنین شخصی هر چه گوید عیناً از دستور بیابس پردی وری خواهد بود.
سؤال ۶- در فصل دوازدهم برهانالحق آمده كه اهل حق فقط یك مرتبه باید سر بسپارد، آیا اهل حق در مواقع لزوم یا به عللی میتواند پیر یا دلیل خود را عوض كند؟
جواب- چون اهل حق فقط یك مرتبه باید سر بسپارد از اینرو نمیتواند پیر و دلیل خود را عوض نماید، مگر آنكه مرتد شود، آنوقت مجدداً برای خاندان دیگری سر بسپارد.
سؤال ۷- در كتاب مستطاب برهانالحق صفحهی۸۰ فرمودهاند: «ثالثاً سر سپردگان به هر خاندان اعم از پیر و دلیل بین آنان ازدواج نشاید زیرا هر مریدی نسبت به پیر و دلیل خود حكم فرزند را دارد» شبهه: این بیان مخالف با منطوق قرآن است كه هیچیك از اسباب و موجبات محارم در این بین نمیباشد و مخالف با فرمودهی آنجناب است كه حضوراً شرفیاب شده بودم، فرمودند قرآن در درجهی اول باید عمل شود.
جواب- این از لحاظ مقتضیات اخلاقی در عرف مسلك اهل حق جاری گشته كه: «هر مریدی نسبت به پیر و دلیل خود حكم فرزند را دارد». البته قطع نظر از اینكه فرق فیمابِین فرزند واقعی تا در حكم فرزند به شمار آمدن بسیار است؛ معهذا به طوری كه ضمن جواب (از سؤال اول فصل نهم) قبلاً معروض گردید، هر حكمی از جنبهی
- برهانالحق۴۷۲
عرفی اگر با جنبهی شرعی آن مانعةالجمع نبود خالی از اشكال است. بنا بر این اگر بین اشخاص غیر محارم عنوان محارم داده شود (مانند صیغهی اولاد خواندگی یا خواهر برادری و امثالهم) منع شرعی ندارد. به دلیل اینكه در قرآن مجید چنین موضوعی منع نشده است تا مخالف با منطوق قرآن باشد، بلكه قضیه به عكس است. یعنی اگر به محارم عنوان غیر محارم داده شود مخالف با منطوق قرآن خواهد بود. این نكته هم ناگفته نماند: منع ظهار هم در (سورهی ۵۸ – آیه ۲) فقط راجع به روابط بین زن و شوهر است، شامل موضوع مانحنفیه نیست.
سؤال ۸- مطابق فصل دوازدهم برهانالحق پیر و دلیل، حق ازدواج با سر- سپردگان خاندان خود ندارند؛ آیا هر دلیلی فقط نسبت به مریدان خاندان خود حق ازدواج ندارد، یا اینكه مانند سادات پیر، حق ازدواج با عموم اهل حق را ندارد؟
جواب- اولادان دلیل هم در حكم سادات خاندانهای پیران میباشند، یعنی هر حكمی نسبت به پیران برای ازدواج با مریدان خود و غیر خود دارند شامل دلیلان نیز میشود.
سؤال ۹- با توجه به جواب ماقبل، اگر كسی با دلیل خود ازدواج نمود، آیا حق ورود به جمخانه دارد یا خیر؟
جواب- البته به موجب اركان مسلك اهل حق، چنانكه در صفحهی ۸۰ برهانالحق مذكور است: «هر مریدی نسبت به پیر و دلیل خود
- ملحقات۴۷۳
حكم فرزند را دارد…،» از اینرو مزاوجت بین پیر و دلیل و مرید مطلقاً حرام است، و مثل این است كه والدین با فرزندان خود ازدواج كنند. بنا بر این هر كس چنین عملی مرتكب شود نزد حق مقصر است. معذلك از آن جایی كه جمع حقیقت محل عبادات و پناهگاه یاران اهل حق است، مخصوصاً جهت حاجتمندان جای كرم و بخشش، و جهت گنهكاران مرجع توبه و بازگشت به سوی حق است، از اینرو حسبالامر حضرت سلطان اسحق كسی كه ظاهراً اهل حق شناخته شود نمیتوان در جمع راه نداد، مگر كسانی كه مرتد گشته و علناً از مسلك اهل حق منكر و خارج شده باشند.
سؤال ۱۰- سید یا دلیلی اگر از روی غفلت و ندانسته با مرید خود ازدواج كرد چه تكلیفی دارد؟ آیا بعد از این عمل حق دخول به جمع دارد؟
جواب- اگر بر او دخول نكرده فوراً طلاقش بدهد. ولی اگر بر او دخول كرد كار از كار گذشته، ناچار است سر او را برای خاندان دیگر بسپارد كه اقلاً از فرزندی خودش خارج كرده باشد. البته آن زن را مجدداً عقد نكند بهتر است.
بنا به مراتب از لحاظ دخول در جمخانه هم حكمش همان است راجع به شاربزدگان در جواب سؤال ۲ از فصل نوزدهم بیان شده است.
سؤال ۱۱- آیا اولاد شاه ابراهیمی با اولاد بابا یادگاری حق ازدواج دارند؟
- برهانالحق۴۷۴
جواب- چون كه بابا یادگار سر به شاه ابراهیم سپرده، بین اولادان آنان حق ازدواج نیست.
سؤال ۱۲- در برهانالحق فصل دوازدهم صفحهی ۷۹ نوشته شده: «واردین به مسلك اهل حق اگر چسبیده هستند و توسط یكی از اهل حق تبلیغ و هدایت شدهاند جایز است به همان خاندانی سر بسپارند كه آن هادی سر سپرده است»، به نظر اینجانب این موضوع صحیح نیست زیرا چسبیدهها باید به خاندان میر سر بسپارند؟
جواب- سر سپردن اشخاص چسبیده به خاندان میر دستور كلی و دائمی نیست، فقط یك بار به علتی كه بحث طولانی دارد حسبالامر حضرت سلطان چنین امری انجام شده است، نه برای همیشه. بهترین دلیل همانا: عملاً مشاهده میشود تمام خاندانهای مسلك اهل حق (كه خاندان میر هم یكی از آن خاندانها است) در هر زمان و مكان هر كسی از اشخاص چسبیده به آنان روی آورده و میآورد برای خاندان خود سرشان سپرده و میسپارند. بنا بر این اگر مجوزی نداشتند محال بود برخلاف دستور حضرت سلطان عمل نمایند.
سؤال ۱۳- گویند كه سید مصفا اصلاً مرید ندارد و حاجی بابو حسین هم فقط در هندوستان مرید دارد، آیا چنین روایاتی صحیح است؟
جواب- این دو روایت هیچكدام صحت ندارد، زیرا اولاً خاندان سید مصفا مانند سایر خاندانها مستقل و دارای مرید است مخصوصاً در عراق مریدانش زیاد است. ثانیاً خاندان حاجی بابو حسین هم در همهجا اعم از ایران و عراق و غیره مرید دارد.
- ملحقات۴۷۵
سؤال ۱۴- چنانكه در فصل دوازدهم برهانالحق مذكور است شاه ابراهیم سر به خاندان سید ابوالوفا سپرده است، پس چگونه در كلام «نه كوی سراندیل» میفرماید «سر سپرده بیم و شیخ حبیبشاه»؟
جواب- منظور سر سپردن شاه ابراهیم به سید حبیبشاه این است: نظر به اینكه سید حبیبشاه یا شیخ حبیبشه از اصل، خاتونه بشیر دختر میر خسرو میباشد، كه ملقبه به شیخ حبیبشه گردیده. یعنی همان كسی است كه حضرت سلطان به وسیلهی ایشان سید ابوالوفا با پنج تن دیگر همگی به یك شباهت از پردهی سرّ غیب ظاهر فرموده، موسوم به هفتوانه گردیدند. اما چرا شاه ابراهیم فرمود سر سپردهی ایشان میباشد بدین لحاظ بوده: چون شیخ حبیبشه به یك اعتبار مادر معنوی آن شش نفر، و به یك اعتبار هستهی مركزی محل اجتماع آنان برای كسب فیض مشترك در آن بیابست به شمار میآید. شاه ابراهیم هم كه از خاندان هفتوانه (سید محمد) به وجود آمده بعلاوهی سر سپرده شدن به خاندان سید ابوالوفا، جهت سهیم بودن به آن فیض هستهی مركزی، این است به طور استعاره نسبت سید ابوالوفا را به شیخ حبیبشه میدهد. زیرا علمای علم معانی و بیان در بعضی موارد استعمال لفظ مستعار به جای لفظ حقیقی یك نوع لطیفه و شیرینی كلام مینامند.