• فصل پنجم

    اركان اهل حق

    اركان مسلك اهل حق چهار ركن است و روی چهار پایه قرار دارد، و هر چهار را در یك بیت از كلام سرانجام به لفظ كردی خلاصه شده است، آن بیت این است:

    «یارِیْ چارْ چِیْوَنْ (۱) باوَرِیْ (۲) وَ جا پاكِیْ وَ راسْتِیْ نِیْسْتِیْ وَ رِدْآ (۳) » (۴)

    «یارِیْ» در لغت كمك‌دهنده است؛ به اصطلاح اهل حق علاوه بر معنی مذكور این معانی هم دارد: دین‌داری ـ اركان ـ ذكر جلی، كه هر یك به اعتباری در جای خود استعمال شده ‌است ولی در این‌جا «اركان و دین ‌داری» مراد است ـ «چار چیْوَنْ» یعنی چهار چیز است ـ «باوَرِیْ وَ جا» یعنی به جای بیاورید _ «پاكِیْ» ضدّ كثافت – «راستِیْ» ضدّ «كجی» – «نیستی» ضدّ «هَستی» ـ «رِدْآ» از اصل «ردء» به معنی یاری و كمك كردن آمده، چنان‌كه در قرآن مجید می‌فرماید: «وَ اَخِی هرُونُ هُوَ اَفْصَحُ مِنّی لِساناً فَاَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً یُصَدّقُنی… الخ » یعنی «و برادرم هارون او روان‌تر است از من زباناً پس بفرستش با من به كمك كه تصدیقم

    ۳-Red”â ۲-Bâvarî ۱-Câr civan
    ۴- مستندات ردیف ۸ –
  • ۲۳
    فصل پنجم

    كند» (سوره ۲۸ – آیه ۳۴)، همزه‌ی آن به مناسبت قافیه‌ی شعری اشباع گردیده «رِدْآ» شده ‌است.

    پس با بیان معانی كه شد وجه تركیبی بیت مذكور این است: اركان دین‌داری چهار چیز است باید به جای بیاورید، پاكی و راستی و نیستی و رِدْآ و چنین توجیه می‌شود:

    ۱- «پاكی» چون به طور مطلق گفته شده، معنی عام می‌دهد و شامل هر شیئی كه استعداد پاكیزگی داشته ‌باشد می‌شود، از این‌رو اهل حق باید ظاهر و باطنش از هر حیث و هر جهت و به هر اسم و رسم پاك باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مكان و كسب و خوراكش و در باطن افكار و گفتار و رفتار و كردارش‌، تماماً طیب و طاهر و بی‌غل و غش باشد.

    ۲- « راستی » راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن اوامر و ترك نواهی خدا است. بعبارةٍ اُخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گناه را راه راست گویند، كما این‌كه در قرآن مجید سوره‌ی فاتحةالكتاب می‌فرماید: «اِهْدِنَا‌الصِّراطَ‌الْمُسْتَقیمَ» یعنی «هدایت كن ما را به راه راست» سپس می‌فرماید: «وَ اِنَّ‌اللهَ هُوَ رَبّی وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» یعنی «به درستی كه خدا است پروردگار من و پروردگار شما پس بپرستید او را این است راه راست» (سوره ۱۹ – آیه‌ی ۳۶ و سوره ۴۳ – آیه ۶۴).

    ۳- «نیستی» یعنی نیست و نابود كردن كبر و غرور و خودپسندی و خود خواهی و هوی و هوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش و به طور مطلق تسلیم مقدرات شود، غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةٍ اُخری از خود بی‌خود و فنا فی‌الله گردد؛ به اصطلاح عرفاء و حكماء بعد از طی مرحله‌ی رضا به مقام تسلیم كه آخرین مرحله‌ی عرفان است

  • برهان‌الحق
    ۲۴

    رسیده باشد.

    ۴- «ردآ» خدمت و كمك و فداكاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خدا است، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق كند.

    توضیح آن‌كه در بعضی نسخ كلام سرانجام به جای «ردآ» «رضا» نوشته شده ‌است. حال اگر فرض شود «رضا» صحیح باشد باید به این نكته توجه داشت: «رضا» به دو اعتبار تعبیر می‌شود، یكی رضا به معنی اعم و دیگر رضا به معنی اخص. رضا به معنی اعم (۱) مقامی است هنوز از سالك سلب اراده و شخصیت و خودیت نشده ‌باشد، النهایة با قدرت ایمان و تحمل ریاضات شاقه، اراده‌ی حق را بر اراده‌ی خود ترجیح داده، راضی به رضای خدا گردد. این مقام مادون مقام تسلیم است زیرا در مقام تسلیم اراده و خودیتی باقی نیست تا ایجاب یا سلب، موردی پیدا كند چون كه سالك ‌در این مرحله به مقام نیستی محض رسیده و كَالْمَیّتِ بَیْنَ یَدیِ‌الَغسّالِ (۲) است.

    اما رضا به معنی اخص وقتی است ‌پس از طی مرحله تسلیم، به مقامی‌ می‌رسد مظهر اراده‌ و فعل خدا می‌گردد، و هر چه كند رضایت خدا در او است. البته نه به طریق جبر و قَدَرْ تا تصورات باطل به ذهن آید، زیرا فرق است بین جبر و قَدَرْ ناشی از اقتضای طبیعت و تسلیم و رضا ناشی از طی مقام معرفت و نیل به مقام حقیقت. پس در مرحله‌ی اقتضای طبیعت كه اراده و قدرت نفسانی مدخلیت دارد باید حدیث « لا جَبْرَ وَ لا

    • ۱- در مرحله‌ی رضا چنین باشد:
      «تَحَكَّمُ یا الهی كَیْفَ شِئتا فَاِنّی قَدْ رَضَیْتُ بِما رَضَیْتا»
    • ۲- كتاب صالحیه (ص ۱۷۸ س ۱۰ ستون اول).
  • ۲۵
    فصل پنجم

    تَفْویضَ وَ لكِن اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَین » (۱) در نظر گرفت. لیكن‌ در مرحله‌ی تسلیم و رضای به معنی اخص چون اراده و قدرتی وجود ندارد، جبر یا قدری هم ملحوظ نمی‌شود.

    به هر تقدیر در بیت مورد بحث اگر «رِدْآ» صحیح باشد خدمت و كمك به خلق است و اگر «رضا» صحیح باشد بعد از فنای محض نیل به مقام حقیقت است و هر یك به جای خود بی‌مورد نیست. والله اعلم.

    • ۱- چون گروهی مانند اشاعره عقیده‌ی جبری و جمعی مانند معتزله عقیده‌ی قدری (تفویضی) دارند لذا بین امرین را باید مراعات نمود. بین امرین یعنی تا آن جایی كه خداوند به بشر اراده و قدرت و اختیار برای ‌تشخیص نیك و بد و جلب منفعت و دفع ضرر تفویض فرموده است هر كس مسئول ‌اعمال خود می‌باشد. و از آن‌ حدودی كه از حیطه‌ی اقتدار بشر خارج است تقدیراتش با خدا است. در این خصوص كلام سرانجام هم می‌فرماید «دست و دله‌ی ویت بكر و شره – هر كاری بدن آنه مكره» یعنی دست و دل خودت را مشاور قرار دهید، هر كاری بد است آن كار را نكنید. در این كلام «دست» به معنی اراده و اختیار در قوه‌ی فاعلی و «دل» تفكر و تصمیم در قوه‌ی عاقلی است (مجمع‌البحرین باب فوض و باب جبر و كتاب توحید صدوق در خبر است).