سؤالات مربوط به فصل نهم
«شرط ورود به مسلك اهل حق»
خلاصهی سؤالات:
۱- شبهه دربارهی خاندان، دلیل، پیر، پادشاه… الخ.
۲- انتخاب دلیل توسط پیر.
۳- انكار تعبیر و تفسیر و تأویل در كلامهای حقیقت.
۴- سر سپردن چسبیدهها و ارتباط آن با مراحل شریعت و طریقت و معرفت.
۵- كسب تكلیف در مورد سر سپرده كردن زوجهی شیعه.
۶- آیا هر كسی میتواند با ریاضت به مقصد اصلی برسد؟
۷- غرض از خلقت چیست؟
۸- آیا در سیر كمال هدف یكی است؟
۹- آیا جماد و نبات هم دارای روح و سیر كمالاند؟
۱۰- آیا ارواح جماد و نبات و حیوان هم مانند بشر فرد فرداند؟
۱۱- مقایسهی شاهنامه و برهانالحق در مورد طی مراحل موالید ثلاثه.
۱۲- ابنای بشر چگونه طی مراحل جماد و نبات و حیوان میكنند؟
۱۳- آیا در طول سیر كمال زن و مرد به یكدیگر تبدیل میشوند؟
۱۴- اشارهی قرآن و سایر كتب مذهبی به سیر كمال.
۱۵- آیههای قرآن راجع به ایجاد و ابداع كائنات در شش روز.
- ملحقات۴۲۳
مشروح سؤالات و جوابها:
سؤال ۱- شبهه: مطالبی كه در فصل نهم پیرامون خاندان، دلیل، پیر، پادشاه و غیره بیان فرمودهاید همهاش ادعا و بیدلیل است و برای رسیدن به حق از ناحیهی قرآن حتی از ناحیهی عقل نیز الزامی در آنها نمیباشد. مضافاً در انتخاب پیر و دلیل و غیره موضوع علمیت و مزایای معنوی در تقدم آنها شرط نگردیده، فقط جنبهی تشریفاتی پیدا كرده است.
جواب- به طور كلی باید دانست، هر قوانین و آداب و عادات، و هر رسوم و سنن و معتقدات، و هر نظم و نسق و سیاسات (خواه مربوط به امور دینی یا دنیوی) برای هر ملت و قوم (اعم از فردی یا اجتماعی) در هر زمان و مكان معمول شده است از سه صورت خارج نیست:
صورت اول جنبهی شرعی دارد، و آن احكام و تكالیف شرعی و اصطلاحات مختصهی به آن میباشد (اعم از قسمتهای دنیویاش مانند عقود و معاملات و غیره، و قسمتهای دینیاش مانند عبادات و اخلاقیات و غیره) كه از خدا توسط انبیاء به وسیلهی كتاب آسمانی بر بشر نزول یافته.
صورت دوم جنبهی عرفی دارد، و آن قرارداد و مقرراتی است خود بشر (در هر ملت یا قومی به طور فردی یا اجتماعی) بنا بر مقتضیاتی یا معتقداتی یا پیشآمدی برای خود قرار دادهاند.
صورت سوم ذوجنبتین میباشد، و آن اعمالی است وجه مشترك بین شرع و عرف.
- ۴۲۴برهانالحق
فلذا هر حكمی در هر موضوعی از عرفیات، یا وجه مشترك بین شرع و عرف، اگر مخالف نص صریح احكام شرعی نبود یعنی مانعةالجمع نباشند، در این صورت عمل و اعتقاد به آن اشكالی ندارد؛ مانند تشریفات اعیاد ملی یا رسوم عروسی و عزاداری یا روابط امور اجتماعی و غیره در امور دنیوی، و عبادات و نذورات و معتقدات خصوصی و غیره در امور دینی برای هر قومی.
بنا به مراتب، این اصطلاحات و معتقدات و اعمالی كه یادآور شدهاند (از عبادات خصوصی و صرف نذورات و غیره)، برای جماعت اهل حق جنبهی عرفی اختصاصی به خود یا جنبهی وجه مشترك بین شرع و عرف دارد كه هیچیك با اركان شرع مبین اسلام مانعةـ الجمع و مخالف نیست، تا حمل بر ادعا شود و یا محتاج به اقامهی دلیل و برهان گردد، یا الزام عقلی لازم آید. مضافاً خیلی از موارد هست ارتباط با الزام عقلی ندارد، چنانكه در امور شرعی هم با اینكه احكام خدایی است و هر حكمی حكمتی دارد، معهذا فهم بسا از احكامش از ناحیهی عقل الزامآور نیست (مانند بعضی از قسمتهای اعمال حج و غیره)، كه درك فلسفهی عقلائیش برای اشخاص عادی میسر نخواهد بود.
اما راجع به انتخاب پیر و دلیل هم گر چه پیر به معنی استاد و دلیل به معنی رهنما میباشد كه در آموختن هر فنی استاد و رهنما با شرایط مزایای علمی مخصوص به آن فن لازم است، معذلك چون كیفیت لزوم آن در مسلك عرفان (خاصه جماعت اهل حق) مربوط به همان موضوعات عرفی فوقالذكر است، گمان نمیرود احتیاج به توضیح بیشتری داشته باشد.
- ملحقات۴۲۵
سؤال ۲ – در فصل نهم صفحهی ۵۴ سطر ۱۷ برهانالحق مینویسد: «پیر هم میتواند به طور موقت یا دائم دلیل جهت مریدان تعیین نماید» آیا چنین چیزی ممكن است؟
جواب- البته در بادی امر بعید به نظر میرسد پیر چنین صلاحیتی را بدون مجوز داشته باشد. لیكن اگر قبلاً به تشكیلات یازده خاندان فعلی كه بین گروه اهل حق برقرارند توجه شود، جای اشكالی باقی نمیماند. زیرا با اینكه به موجب بیابس پردی وری به امر حضرت سلطان اسحق جهت پیر و دلیل عموم اهل حق، منصب دائمی پیری به بنیامین و منصب دائمی دلیلی به داود اعطاء شد، سپس از لحاظ ارشاد و دستگیری نسلهای بعدی اهل حق، هفت خاندان (مندرجهی در فصل ۱۱ صفحهی ۶۷)، و ذریهی هفتاد و دو پیر هم به جای داود انتخاب گردیدند. ولی عملاً بعضی از هفت خاندان مزبور، همچنین چهار خاندان دیگر هم (صفحهی ۶۹ برهانالحق) كه بعد از غیبت حضرت سلطان اسحق دایر شدهاند نیز همگی دلیلی دائمی بر مریدان خاندانشان از نسل یاران خود تعیین فرمودهاند؛ پس اگر مجوزی از طرف حضرت سلطان نمیداشتند یقین بدانید چنین اقدامی نمیكردند. و راجع به اثبات دلیل موقت هم، البته در جمع سر سپردن (جمع جوز هم گفته میشود) عملاً مشاهده فرمودهاند، سید هر خاندانی در وقت انعقاد جمع برای سرسپردن مریدش، اگر از اولاد دائمی دلیل وابستهی به آن خاندان حاضر نباشد، كسی را از حاضرین اهل جمع نشین موقتاً تا ختم جمع به وكالت دلیل غایب انتخاب مینماید كه
- ۴۲۶برهانالحق
بعد از ختم جمع آن وكیل دلیل بلافاصله به امر پیر از وكالت استعفاء داده منعزل میشود (رجوع شود به فصل ۱۷ برهانالحق)؛ پس یقین بدانید این عمل بدون مجوز نیست.
سؤال ۳- در فصل نهم صفحهی ۵۶ سطر ۳ چنین مینویسد: «قرار گرفتن كرهی زمین بر شاخ گاو و گاو بر ماهی و ماهی بر حجر… رمز و معمایی است قابل تأویل و تفسیر». البته این نكته از نظر طبیعیون است نه اهل حق، چون این جماعت پابند و پیرو دستورات سرانجام و بیاوبس هستند. در كلام سرانجام هم توضیح و تشریح شده است هیچ تغییر و تبدیل و تفسیری در آن نشاید گنجانید. این كلام فرمایش شیخ امیر میباشد: «كج بازی نین – میدان یاری كج بازی نین – یارم نه یاری ناراضی نین – پای منی و گزاف خودسازی نین – هر كس با چو من منیش منین – آنه سخن دز مرده رنین» ایضاً میفرماید: «صد صلواة و دین پاك پیغمبر – ژ دانه دو نور برآورد او بر – ژو دانه دو نور ها و هواوه – و لیل و نهار مشو و راوه – نیمی لیش كردن و یك سرائی – وستنش نه شاخ او گاو و ماهی – سرا بند و گاو گاو بند نه ماهی – ماهی هانه بطن سر الهی – سر ها نه جامه خشم ارنلر – ماهی ها نه گاو گاو ها نه مخل».
جواب- بلی گر چه در آیات قرآنی صراحتی به این موضوع ندارد، لیكن از احادیث و اخبار اسلامی و روایات بعضی از سایر ادیان اهل كتاب، همچنین تألیفات مرحوم پدرم ضمن چگونگی خلقت عالم اسم گاو و ماهی و حجر آورده شده.
اما بنده نظری به عقاید طبیعیون و مادیون ندارم، بلكه اتكای كلام من به صنع آن كسی است كه خالق بر طبیعت و بر تمام طبایع موجودات میباشد، یعنی همگی را به قدرت كاملهی خود به وسائلی كه
- ملحقات۴۲۷
درك آن خارج از قوهی فهم مخلوق است تحت قواعد و انتظام تغییرناپذیری قرار داده است. و از پیش خودم هم تعبیر گاو و ماهی و حجر را به شرط و اقرار و بیابس نكردهام، مگر به استناد بطون خود كلام سرانجام. اینكه فرمودهاند كلام حقیقت تعبیر و تفسیر ندارد تا حدی صحیح است نه به طور مطلق. زیرا همانطوریكه آیات قرآن مشتمل است بر مفهومات ظاهر و توجیهات باطن و محكمات و متشابهات و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و قصص و غیره، و جز محكماتش بقیه احتیاج بر تعبیر و تفسیر حتی تأویل دارند، كلام سرانجام اهل حق هم كه فیالواقع خلاصه و عصارهای از مفاد قرآن است مانند قرآن فقط محكماتش قابل هیچگونه تعبیر و تفسیر و تأویل نیست، ولی در سایر موارد علاوه بر تعبیر و تفسیر اجازهی تأویل هم داده شده است، چنانكه حضرت سلطان حقیقت میفرماید: «حیفن پی استاد پخته و مزیر خام – میرد كه خجل مو بلو او كلام- كلامم كردن تأویلم وانا – ورتر چه خواجام پردش نمانا» یعنی «كلامهای بزرگان حقیقت كه استادانی پخته و ورزیده هستند، حیف است سهلانگاری نموده، مانند شاگردانی خام و بیتجربه از آن كلامها استفاده تام ننمود». بدین لحاظ طالبین حق به هر نكتهای از كلام متوقف شدند به تأویلی كه از آن شده رجوع نمایند. به همین مناسبت كلمهی (تأویل) را تشبیه به پردهی درب سرای محل جلوس خواجه یعنی مولای دین شده است، زیرا لازمهی ورود به حضور مولی بالا رفتن پردهی سرسرا است. و از طرفی خوب است معنی لغوی تعبیر و تفسیر و تأویل را توضیح داده شود تا تطبیق موضوع آسان گردد:
- ۴۲۸برهانالحق
اول: لغت (تعبیر) معانی مختلفه دارد، از جمله به معنی اعتبار كردن میآید یعنی چیزی را به جای چیز دیگری به مناسبتی و اعتباری قیاس كردن و قرار دادن، مثل تعبیر خواب و غیره كه در قرآن (سوره ۱۲ – آیه ۴۳) میفرماید: «یا اَیُّهَاالْمَلاُ اَفْتوُنی فی رُءْیایَ اِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ»، ایضاً در كتب لغت است: ۱- عَّبَرالُّرءْیا تَعْبیراً ۲- عِبَّرَالُّرءْیا عَبْراً ۳- اَللّهُمَ اجْعَلْنا مِمَّنْ یَعْبَرُالدُّنْیا وَلا یَعْبَرُها.
دوم: لغت (تفسیر)، قطع نظر از معانی متعدده یكی از معانی آن هم به معنی كشف و بیان مطالب سربسته و مبهمه میآید، چنانكه در كتب لغت مینویسد: «التَّفسیر: اَلْاَمْرُ اَوْضِحَهْ وَ بیِّنَهُ – اَلْمُغْطی كَشَفَ عَنْهُ».
سوم: لغت (تأویل)، به معنی گردانیدن كلام از ظاهر به سوی جهتی كه احتمال داشته باشد، و بیان كردن عبارتی به عبارت دیگر كه در كتب لغت است: «اَوَّلَهُ اِلَیْهِ تَأویلاً – اَیْ رَجَعَهُ».
باری كلام سرانجام هم در ظاهر مفهوماتی و در باطن معنویاتی دارد. شخص كلامخوان آنكه در كلامخوانی درجهی اجتهاد دارد، باید به بطون و معنویات آن توجه داشته باشد نه ظاهر لفظ پس در جایی كه لفظ ظاهر كلام تطبیق با مفهوم موضوع نكند، باید كلید رمز آن را پیدا كرد تا حل معما به عمل آید. و كلید رمز هم همانا تعبیر یا تفسیر یا تأویل مستند به كلام است كه حضرت سلطان حقیقت در موارد لزوم اجازه به كلامخوان واجد شرایط دادهاند، آن هم بر دو قسم است:
- ملحقات۴۲۹
قسم اول: تعبیر و تفسیر و تأویلی است كه در خود كلام است النهایه در بعضی موارد ضمن همان كلام مورد بحث بیان شده است، و در بعضی دیگر ضمن كلامهای دیگر باید تجسس نمود.
قسم دوم: مواردی است به استناد مجموع مفاد كلیات كلام سرانجام باید كلامخوان صلاحیتدار استنباط نماید. اینكه قید جملهی (واجد شرایط) و (صلاحیتدار) در شأن كلامخوان شده است لازم به توضیح میباشد:
اولاً – كلامخوان واجد شرایط كسی است در مرحلهی شریعت محمدی مرتبهی اجتهاد، و در مرحلهی طریقت مرتبهی ارشاد، و در مرحلهی معرفت مرتبهی رشاد، و در مرحلهی حقیقت مرتبهی استادی داشته باشد.
ثانیاً – كلامخوان صلاحیتدار كسی است با حائز بودن مراتب یاد شدهی فوق، از طرف مقام اعلی هم به او اجازه داده شده باشد.
پس با تفصیلی كه معروض گردید تصدیق خواهند فرمود كلام، قابل تعبیر و تفسیر و تأویل میباشد. مخصوصاً شاهد مثال هم در همین كلامهای مورد استناد خودتان زیاد است. از جمله اینكه فرمودهاید: «آنه سخن دز مرده رنّین»، جملهی (مرده رنین) اگر تعبیر و تفسیر نشود از مفهوم ظاهری لفظ آن چگونه میتوان پی به اصل مقصود برد تا گفته شود: (اشخاصی كه برخلاف واقع چیزی را به خود یا دیگران نسبت دهند مانند مردهخوار هستند). در این خصوص قرآن میفرماید: «ایحب احدكم ان یأكل لحم اخیه میتاً». همچنین فرمودهاند: «ژو دانه دو نور برآورد او بر» آیا بدون تعبیر و تفسیر چگونه مفهوم
- ۴۳۰برهانالحق
همان آفتاب و ماه از دو نور فهمیده میشود. یا اینكه میفرماید: «نیمی لیش كردن و یك سرائی – ماهی ها نه بطن سر الهی»، اگر تأویل نشود چگونه سرای را، به قارّهی ربع مسكون زمین، و سرّ الهی را به اراده كن فیكون توجیه میگردد. و از این قبیل است اغلب كلامهای حقیقت كه اگر بخواهم همگی را تشریح نمایم مثنوی هفتاد من كاغذ شود، العاقل یكفیهالاشاره.
حال راجع به موضوع مانحنفیه؛ گر چه شخص بنده قلیلالفهم هستم و ادعای كلامخوانی هم ندارم ولی توسط كلامخوانهای واقعی و اساتید بزرگ، قضیهی گاو و ماهی و حجر قبلاً حل و فصل شده است، و از استنباط مفاد مجموع كلام وارادهی در شأن آنها نتیجهی شرط و اقرار و بیابس گرفته شده است (شرط و اقرار و بیابس هم هر یك تفسیری دارد، انشاءالله در جای خود خواهد آمد). ولی اجمالاً این چند كلام را جهت شاهد مطلب بیان میشود (۱) :
۱- سلطان میفرماید: «بنیام تو پیر شاهی – رهنمای یاران تو پیر شاهی – بدی چنیشان لفظ گواهی – چه لوح و قلم چه گاو تا ماهی – و اقرار میوم خواهی نخواهی – ماروم او بساط ذیل روشنائی».
۲- مصطفی داودان فرماید: «گیلیام چه هوا – و حكم خواجام گیلیام چه هوا – چه لوح و قلم تا دارالفنا – هفت طبق زمین هم چرخ سما – چه قطب یقین چه خور و چه ماه – بندن و معجز تای بیهمتا».
۳- ایضاً سلطان فرماید «رهنما تانا – میردان ازل پیر شرط رهنما تانا – آسمانم پود زمینم تانا – آب و خاك و آتش جامهی جهانا»
۴- پیرموسی فرماید «كشان كشانا – ای بنا و بنیاد كشان كشانا – یار
- ۱-رجوع شود به صفحه ۲۰۳ و ۲۰۴ برهانالحق.
- ملحقات۴۳۱
داود غلام برهی دیوانا – آب و خاك و باد و آتش جسما، زردهگل جانا» یعنی حضرت سلطان خطاب به پیربنیامین میفرماید: «تو پیر پادشاه و رهنمای یاران هستید، به یاران با لفظ شرط گواهی دهید كه از لوح و قلم تا گاو و ماهی بنیانش بر اقراری است ضمن وعدهی ظهور برای روشنی قلوب یاران داده شده. بعبارةٍ اُخری ، به آن شرط و اقراری كه به نام لوح و قلم تا گاو و ماهی گذاشته شده است گواهی دهید». آنگاه در تأیید فرمایش حضرت سلطان، مصطفی داودان فرماید: «به اذن خالق و خواجای خود فضای لایتناهی را از لوح و قلم تا دارالفنا اعم از هفت طبقهای زمین و آسمان و قطبین یقین گردش خورشید و ماه تماماً سیر كردم همگی متكی و قائم به امر و معجز تای بیهمتا دیدم، لا غیر». ایضاً حضرت سلطان راجع به خلقت عالم و آدم فرماید: «ای مردان حق بدانید پیربنیامین شرط رهنمای شما است و به همان شرط، تار و پود زمین و آسمان برقرار است كه آب و خاك و باد و آتش (چهار عناصر) موجب خلقت ماده و صورت جهانیان میباشد». سپس پیرموسی در تأییدش فرماید: «كشیدن نقشهی جهان و بنای بنیاد آن به اقراری كه مبنی بر ارادهی پادشاه لمیزلی و شرط و ایمان پیر ازلی است، از آب و خاك و باد و آتش ماده و صورت جسمانی را، و از مبدأ فیض ربوبی عالم مجردات و ارواح رحمانی را به نام (زردهگل) ایجاد فرمود».
ماحصل آنكه گاو و ماهی و حجر همانا شرط و اقرار بیابس ازلی هستند. مضافاً دلیل حسی ظاهری هم بر این موضوع آن است: تمام جوانب و جوف كرهی زمین با وسایل ممكنهی امروزی مشاهده گردیده، معذلك كره بیضی شكل است، جز به قوهی جاذبهی هوایی به هیچ چیز قائم و متكی نیست، همیشه با حركت وضعی به دور خود و حركت انتقالی به دور خورشید میچرخد.
سؤال ۴- در صفحهی ۵۶ سطر ۱۳ و ۱۴ برهانالحق متذكر شده كه اشخاص
- ۴۳۲برهانالحق
چسبیده پس از طی مراحل شریعت و طریقت و معرفت آنگاه میتوانند برای نیل به مقام حقیقت، توسط اشخاص ذیصلاحیت سر بسپارند. بنا بر این اگر این قبیل اشخاص چسبیده، در ظاهر مراحل سهگانه را طی ننمایند و فقط از روی عقیده و ایمان بخواهند سر بسپارند صحیح است یا خیر؟ و به كدام خاندان باید سر بسپارند؟
جواب- منظور از طی مراحل سهگانهی فوقالذكر، ایمان كامل داشتن به آن مراحل است، نه اینكه زمانهای مختلفی صرف وقت برای طی دستورات آن مراحل باشد. فرضاً شخصی مسلمان و اهل قرآن هم نباشد، همینقدر به احكام قرآن در شریعت و سایر مدارجش (از طریقت و معرفت) كه در بطن قرآن است ایمان آورد برای سر سپردن كافی است.
راجع به اینكه چسبیده به چه خاندانی سر بسپارد دستور این است: شخص چسبیده اگر توسط یك نفر دیدهدار وارد مسلك اهل حق شده است، اگر این شخص چسبیده خاندان بخصوصی در نظر ندارد، سرش را برای خاندان پیر آن دیدهدار میسپارند.
اگر به او خوابنما شده است، به خاندانیكه صاحب آن خواب نما كرده سر بسپارد، و اگر نشناخت چه كسی به او خوابنما كرده آنوقت مختار است به هر خاندانی سر بسپارد.
اگر به وسیلهی یك سید اهل حق مطیع شده است، برای خاندان آن سید سر میسپارد.
اگر توسط یك نفر طایفه مطیع شده است، برای خاندان پیر همان طایفه سر میسپارد.
- ملحقات۴۳۳
سؤال ۵- همسری دارم كه پدر و مادرش شیعه میباشند، میل دارد سرش به رسم حقیقت سپرده شود تكلیف چیست؟ چون ممكن است روزی از من طلاق گرفته همسر شخصی غیر اهل حق بشود و از عقیدهاش برگردد.
جواب- همسرتان اگر از روی رغبت و بدون اجبار مایل به سر سپردن است بر شما واجب است فوراً بدون فوت وقت اقدام به سر سپردن او بكنید، زیرا از همان تاریخی كه اظهار تمایل به سر سپردن بنماید مسئولش شما هستید. با فرض اینكه زمانی هم پیش آید از عقیدهاش برگردد، مسئول برگشتن خودش است نه شما.
سؤال ۶- در برهانالحق فصل نهم صفحهی ۵۷ مرقوم شده: «سوم – آنكه، تأییداً لله… به مرحلهی آخری و مقصد اصلی برسد و اهل حق واقعی گردد». آیا غیر از ائمه كه از روز اول و ازل برگزیده بودهاند، سایر پیران طریق و اولیاء و بزرگان دین نیز همانطور برگزیده بودهاند یا اینكه در اثر ریاضت به آن مقام رسیدهاند. یعنی آیا هر كسی میتواند با تمرین به آن مقام برسد یا خیر؟
جواب- طبقهی انبیاء بالاعم و ائمهی اطهار بالاخص، نظر به مأموریتی كه برای هدایت بشر داشتهاند، مقامشان تأییداً لله بوده. لیكن از طبقهی اولیاءالله و سایر بزرگان دین، بعضی را بنا بر سوابق عالم ذراتی و یا اثرات خلقتی ذاتی، و یا نتیجهی مصلحت و حكمت بالغهی الهی، نیز تأییداً لله به هر مقامی مقررشان بوده است رسیدهاند. و بعضی را هم در نتیجهی مجاهدات و تزكیهی نفس، به مقامی كه استعداد و استحقاق داشتهاند رسیدهاند. چون كه مقامات عالم اعلی لا تُعد ولا تُحصی میباشد.
- ۴۳۴برهانالحق
سؤال ۷- كتاب برهانالحق به ویژه فصل نهم آن را با دقت مورد مطالعه قرار دادم ولی نتوانستم كاملاً درك كنم كه غرض از خلقت چیست؟
جواب- گر چه این موضوع در كتاب معرفتالروح نیز توضیح شده است، اما اجمالاً آنكه: همانطوریكه لازمهی خورشید پخش نور برای روشنایی است، همینطور هم لازمهی ذات حق كه واجبالوجود میباشد فیاضیت در ایجاد موجودات خواهد بود. بنا بر این مخلوق را خلقت فرمود تا به وسیلهی سیر تكامل به كمال برسند و از فیض فایض- الوجود مستفیض گردند.
سؤال ۸- در دنبالهی سؤال قبل، ممكن است بفرمایید كه هدف در سیر كمال واحد است یا متعدد؟
جواب- در سیر تكامل هدف یكی است و آن عبارت است از اینكه بعد از طی مراحل تكامل به مقام كمال حقیقت و وصال حق برسد.
سؤال ۹- از بررسی صفحهی ۵۸ و ۵۹ برهانالحق این سؤال برای بنده پیش آمد كه آیا جماد و نبات هم دارای روح و سیر كمال هستند؟
جواب- جماد و نبات هم دارای روح بالخصوص خود هستند كه اثر حیاتی آنها میباشد، و به موجب همان اثرات است سیر تكامل مراحل بالاتر مینمایند. البته این موضوع در كتاب معرفتالروح به طور تفصیل نوشته شده، انشاءالله مطالعه خواهید فرمود.
- ملحقات۴۳۵
سؤال ۱۰- در دنبالهی سؤال قبل، این سؤال پیش میآید كه اگر جماد و نبات و حیوان دارای روح هستند، آیا ارواح آنها فرد فرد است یا اینكه تا به مرحلهی بشر نرسیده، نمیتواند فرد فرد باشد؟
جواب- تا به مرحلهی بشریت نرسیده نمیتواند فرد فرد باشد. و برای توضیح این موضوع رجوع كنید به كتاب معرفتالروح (صفحه ۹۲ سطر ۱۱) از آنجا كه مینویسد: «ثانیاً – حركت قوس صعودی موجودات، تا آخر».
سؤال ۱۱- در شاهنامهی حقیقت میفرماید: وقتی مشیت و ارادهی خداوندی تعلق گرفت كه بشر را خلق نماید، اول مجسمهی آدم اولی را از گل ساخت، سپس به آن مجسمه جان و روح داد، بعد تمام ابنای بشر از نسل او به وجود آمدند. ولی از بررسی فصل نهم برهانالحق و گفتارهای دیگر جنابعالی چنین فهمیده میشود كه مخلوقات، اول جماد بودهاند، آنگاه در نتیجهی سیر كمال، نبات و حیوان و بشر شدهاند. كدام نظریه صحیح است؟
جواب- شاهنامه هم همان را فرموده كه ما گفتهایم و معناً هیچ تفاوتی در بین نیست. زیرا گل آدم هم از جماد است، سپس با تركیب چهار عناصر، یعنی خاك و آب و باد و آتش و موالید ثلاثه، یعنی جماد و نبات و حیوان، دارای استخوان و رگ و پی و گوشت و خون و جسم و جان گردید، آنگاه روح انسانی بر او دمید موسوم به آدم اولی شد. البته برای طی هر یك از مراحل جماد و نبات و حیوان نیز مدتها طول كشید تا به قوام رسید. مثلاً چندین هزار سال در حالت قالب
- ۴۳۶برهانالحق
گلی، و چندین هزار سال در مدارج بعدی توقف داشته تا به صورت آدمی درآمده است. بدیهی است همین حكم دربارهی اعقاب وی هم جاری است. بنا بر این برای هر موجودی طی مراحل سیر تكامل لازم است، كه در كرهی زمین هم از جماد شروع میشود تا به آخرین مرحلهی كمال برسد.
سؤال ۱۲- از مطالعهی فصل نهم برهانالحق و جوابیههای فوق چنین مستفاد میشود كه اثرات موالید ثلاثهی جماد و نبات و حیوان پس از تكامل به بشر منتهی میگردد، حال بفرمایید سایر اولاد بشر كه از آدم و حوا به وجود آمدهاند چگونه طی مراحل جماد و نبات و حیوان را مینمایند؟
جواب- با اینكه خداوند متعال قادر است هر چیزی را به هر ترتیبی كه بخواهد آناً موجود یا معدوم نماید، لیكن نظر به حكمت بالغه و انتظاماتش، خاصه عدالتگستریش چنین مقرر داشته: تمام گردش كائنات و خلقت مخلوقات (اعم از سیر ادواری و صعودی یا نزولی) تحت قواعد منظم طبیعت به واسطهی علت و معلول و سبب و مسبب صورت میگیرد. بدین لحاظ جهت تشكیل جسمیت آدم اولی نیز لازم دانسته از تركیبات مواد خارجی اربعهی عنصری و موالید ثلاثه، آن را به وجود آورد، زیرا تا آن زمان جنس بشر وجود خارجی نداشته. ولی سایر ابنای بشر كه بعداً از نسل آدم اولی موجود گشته و میگردند دیگر احتیاجی به آن تركیبات مواد خارجی ندارند، چون كه برای آنان به وسیلهی همان انعقاد نطفه كه عصارهی اثرات مواد مزبوره است انتقال مراتب و طی مراحل ثلاثه به عمل خواهد آمد.
- ملحقات۴۳۷
سؤال ۱۳- آیا در طول سیر كمال، زن و مرد به یكدیگر تبدیل میشوند یا خیر؟
جواب- این مسأله در كتاب معروفتالروح كاملاً متذكر گردیده، در اینجا نقل مطلب مینماید. از اینكه، تمام مخلوق ذیروح كرهی زمین، بنا به اقتضای حكمت طبیعی و خلقت ذاتی منقسم به سه قسمت هستند: اول و دوم جنس مذكر و مؤنث (نر و ماده) حقیقی است كه در هر قالب و ماهیت و صورتی هرگز تبدیل به یكدیگر نخواهد شد. سوم جنس مخنث است، و آن از اصل ذاتی، دارای قوّه و استعداد امكانی بین هر دو جنس میباشد. یعنی امكان دارد به علت و سبب تحولاتی یا عوارضی در همان قالبی كه هست و یا سایر قالبهای بعدی هم مذكر یا مؤنث حقیقی شود و یا مؤبداً به همان حالت خنثائی باقی بماند. كما اینكه كراراً دیده شده، مردانی یا زنانی پس از مدتی تغییر جنسیت دادهاند.
سؤال ۱۴- در فصل نهم برهانالحق صفحهی ۵۹ مرقوم فرمودهاید: «لیكن در قوهی هر شیئی منتهی درجهی شدت و ضعف هست كه بنا بر گردش طبیعت و سیر كمال، متدرجاً از قوه به فعل خواهد رسید… و همهی موجودات بالاخره به فیض كمال از طرف فیاض لایزال مستفیض و از عدالت حق برخوردار خواهند شد»، آیا قرآن هم به سیر كمال اشاره دارد یا خیر؟
جواب- راجع به سیر كمال، آیات زیادی در قرآن مجید هست. یعنی در هر موردی كه حكایت از رجوع مخلوق به سوی خدا است و یا از معاد و آخرت اسم میبرد، منظورش همان آخرین مرحلهی سیر
- ۴۳۸برهانالحق
كمال خواهد بود. منجمله این آیه است: «قالُوا اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعوُنَ» یعنی «ما از خدائیم و مائیم به سوی او باز گردندگان» (سوره ۲ – آیه ۱۵۶). همچنین در سایر كتب مذهبی هم موضوع سیر كمال را به نام قیامت، روز رستاخیز، معاد، حشر، نشر اسم برده شده.
سؤال ۱۵- مستند ردیف ۲۲ مربوط به فصل نهم برهانالحق اشاره به خلقت عالم و آدم دارد و قرآن خلقت ما خلق را در شش روز بیان فرموده، آیا در مورد این شش روز بین سورهی فصلت و سایر سور قرآن اختلافی هست یا خیر؟
جواب- خیر اختلافی نیست. راجع به خلقت ما خلق در شش روز آیاتی كه ذكر كردهاید علاوه بر آنها، آیات دیگر هم در سور قرآنی و سایر كتب آسمانی هست كه فهرست موارد لزومهی آنها ذیلاً یادداشت كردهام تا مورد استفاده قرار گیرد. مفاداً آنكه در همهجا صراحت دارد از اینكه آسمان و زمین و آنچه فیمابِین آنها است مجموعاً به شش روز خلقت گردیده، سپس در سورهی فصّلت به ذكر تفصیلی خلقت بعضی موجودات در بعضی از اوقات آن شش روز اشاره شده است. مثلاً بعضی اوقات از دو روز همین شش روز برای خلقت زمین و كوههای فراز آن، و بعضی اوقات از چهار روز همین شش روز برای ارزاق، و بعضی اوقات از همین شش روز برای خلقت آسمانها اختصاص یافته، و سایر اوقات در شش روز هم صرف خلقت سایر كاینات و موجودات شده است. بعبارةٍ اُخری منحیثالمجموع شش روز است
- ملحقات۴۳۹
و بس. حتی در سورهی ۷۹ (النّازعات) آیه ۳۰ میفرماید: «وَالْاَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحیها» یعنی «و زمین را از آن پس گسترانیدش» از مفهوم این آیه در بادی امر به ذهن متبادر میشود كه بعد از خلقت كاینات و انقضای شش روز، زمین را گسترانیده است، و حال اینكه اینطور نیست. مقصود این است، پس از صرف بعضی اوقات در دو روز برای خلقت زمین، در اوقات بعدی از همان دو روز آن را گسترانید. این نكته هم ناگفته نماناد كه مراد از شش روز شش شبانهروز است، چون از باب تغلیب شب را هم جزء روز نامیده میشود، چنانكه در عرف عام هم وقتی گفته شد مثلاً سه روز یعنی سه شبانهروز.
پس بنا به مراتب فوق اختلافی در شش روز نیست، كما اینكه در كلام حقیقت هم اشاره به همین شش روز با ذكر تقسیمات ما خلق در ظرف شش روز دارد. همچنین آیات باب اول و دوم كتاب اول تورات مسمّی به سفر پیدایش نیز مؤید این موضوع است. مضافاً آیات دیگری از مجموع كتب مقدسهی تورات و انجیل و غیره در این خصوص مذكور گردیده.
توضیح آنكه اگر شمارش آیات قرآن در اینجا با بعضی از چاپهای مختلف قرآن اختلاف داشته باشد، خود آیات منات اعتبار است، زیرا بین علمای تفسیر از جهت شمارش آیات اختلاف نظر هست و آن آیات (۱) منظوره این است:
(سوره ۲ – آیه ۲۹) – (سوره ۳ – آیه ۱۹۰) – (سوره ۷ – آیه ۵۴)
- ۱- شمارش آیات طبق قرآنی است به خط طاهر خوشنویس كه به تاریخ جمادیالثانی ۱۳۷۷ هجری قمری توسط كتابفروشی علمیه اسلامیه در تهران به چاپ رسیده است.
- ۴۴۰برهانالحق
– (سوره ۱۱ – آیه ۷) – (سوره ۱۳ – آیه ۲ و ۳) – (سوره ۲۱ – آیه ۳۰ و ۳۱ و ۳۲ و ۳۳) – (سوره ۲۲ – آیه ۵) – (سوره ۲۹ – آیه ۱۹ و ۲۰ و ۴۴) – (سوره ۳۱ – آیه ۱۰) – (سوره ۳۲ – آیه ۴) – (سوره ۴۰ – آیه ۵۷) – (سوره ۴۱ – آیه ۹ و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲) – (سوره ۴۶ – آیه ۳) – (سوره ۵۰ – آیه ۳۸) – (سوره ۵۴ – آیه ۴۹ و ۵۰) – (سوره ۵۷ – آیه ۴) – (سوره ۶۵ – آیه ۱۲) – (سوره ۷۷ – آیه ۲۵ و ۲۶ و ۲۷) – (سوره ۷۸ – آیه ۶ و ۷ و ۸) – (سوره ۷۹ – آیه ۲۷ و ۲۸ و ۲۹ و ۳۰ و ۳۲).