فصل سوم
ریشهی مسلك اهل حق از كجاست؟
اهل حق كه مشتق از حق و حقیقت است اساس آن از «قالَ اَلَسْتُ بِرَّبِكُمْ» تا ظهور حضرت مَوْلَیالْموالی علی ابن ابیطالب (ع) در هر زمان و مكان جزء اسرار انبیاء و موصلین به حق بوده. از حضرت علی (ع) تا امام دوازدهم محمد مهدی آن اسرار یداً به ید به یكدیگر سپردهاند (بعضی آن را سرّ امامت مینامند). در هر دورانی هم فقط توسط امام وقت به قلیلی از یاران محرم، آن هم به هر یاری تا هر حدی اقتضاء داشته، بیان سرّ مزبور شده است. كما اینكه حضرت علی (ع) به كمیل بن زیاد نخعی و سلمان پارسی و اباذر و مقداد و حسن بصری و چند نفر دیگر موسوم به اصحاب سرّ بر حسب استعداد هر یك اظهار فرموده است. به همین دلیل است در خبر آمده «لَوْ عَلِمَ اَبُوذَرْ ما فِی قَلْبِ سَلمان لَقَتَلَهُ اَوْ لَكَفَّرَهُ» (۱) و در دورهی امام ششم حضرت جعفر صادق (ع) به بُهْلُولْ و چند نفر دیگر توجه شده است. همچنین در دورهی امام هشتم علی بن موسیالرضا (ع) به معروف كرخی و غیره، تا اینكه حینالغیبت حضرت حجّت محمد مهدی صاحبالزّمان عجلالله فرجه به روایت اهل حق یك جلسهی
- ۱- رجال بوعلی (ص۱۵۰ س ۱۳) و غیره.
- برهانالحق۱۸
سرّی مركب از یاران خاصالخاص با حضور آن حضرت در محل خلوت یا در عالم معنوی به نام «بَیابَسْ (۱) ساجْ نار (۲) » تشكیل، چنین امر شد اسرار مذكور را بعد از غیبت آن حضرت در هر زمان توسط ولی وقت به خواص ابلاغ گردد. و اولیایی كه بعد از غیبت حضرت مهدی (ع) به وجود آمدهاند زیاد است، غالباً در كتب تواریخ و تذكرههای عرفاء ذكرشان هست، در اینجا ثبت نامشان زائد میداند. فقط در جای خود به ذكر اشخاصی میپردازد كه نامشان در كتب و تذكرههای مزبور نیست و از مشاهیر رشتهی اهل حق میباشند.
توضیح آنكه بیابَسْ ساجْ نارْ بدین توجیه است:
۱- «بَیابَسْ» لغت فارسی است مركب از دو كلمه: بَیا و بَسْ بَیا (به فتح با): درب خانه ـ درب سرا ـ پُر، و بَسْ (به فتح با و سكون سین): بسیار ـ كافی ـ قطع ـ فقط ـ حسب، كه ماحصل وجه تسمیهی تركیبی بَیابَسْ به تناسب موضوع در اینجا با در نظر گرفتن مجموع معانی مختلفهی آنها، میتوان این جمله را از آن تركیب و استخراج نمود: (باب خانهی حقیقت در سرای آخرت كه پر از اسرار حقایق كثیرالفایده و كفایت كنندهی قطعی است فقط، حسبالامر الهی مفتوح میگردد). ولی به اصطلاح اهل حق «قرارداد منعقدهی كافی و قطعی» میباشد، بعبارةٍ اُخری «قانون اساسی مذهبی» كه معناً با وجه تركیبی فوقالذكر منافاتی ندارد. بعضی هم بَیابَستْ گفتهاند یعنی قرارداد منعقدهی بیعت بست.
۲- ساجْ نارْ: ساجْ لغت فارسی است معانی مختلفه دارد از جمله
- ۱۹فصل سوم
(تابهْ) كه قطعه آهنی پهن و دایره شكل است، روی اجاق گذاشته، نان تُنُك با او میپزند. نارْ به عربی آتش را گویند. پس معنی تحتاللفظی (ساجْ نارْ) یعنی (تابهی نانپزی) روی آتش است. ولی به اصطلاح اهل حق (۱) چشمهی خورشید را گویند زیرا، آن عالم معنوی یا محل خلوت بَیابَسْ ساجْ نارِیْ از لحاظ محیط نور و حرارت تشبیه به چشمهی خورشید شده است و به تعبیر دیگر تشبیه به ساج نانپزی روی آتش است كه خمیر اسرار نبوت را با قوام یافتن در ظرف ولایت روی ساج وحدت توسط آتش معرفت به نان رحمت تبدیل و به فیضیافتگان حق و حقیقت تحویل شده است.
- ۱- مستندات ردیف ۶ –