فصل نوزدهم
راجع به شارب نزدن
البته تردیدی نیست جنس بشر، مادام كه وسایل اصلاح موی نداشتهاند، موی آنان به حال طبیعی بوده است. از وقتی هم وسایل فراهم گردیده، نیز به اقتضای زمان و مكان و آداب و رسوم هر قوم، عمل میشده است. اما چنانكه تاریخ نشان میدهد، و از مشاهدهی مجسمهها و تصاویر و نقاشیهای آثار قدیمه محرز است، مردان زمان قدیم، غالباً دارای ریش و سبیل بلكه گیسوان انبوه بودهاند، و آن را یك نوع تشخص و ابهت مردانگی به شمار میآوردند.
تا اینكه در عصر رسالت حضرت رسولالله (ص)، اصلاح و خضاب موی سر و صورت هم از لحاظ نظافت، جزء امور مستحبات دینی محسوب شد؛ زیرا مستحب آن است، انجام دستورش ثواب دارد، ولی عدم انجامش عقاب و گناهی ندارد. بعبارةٍ اُخری مشمول مقررات امر به معروف و نهی از منكر نمیگردد.
لیكن پس از رحلت ختمی مرتبت، متأسفانه در این مورد هم مانند سایر موارد، بین مسلمین اختلافاتی پدید گشت. مخصوصاً زدن و نزدن شارب شدیداً مورد بحث قرار گرفت از اینكه، شارب زدن را
- ۱۶۳فصل نوزدهم
بعضی واجب، بعضی مستحب مؤكد، بعضی مستحب غیر مؤكد، بعضی مباح دانند. بعضی هم مطلقاً شارب نمیزنند. هر فرقهای هم دلایلی بر اثبات مدعای خود اقامه مینمایند، كه آن دلایل، یك قسمت، تأویلات از متشابهات آیات قرآن یا تفسیر است. یك قسمت، از مستندات احادیث و اخبار است. یك قسمت، ادعا بر نقل اجماع است. یك قسمت، تعبیرات و فرضیات عقلی است. یك قسمت، اقتباس از كتب تواریخ است. یك قسمت، دلیلهای استحسانی است.
چون ذكر هر یك از آن قسمتها مفصل میباشد، در این نگارش كه پایهاش روی اختصار خواهد بود، نگنجد. فقط محض نمونه، مختصری از دلایل موافقین و مخالفین مینگارد، تا قضاوت محققین و خوانندگان محترم چه اقتضاء فرماید:
اول – دلایل طرفداران زدن شارب (اعم از اینكه واجب، یا مستحب مؤكد، یا مستحب غیر مؤكد دانند) زیاد است، از جمله این چند حدیث و خبر از احادیث و اخبار كثیره، و این تفسیر از تفاسیر متعدده میباشد. (توضیح آنكه جهت اجتناب از طول كلام، معنعن هر خبری را حذف مینماید):
۱- عن ابی الحسن (ع) «قال سألته عن قصّالشّارب منالسُنة قال نعم» (۱) یعنی «از ابی الحسن (ع) سؤال شد آیا گرفتن شارب سنت است فرمود بلی».
- ۱-
وافی جلد اول
۹۹ مــ ۴س ۲۹) – كافی – وسائلالشیعه جلد اول (ص ۸۰ س ۱۶).
- ۱-
وافی جلد اول
- برهانالحق۱۶۴
۲- «و رواه علیّ بن جعفر فی كتابه مثله» (۱) یعنی «روایت كرد علی بن جعفر در كتابش مثل خبر فوق».
۳- عن ابی عبدالله (ع) قال قال رسولالله (ص) «منالسُنة ان تأخذ منالشّارب حتی یبلغالاطار» (۲) یعنی «ابی عبدالله (ع) به قول رسول خدا (ص) نقل فرماید از سنت است اینكه بگیرید از شارب تا روی گوشت لب بالا».
۴- و بهذالاسناد قال رسولالله (ص) «لایطولّن احدكم شاربه فانالشّیطان یتخذ مخبأ یستتر به» (۳) یعنی «نباید شارب خود را بلند كنید البته برای اینكه شیطان آن را محل ستر و جایگاه خود قرار میدهد».
۵- «و رواهالصّدوق مرسلاً عمن ذكره عن ابی عبدالله (ع) احفی شاربه حتیالصقه (الزقة) بالعسیب» (۴) یعنی «روایت كرد صدوق مرسلاً از آنان كه ذكر كردهاند و گفتهاند ابی عبدالله (ع) شارب خود را از ته میزده است».
۶- عمن ذكره عن ابی عبدالله (ع) «قال ذكرناالاخذ منالشارب
- ۱۶۵فصل نوزدهم
فقال نشرة و هو منالسُنة» (۱) یعنی «از آنكه ذكر كردهاند از ابی عبدالله (ع) فرمود چیدن شارب حرز از شیطان است و آن از سنت میباشد».
۷- قال رسولالله (ص) «حفواالشوارب و اعفوا عناللحی و لا تتشبهوا بالیهود و قال رسولالله (ص) انالمجوس جزوالحاهم و وفروا شواربهم و انا نحن نجزالشوارب و نعفیاللحی و هیالفطرة» (۲) یعنی «رسول خدا فرمود شارب را بزنید ریش را بگذارید و خودتان را شبیه به یهود مسازید. و فرمود به درستی كه مجوس ریش را میتراشد و شارب را زیاد میكند و ما هستیم شارب را میزنیم و ریش را میگذاریم و آن خصلت ما است».
۸- آیاتی است در قرآن میفرماید «تبعیت كنید ملت ابراهیم را»، و تفسیر آن آیات به قول مفسرین (اعم از عامه و خاصه)، پیروی كردن از خصلتهای ابراهیم میباشد، كه هیچوقت نسخ نشده و نمیشود. یكی از آن خصلتها، زدن شارب است. و آن خصلتها (۳) به اختلاف روایات از یك تا ده، تا سی، تا چهل، بلكه بیشتر است.
فهرست آیههای مورد استناد این است:
(سوره ۲ – آیه ۱۲۴ – ۱۳۰ – ۱۳۵) – (سوره ۳ – آیه ۶۰ – ۹۵) – (سوره ۴ – آیه ۱۲۵) – (سوره ۶ – آیه ۷۹ – ۱۶۱) – (سوره ۱۰ – آیه ۱۰۵) (سوره ۱۶ – آیه ۱۲۰ – ۱۲۳) – (سوره ۲۲ – آیه ۷۸) (سوره ۳۰ – آیه ۳۰).
- برهانالحق۱۶۶
دوم – دلایل طرفداران نزدن شارب (اعم از اینكه ممنوع یا مباح دانند) نیز زیاد است، ولی اختصاراً به ذكر بعضی از آنها اكتفاء میشود:
۱- مجموع احادیث و اخبار ائمهی اطهار و تفاسیر و تأویلات آیات قرآنی، منحیثالمجموع مسلّم میدارد، زدن شارب امر وجوبی نیست. فرضاً از مستحبات مؤكده هم باشد، از نزدن آن ترك اولی شده است، و الا عقابی ندارد.
۲- موضوع هر حكمی، به اقتضای زمان و مكان، نسبت به اشخاص متفاوت است. مثلاً نكاح كردن، برای بعضی سُنت، و بر مُحْرِم حرام. همچنین ناخن چیدن و سر تراشیدن و نوره كشیدن سُنت است، اما بر مُحْرِم حرام. یا خضاب، زمانی سُنت، و در حالی مباح میباشد. كما اینكه در نهجالبلاغه مرقوم است: «وَ قیلَ لَهُ (ع) لَوْ غَیَّرَتْ شَیْبَكَ یا اَمیرَالْمُؤمِنینَ، فَقالَ الْخِضابُ زِینَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ مُصِیبَةٍ یُرِیدُ وَفاة رَسُولِاللهِ (ص)» (۱) یعنی «به علی (ع) گفته شد اگر موی سفید خود را رنگ مینمودی یا امیرالمؤمنین بهتر بود. پس حضرت فرمود خضاب زینت است لیكن ما گروهی هستیم اراده كردهایم عزادار در اندوه وفات حضرت رسول باشیم». ایضاً: «وَ سُئِلَ عَلِیْ (ع) عَنْ قَوْلِ الرَّسُول (ص) – غَیِّرُواالشَّیْبَ وَ لا تَشَّبَهُوا بِالْیَهُودِ، فَقالَ اِنَّما قَال (ص) ذلِكَ وَالدّینُ قَلٌّ فَاَمَّااْلانَ وَ قَدِالتَّسَعَ نِطاقُهُ وَ
- ۱- نهجالبلاغه فیضالاسلام جلد ۴ و ۶ (ص ۱۲۹۳ س ۵).
- ۱۶۷فصل نوزدهم
ضَربَ بِجِرانِهِ فَاَمْرُوءٌ وَ ما اختارَ» (۱) یعنی «از علی (ع) سؤال شد از فرمودهی حضرت رسول (ص) كه فرمود تغییر دهید پیری را (موی سفید) و خود را مانند یهود نسازید. حضرت علی (ع) در جواب فرمود حضرت رسول (ص) هنگامی چنین فرمود اهل دین اندك بود پس مسلمانان را امر به خضاب فرمود تا مانند یهود نشوند ولی این زمان كه كمربند دین گشاده شده (یعنی اسلام در همهجا توسعه یافته) سینهی خود را بر زمین نهاده (یعنی مستقر و پابرجا گشته) هر مردی به اختیار و اراده خود میباشد».
از مفاد دو خبر مزبور چنین مستفاد میشود، شارب زدن هم كه مانند خضاب كردن از مستحبات است، ارادهی اشخاص به اقتضای زمان و مكان در آن حكمفرما است. از اینرو اگر جماعتی بنا بر مقتضیاتی شارب نزنند، گناهی نیست.
۳- احادیث و اخباری كه مؤكداً دلالت بر زدن شارب دارد، احتمال میرود تأكید آن از باب تقیّه باشد، به دلیل اینكه در كافی روایت دارد، عبدالله سنان حضرت صادق (ع) را پرسید، چیست تفسیر این جمله از آیه قرآن: «ثُمَّلْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» یعنی «بزدائید چرك خود را» (سوره ۲۲ – آیه ۲۹)، حضرت صادق فرمود «اَخْذُالشّارِبِ وَ قَصُّاْلاَظْفارِ … الخ» (۲) ، آنگاه عبدالله عرض كرد «ذُرَیح میگوید تفسیر فرمودهاید به ملاقات امام»، حضرت فرمود «صَدَقَ ذُرَیْح وَ صَدَقْتَ اِنَّ لِلْقُرآنِ ظاهِراً
- برهانالحق۱۶۸
وَ باطِناً وَ مَنْ یَحْمَلُ مِثْلَ ما یَحْتَمِلُ ذُرَیْح» خلاصه آنكه «آنچه به ذریح گفته شده در حق او راست است و آنچه به تو گفته میشود در حق تو راست است زیرا همانا قرآن ظاهری و باطنی دارد».
۴- در خبر است از ابی عبدالله (ع) «قالَ قالَ امیرالمؤمنین (ع) الطّیب فیالشّارب من اخلاقالنبیّین (ص) و كرامة للكاتبین» ایضاً از ابی عبدالله (ع) «قال الطّیب فیالشارب من اخلاقالانبیاء و كرامة للكاتبین» (۱) و گر چه ممكن است گفته شود مراد از استعمال عطر در شارب، جای روییدن موی شارب خواهد بود، اعم از اینكه موی شارب بلند یا كوتاه باشد، لیكن آنچه كه عرفاً در بادی امر متبادر به ذهن میشود همانا، تا موی شارب بلند و قابل استعمال عطر نباشد «الطیب فیالشارب» در آن صدق نمیكند.
۵- در مجمعالبحرین است به وصف حضرت رسول (ص) «و فی حدیث وصفه (ص) اِنَّهُ كانَ وافرالسَبَلَه» (۲) بدیهی است وفور بودن سبیل منافات با زدن دارد.
۶- منسوب به خبر است كه حضرت علی (ع) به اصحاب در جمل فرمودند «وَ قَصِّرُوا لِحاكُمْ وَ وَفِرُوا سِبالَكُمْ فَاِنَّهُ اَهْیَبُ لِلْعَدُو» (۳) یعنی «كوتاه كنید ریشتان را و زیاد كنید سبیلتان را پس به درستی كه آن ترس آورنده است برای دشمنان».
- ۱۶۹فصل نوزدهم
۷- قصیدهی تَتَریْه كه در مجالس المؤمنین و روضاتالجنات و نامه دانشوران و كتب دیگر مذكور است، از مفاد آن قصیده چنین استنباط میشود، در آن عصر شارب زدن اگر هم معمول بوده، فقط اختصاص به اهل سُنت داشته و شیعیان شارب نمیزدهاند، به دلیل اینكه ابن منیر احمد بن المفلح الطرابلسی الشامی (متولد سال ۴۷۳ هجری) خدمت نقیبالاشراف شریف موسوی، به مذهب تشیع درآمد. بعد از چندی توسط غلام خود تَتَرْ كه جوانی صبیحالمنظر بود، تحفی جهت سید فرستاد. سید هم به گمان اینكه تتر هم جزء هدایا است، وی را نگاه داشت. ابن منیر پس از اطلاع از این قضیه، به هر طریق كه خواست غلام را به خود برگرداند، میسر نشد. بالاخره قصیدهای ساخت مبنی به اینكه، اگر سید غلامش را به او باز نگرداند، مرتكب سَبّ ائمه و قبایح دیگر خواهد شد، از جمله مضمون این بیت است: «وَ وَقَفْتُ فِی وَسَطِ الطَّریق اَقُصُّ شارب مَنْ عَبَر» یعنی «میایستم در میان جاده و میزنم شارب هر كس كه عبور كند» این كلام بر سید مؤثر واقع شد. تتر را مجدداً به ابن منیر باز گردانید.
۸- اینكه بعضی گویند، زدن شارب برای نظافت و جلوگیری از میكروبهایی است كه توسط موی جذب بدن میشود، منطقی نیست، زیرا:
اولاً – رعایت نظافت بستگی به موی ندارد. ممكن است با داشتن موی انبوه حد اعلای نظافت را داشت، یا بالعكس، ولو مویی هم در بدن نباشد با كثافت زندگی كرد. مضافاً چون موی ریش بالطبیعة بیشتر و طویلتر از موی شارب است، احتمال حمل كثافت هم بر ریش
- برهانالحق۱۷۰
زیادتر خواهد بود.
ثانیاً – اگر موی سبب جذب میكروب شود، نمیتوان اختصاص به شارب داد. به طور كلی موی جسد، اعم از ریش و شارب و غیره، هر یك به سهم خود جاذب میكروب خواهند بود. در این صورت امتیازی بین ریش و شارب از این حیث نمیتوان قائل شد. فلذا زدن یا نزدن شارب به هیچوجه مرتبط به عمل نظافت و بهداشت نیست. نظافت كه ركن مهم دیانت و پایهی اساسی بهداشت است، در هر حال و وضعیتی امكانپذیر است. النهایه، چنانكه قبلاً اشاره شد، در نتیجهی اختلافات بین مسلمین، برای جمعی نزدن شارب علامت مشخصهی مذهبی به شمار آمد. از آن قبیل است تمام سلاسل عرفانی از اهل حق و غیره. بعبارةٍ اُخری هر سلسلهای كه رشتهی سلوك طریقش منتهی به حضرت علی (ع) شود شارب زدن را ممنوع داند.
در خاتمه بیمناسبت نمیداند، بعضی از قصههایی كه در خصوص شارب نزدن بدون مستند به سند صحیحی، بین عوامالناس شهرت پیدا كرده، برای رفع مشوبیت ذهن خوانندگان محترم در اینجا نقل نماییم، تا دانسته شود قضیهی شارب نزدن فقط همان است فوقاً متذكر گردید. بقیه هر چه گفته شود پیرایه بستن، و فرع زائد بر اصل، و سفسطه میباشد.
بعضی گویند چون علی (ع) آب ناف مبارك حضرت رسول (ص) در وقت تغسیل مكید، از آن جهت خود و تابعینش شارب نزدند.
بعضی گویند در جنگ صفین قشون امیرالمؤمنین حسبالامر ایشان، شارب نزدند تا امتیاز شناسایی بین آنان و قشون دشمن باشد.
بعضی گویند زمان خلافت معاویه چون دوستان علی از هر جهت در مضیقه بودند، برای شناسایی همدیگر دو علامت رمز بین خود، قرار
- ۱۷۱فصل نوزدهم
دادند: ۱- داشتن شارب، ۲ – هر وقت به هم میرسیدند به جای (سلام) (یا علی) میگفتند.
بعضی گویند چون علی (ع) در كوفه با دست قدرت غیبی، یك طرف سبیل معاویه را در شام كند، معاویه هم طرف دیگر سبیل خود را نیز از بین برد، و حكم زدن شارب را جعل كرد. (و امثال ذلك).