سؤالات مربوط به فصل ششم
«آنچه نزد اهل حق مقدس است»
خلاصهی سؤالات:
۱- آیا بین برهانالحق و شاهنامه در مورد نیت قولطاسی اختلاف است؟
۲- وجود خانگاه (جمخانه) در صدر اسلام.
۳- شرایط ورود مردان محتلم به جمخانه.
۴- تغییر وقت جم از جمعه به سه شنبه.
۵- مسألهی تسبیح به دست گرفتن.
مشروح سؤالات و جوابها:
سؤال ۱- مطابق فصل ششم برهانالحق بیابسها یكی از پنج چیز مقدس در نزد اهل حق است، اصول برهانالحق هم از كلام سرانجام و بیابس پردی وری است، پس چگونه در بعضی موارد بین برهانالحق و شاهنامهی حقیقت اختلاف وجود دارد؟ مثلاً نیت قولطاسی را شاهنامه واجب ولی برهانالحق مستحب داند.
جواب- از اصول و فروع احكامی كه در بیابس پردی وری منعقد است، مطلقا اختلافی بین مفهوم روایات شاهنامهی حقیقت و برهانالحق وجود ندارد. هر گاه در بعضی موارد اختلافی به نظر اشخاص برسد
- ۳۹۱ملحقات
علتش این است؛ یا با دقت كامل هر دو كتاب را مطالعه ننمودهاند، و یا احاطه به معانی موضوعات هر یك از آنها را ندارند. فلذا برای رفع چنین توهماتی لازم میداند مقدمتاً قواعد واجبات و مستحبات احكام مسلك اهل حق را برای تسهیل فهم موضوع اجمالاً بیان نماید، بدین توضیح؛ به طور كلی احكام مزبور سه قسمت است:
قسمت اول، احكام اصولی است، كه در بیابس پردی وری نهاده شده است، البته بدیهی است بیابس پردی وری هم طابقالنعل بالنعل بیابس ذرّ و عالم ساج ناری خواهد بود كه همگی مطلقاً از واجبات و غیر قابل تصرفات میباشند.
قسمت دوم، فروعاتی است پس از انعقاد بیابس پردی وری، كه هر یك از آنها بنا بر مصلحتی جهت موضوع خاصی در زمان خود حضرت سلطان اسحق به امر ایشان معمول شده، و این قبیل فروعات را اعتباری نامند. یعنی بعضی از آنها به اعتبار وجوبی، در حكم واجب شمارند، و بعضی به اعتبار استحبابی، آنها را مستحب دانند. و بعضی دیگر به اعتبار امكان دارا بودن هر دو جنبه، میتوان هر دو حكم را در شأن آنها روا داشت (مانند نیّت قولطاسی كه شرحش بعداً خواهد آمد).
قسمت سوم، فروعاتی است بعد از غیبت حضرت سلطان اسحق، كه با اجازهی باطنی آن حضرت توسط بزرگان اهل حق بنا به مقتضیات زمان و مكان مرسوم گشته، و این قبیل فروعات مطلقاً از مستحبّات هستند. بلكه بعضی از آنها نیز قابل تفسیر و تعبیر، حتی تأویل و تغییر میباشند.
- برهانالحق۳۹۲
حال با توجه به مفاد مقدمهی فوق باید دانست روزهی مخصوص آئین اهل حق طبق بیابس عالم ذرّ تا ساج ناری، به هر عصری، از اصل سه روز بوده است. بدین لحاظ هنگام بیابس پردی وری هم همان سه روز تجدید گردیده. به همین دلیل است حضرت سلطان میفرماید: «او سوه سوی – یاران غلامان بیدی مگردی او سوه سوی – قوشن چیچك پری داودوی – سه روژهی یری تنانم او مرّنوی» (مستند ردیف ۳۴ برهان- الحق). یعنی آن سه روز معهود عوالم ذرّ تا ساج ناری، اینك مجدداً در مرّنو (غار نو) انجام میدهیم.
لیكن به سبب محاصرهی آن غار (مرّّنو) از قشون چیچك به مدت سه شبانه سه روز و عدم دسترس به غذای افطاری، این بود یاران مرّنوی نشین به جای سه روز روزه، سه شبانه سه روز، روزهدار شدند؛ كما اینكه كلام سرانجام میفرماید: «سه شب و سه روژ كفت او تاریكی – تمه رماوه بی و روشنایی» (مستند ردیف ۳۴ برهانالحق). شاهنامهی حقیقت هم در این خصوص میفرماید: «ز پس آن غلامان سه روز و سه شب – زبان مُهر بودند بر حمد ربّ» (بیت ۶۶۲۹).
از اینرو جمعی از یاران اهل حق، هر ساله علاوهی بر سه روز اصلی مرّنوی، سه روز دیگر به افتخار آن سه شب كه فرع بر سه روز اصلی است روزهدار میشدند. تا اینكه قضیهی یاران قولطاس پیش آمد (كه حكایتش مشهور است). از آن تاریخ به بعد آن سه روز اضافی اختصاص به یاران قولطاس داده شد.
بنا به مراتب، چون سه روزهی مورد بحث، از قبیل احكام فروعاتی اعتباری مذكوره در قسمت دوم این نامهی جوابیه است، پس به اعتبار
- ۳۹۳ملحقات
اینكه در كلام سرانجام میفرماید: «داشان گواهی – پیر و پادشام داشان گواهی و لوح و قلم و گاو تا ماهی – نامشان نیا و عید شاهی» (مستند ردیف ۳۵ برهانالحق) میتوان آن را در حكم واجب دانست. و یا به اعتبار اینكه، ایضاً در كلام سرانجام میفرماید: «مرده سه روژه زنده شانی كرد – پری شكرانه عید شانی كرد» (مستند ردیف ۳۵ برهان الحق) میتوان آن را به نام شكرانه (نه حكم موضوعی) تلقی نمود و مستحب دانست.
علیهذا، هر دو فرض به جای خود صحیح است و با یكدیگر در اصل موضوع منافاتی ندارند تا موجب اختلاف باشند. برهانالحق هم هر دو جنبه را در نظر گرفته است.
سؤال ۲- جمخانه همانطور كه در فصل ششم برهانالحق تذكر دادهاید نزد اهل حق مقدس است. ممكن است بفرمایید آیا خانگاه (جمعخانه) در زمان صدر اسلام هم وجود داشته است یا خیر؟
جواب- خانگاه كه بعداً معرب گشته (خانقاه) نامیده شده، از اصل لغت به معنی تكیهگاه گروهی از خواص بوده، سپس به مرور زمان اختصاص به محل اجتماع اهل عرفان یافته. بنا بر این در صدر اسلام هم وجود داشته، و به همین مناسبت جماعت اهل حق هم عبادتگاه خود را (جمخانه) مینامند.
سؤال ۳- در فصل ششم برهانالحق یكی از شرایط ورود به جمخانه را پاكی از هر جهت میداند، در این صورت آیا مردان محتلم حق ورود به جمخانه و خوردن نذورات دارند یا خیر؟
- برهانالحق۳۹۴
جواب- اشخاص محتلم و جنب اگر مجال برای استحمام و دسترس به آب داشته باشند باید هیچوقت بدون غسل وارد جمع نشوند، مگر اینكه موقعیتی پیش بیاید، وسایل غسل فراهم نشود. و از طرفی هم ضرورت طوری ایجاب نماید كه مجبور به جمع رفتن شوند یا از نذورات بخورند، در این صورت باید به اندازهی استكانی آب تمیز در ظرفی ریخته دعای غسل حقیقت بر آن خوانده بخورند، آنگاه به جمع بروند، یا به خوردن نذر مشغول شوند. دعا هم این است: «وَ نُطْق مَردان خِرقَهی نور چَهْوَرْ – پاكیم طَشارَنْ قِبْلَمْ پِرْدیوَرْ – اول آخر یار». یعنی «به فرمودهی مردان نوری خلقت، پاكیام از آب طشار باشد و قبلهام به پردیور، اول آخر یار».
سؤال ۴- از قدیمالایام بین اهل حق مرسوم بوده كه شبهای جمعه به جمخانه بروند، آیا علت خاصی دارد كه جلسات ذكر شما در شبهای سهشنبه تشكیل میگردد؟
جواب- اینكه شب سهشنبه ما جلسه داریم، نظر به اوقات كار بنده است، زیرا برنامهی روزانهی من طوری است غیر از سهشنبه وقت پذیرفتن اشخاص را به رسم عمومی ندارم، و الا هیچگونه ارتباطی با جمعه و غیر آن ندارد.
به علاوه اگر به خصوصیات ایام هفته هم توجه شود نیز فرقی با یكدیگر ندارند. زیرا چنانكه مشهور است، ایام هفته هر شبانهروزی تعلق به یكی از ذات هفتن دارد. مثلاً شنبه پیرموسی، یكشنبه شاه ابراهیم، دوشنبه مصطفی، سهشنبه پیربنیامین، چهارشنبه داود،
- ۳۹۵ملحقات
پنجشنبه پیررضبار، جمعه بابا یادگار، و ذات حضرت سلطان حقیقت هم در همهی اوقات بر همه تجلی دارد. و اگر از لحاظ امور اجتماعی و تعطیلات هم فرض شود هر گروهی مرسوم خاصی دارند، پس با این وصف تصور میرود احتیاج به توضیح بیشتری نباشد.
سؤال ۵- در كلام، بابا ناووس خطاب به قوم سرگت میفرماید: «این عده را به جم نیاورید، مهر و تسبیح به دستشان بدهید.» پس چگونه است كه پیروان شما هنگام عبادت تسبیح به دست میگیرند؟
جواب- راجع به تسبیح دست گرفتن یا نگرفتن، نه بنده در این خصوص دستوری دادهام، و نه در كلام هم چنین دستوری هست، و نه چنین بحثی هم تا كنون مطرح بوده. اینكه كلام حضرت بابا ناووس كه دربارهی قوم سرگت و گلبت صادر شده، جنبهی ملامت و طعنه بر ریا كاری و تزویر آن قوم دارد، نه نهی حكمی و موضوعی بر تسبیح دست گرفتن جهت عموم. كما اینكه در دیوان عرفاء هم كراراً مذمت از تسبیح و سجادهی زاهدان ریاكار شده است و حال اینكه خود عرفاء عموماً در مواقع مخصوص تسبیح داشتهاند و دارند.
فلذا تسبیح را هم مانند چاقو فرض كنید. یعنی همانطوریكه چاقو برای رفع احتیاج ساخته شده نه آدمكشی، تسبیح هم اگر به قصد سالوسی استعمال نشود اشكالی ندارد. چنانكه میبینیم اغلب اهل حقها هم معمولاً تسبیح در دست دارند.