انتقال شفاهی و متون مقدس: متون اهل حق در دوران جدید (بخش دوم)
انتقال شفاهی و متون مقدس: متون اهل حق در دوران جدید (بخش دوم)
نوشتهی مژان ممبرادو
مترجم: گروه مترجمان
متن حاضر، برگردان یکی از متعدد مقالاتی است که در کتابِ «تصوف، چاپ و نشر ادبی در قرن نوزدهم میلادی» در سال ۲۰۱۵ م (۱۳۹۴ش)، به زبان فرانسوی منتشر شد. مژان ممبرادو، نویسنده و محقق رشتهی ادیان و اقلیتهای مذهبی است. پایاننامهی دکترای او نقد و شرح تاریخی بر کتاب فرقانالأخبار، نوشتهی حاج نعمتالله جیحون آبادی است. ممبرادو صاحبنظر در مورد مسلک اهل حق و کتاب «برهانالحق» است و مقالات متعددی در همین ارتباط منتشر کرده است. برگردان مقالهی او به علت طویل بودن در سه بخش در سایت منتشر میشود.
انتشارات متون اهل حق توسط افراد غیروابسته به مسلک
قرن نوزدهم از نظر روشهای ممکن انتقال و تولید متون مقدس نقطهی عطفی به شمار میآید و عامل اصلی آن پیشرفتهای تکنولوژی در صنعت چاپ و کپی است.(۱) با وجود اینکه خوشنویسان اهل حق هنوز هم متون اهل حق را با دست مینوشتند، تکنولوژیهای جدید باعث شد که تولید و تکثیر این متون توسط افراد خارج آسانتر شود.
علاقهی محققین و مسافرین اروپایی به عقاید و رسوم اهل حق در قرن نوزدهم نمایشگر این واقعیت است که شرقشناسی و کشف جنبههای شگفتآور و غیرعادی فرهنگهای شرقی در آن زمان بسیار رواج یافته بود. در همان دوران، میسیونرهای مسیحی نیز که در کُردستان و در مناطق نزدیک محل زندگی پیروان اهل حق حضور داشتند، شروع به انتشار مشاهدات خود نموده و آنها را بیشتر در دسترس همگان قرار دادند. به این ترتیب میتوانیم بگوییم که قرنها تقریباً تمامی اطلاعات مربوط به مسلک اهل حق، و دانش مربوط به بقیهی گروههای مذهبی که در همان نواحی دورافتاده و کوهستانی زندگی میکردند، به طور کلی یا از طریق داستانهای نقل شده دستِ دوم مسافرین و یا از مشاهدات ارزیابهای مذهبی(۲)، میسیونرها و شرقشناسان به دست آمده بود. این روایات، حتی موثقترین آنها فقط در حد تجربه و اطلاع این نویسندگان خارجی بود که اغلب هیچ دانش علمی و مردمشناسی نداشتند و فقط آنچه را که به طور اتفاقی در یک محل خاص و در تماس با یک گروه خاص اهل حق دیده بودند گزارش میکردند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بعضی محققین و نویسندگان خارجی دست به انتشار برخی کلامهای اهل حق زدند. همین انتشارات بود که برای اولین بار دسترسی به متون اهل حق و تحقیق و تفسیر آنها را برای جامعه بزرگتری امکانپذیر گردانید.
اشتباه مکرر و گمراهکننده اینگونه مطالعات آن است که نتایج به دست آمده از آنها به تمام گروههای اهل حق تعمیم داده شد، در حالی که این نتایج فقط در زمینهای مشخص و محدود بود و اغلب در محدوده تماسهایی که این محققین با گروههای خاصی از بین تمام گروههای اهل حق داشتند.
بعضی از کلامهای اهل حق در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط نویسندگان روسی مانند و. ا. یوکوفسکی (۱۸۸۷ میلادی)، و. مینورسکی (۱۹۱۱ میلادی) و و. ایوانف (۱۹۴۸ میلادی) چاپ شد.(۳) اگرچه این انتشارات اولیه کلام همیشه قابل اعتماد نیستند (و حتی متن بعضی از آنها اصیل نیست)، این محققین حتی فقط با انتشار بخشی از متون که در دست داشتند کمک بزرگی به تحقیقات اهل حق کردند. اما، اشتباه مکرر و گمراهکنندهی اینگونه مطالعات آن است که نتایج به دست آمده از آنها به تمام گروههای اهل حق تعمیم داده شد، در حالی که این نتایج فقط در زمینهای مشخص و محدود بود و اغلب در محدوده تماسهایی که این محققین با گروههای خاصی از بین تمام گروههای اهل حق داشتند.
سپس در قرن بیستم، محمد مُکری، محققی کُرد که در فرانسه زندگی میکرد، قسمتهایی از کلام سرانجام را به چاپ رساند و آنها را به عنوان متونی کمیاب و سِر ّی معرفی کرده و تفاسیر فرهنگی و زبانشناسی فراوانی نیز دربارهی آنها نوشت. ژان دورینگ معتقد است که مُکری با این کار، و به جای اینکه متن کامل سرانجام را که در اختیار داشت یکباره چاپ کند، سعی کرد هالهی اسرارآمیزی را که در مطالعات اهل حق وجود داشت حفظ نماید.(۴)
مُکری در آخرین مقالهاش دربارهی خانواده سلطان اسحق (بنیانگذار مسلک اهل حق) اتکا به یک «متن منتشر نشده» دارد که در واقع پانزده سال قبل از آن توسط صفیزاده در مطالعهی بسیار مهم او مورد استفادهی فراوان قرار گرفته بود. او اگرچه سالها از نسخهی کلام خویش استفاده کرده، اما هرگز اهمیت این متن مقدس و محتوای آن را توضیح نداده است. هنوز هم هیچ توضیح کاملی از این متن مقدس در دست نیست. توصیف سنت اهل حق به خودی خود موضوع پیچیدهای است و احتیاجی نیست که ما خودمان به ابهام آن بیفزاییم.(۵)
با این حال، مُکری در یکی از نوشتههایش اشاره میکند که نسخه سرانجام او نسخهی جدیدی است (به تاریخ ۱۹۳۴ میلادی) و از سنت گورانی میآید. شرح کوتاهی از وضع این کتاب در پاورقی شماره ۶ آن نوشته داده شده است.(۶) او میگوید که این کتاب را به عنوان هدیه در سال ۱۹۴۶ میلادی از یکی از سیدهای توتشامی دریافت کرده است. مُکری اضافه میکند که این متن را دقیقاً با متن قدیمیتر دیگری مقایسه کرده است (که تاریخ و خصوصیات آن ذکر نشده). او از این مقایسه نتیجه گرفته که این دو متن، به استثنای چند مورد جزئی، کاملاً یکسان هستند. او میگوید منابع گورانی که در اختیار داشته همگی اصالت این نسخه را تأیید کردهاند، ولی این توضیح را هم اضافه میکند:
«این فرضیه را نیز نمیتوان نادیده گرفت که یک یا چند نفر جمعآوری کننده در طول دو قرن گذشته (یعنی از قرن هیجدهم)، پس از کوشش برای تهیهی یک نسخهی کلی و یکدست از مطالب و گفتارهای موجود، قسمتهای مختلف کلام را مرتب کرده باشند.(۷)»
معنای این فرضیه آن است که در میان شاخهی گورانی اهل حق، و در میان سایر شاخهها، ظاهراً توافقی برای حفظ متون مقدسه وجود داشته و هدف نهایی از آن نیز تهیهی مجموعهی یکدستی از کلامها بوده است.
سایر جویندگان و محققین اهل حق، مانند س. سی. آر. ویتمن و س. ادموندز مقالههایی در مورد نسخههایی که اخیرتر منتشر شده نوشتهاند. در سال ۱۹۶۴ میلادی، ویتمن مقالهای دربارهی بیست فصل از کتاب برهانالحق نوشت، یعنی کتابی که در سال ۱۹۶۳ میلادی در تهران به چاپ رسید و در آن عقاید و آداب اهل حق به زبان فارسی توضیح داده شده است.(۸) ویتمن میگوید کتاب برهانالحق اولین متن مستند عقاید و آداب و رسوم اهل حق میباشد که توسط یکی از اعضای همان جامعه و همان سنت نوشته شده است.(۹) او نویسندهی کتاب برهانالحق، نورعلی الهی (تولد ۱۸۹۵، وفات ۱۹۷۴ میلادی) را یک محقق دانشمند اهل حق میداند که زندگانی فعالی در شغل قضاوت داشت، علوم فقهی و سنتهای اسلامی را مطالعه کرده بود و به فلسفه نیز اِشراف و آشنایی کامل داشت. الهی در این کتاب، که برای برخی از شاخههای اهل حق مرجع رسمی و برای برخی دیگر منبع اختلاف شده است، مسلک اهل حق را جنبشی معنوی در بطن عرفانی شیعهی دوازده امامی میداند.
ویتمن میگوید کتاب برهانالحق اولین متن مستند عقاید و آداب و رسوم اهل حق میباشد که توسط یکی از اعضای همان جامعه و همان سنت نوشته شده است.
چند سال بعد و به دنبال مقاله ویتمن، مُکری دو متن دستنویس مربوط به مسلک اهل حق را که سالها قبل به دست آورده بود با عناوین «شاهنامهی حقیقت» و «عرفان کُردی» به چاپ رسانید. شواهد و قراینی در دست هست که انتشار این دو متن را واکنشی به انتشار کتاب برهانالحق الهی تلقی مینماید و این مطلب با جزئیات بیشتر در بخشهای بعدی این مقاله خواهد آمد. بالاخره، در سال ۱۹۶۹ میلادی ادموندز خلاصهی رسالهای(۱۰) را که از پیروان اهل حق در عراق به دستش رسیده بود به چاپ رسانید. مطالب این رساله از بسیاری جهات شبیه کتاب برهانالحق است که ویتمن در مقاله خود آن را خلاصه کرده بود.
از مشاهدات ذکر شدهی فوق و مطالعهی دقیقتر انتشارات محققانهی متون اهل حق(۱۱) میتوانیم به چند نتیجه برسیم: اول اینکه قدیمیترین نسخهی کلام که امروز در دست است مربوط به قرن هیجدهم میباشد. دوم اینکه کلامهای منتشر شده در غرب و مطالعات محققین اکثراً از سنتهای آتشبگی و توتشامی گوران میآید. متون سایر شاخهها و سنتهای اهل حق هنوز مورد مطالعهی محققانه و نشر جامع قرار نگرفته است. سوم اینکه نمیدانیم کلامهایی که هنوز مورد مطالعه قرار نگرفتهاند تا چه حد و از چه جهاتی با آنچه که در دسترس است تفاوت دارند. بالاخره، اگرچه محتوای دستنوشتههای منتشر شده اهل حق مورد مطالعهی دقیق محققین دانشگاهی قرار گرفته است و توضیحات مفصلی نیز درباره آنها نوشته شده، اما جزئیات نوشتههایی که مبنای این تحقیقات هستند بسیار قلیل است. بنابر این، مطالعات حاضر و موجود در مورد اهل حق همگی دچار کمبود اطلاعات دربارهی تاریخ و محل و تاریخچه و شرایط نوشته شدن دستنوشتهها هستند. به طور کلی مشخص نیست که هر دستنوشته از چه نوع نسخهای گرفته شده، سابقهی آن چیست و رابطهی بین نسخههای مختلف آن کدام است، این نسخهها در طول زمان دچار چه تغییراتی شده و اغلاط و اختلافات آن کدامند.(۱۲) توضیحات تحقیقی مستند در مورد چگونگی کشف و یافتن این دستنوشتهها نیز اکثراً در دست نمیباشد.
به طور خلاصه، محققین خارجی در دوران اخیر از طریق کار در محل و بررسی دقیق بعضی از متون مقدس مطالعات خود را در مورد اهل حق انجام دادهاند. آنچه تا به امروز به چاپ رسیده نیز بر دانش ما دربارهی بعضی از شاخههای این مسلک میافزاید، ولی عدم دسترسی آنها به تمام متون مقدس سنت اهل حق خلاء بزرگی به جا گذاشته است و همین باعث اشتباهات و تفسیرهای نادرستی در نتیجهگیریها شده است. همین اشتباهات باعث اختلافاتی در بین بعضی نویسندگان اهل حق نیز گشته و در نتیجه موجب شده که آنها برای رفع بعضی از این اشتباهات دست به جمعآوری و ویراستاری متون دیگری بزنند.
انتشارات متون مربوط به اهل حق توسط افراد وابسته به مسلک اهل حق
انتشار کلامهای مقدس در داخل مسلک اهل حق، از همه بالاتر، با دو مشکل اساسی روبهرو بودهاند: اولا،ً مشکلات مربوط به ویراستاری و انتشار مطالب یک سنت شفاهی و غالباً غیرمستند، و ثانیاً، انتشار معتقدات سنتی که همیشه در حکم اسرار بوده و آشکار کردن مطالبی که قرنها در زمره تعالیم سِرّی مخصوص برای عدهای افراد مورد اطمینان و خودمانی به حساب میآمدهاند.
همانطور که جیمز موریس میگوید(۱۳)، در فرهنگ ایران «صحبت»، یا مکالمهی خودمانی یکی از معمولترین شیوههای انتقال دانش و آگاهی معنوی بوده است. نوشتههای رسمی نیز همیشه منحصراً برای محققین دانشمند در علوم سنتی مذهبی و فلسفی بودهاند. اشعار مقدس اهل حق همیشه به حافظه سپرده میشد و به عنوان یک سنتِ نوشته نشده و شفاهی همیشه منوط به حافظهی گویندگان بود. هر گویندهای هم که سواد خواندن و نوشتن داشت احتمالاً بعضی از کلامهایی را که به خاطر سپرده بود مینوشت. به این ترتیب، هر دو روش شفاهی و کتبی انتقال کلام بدون شک قرنها در این مسلک وجود داشته است.
به غیر از برخی موارد جدید، مانند رسالهای که توسط یک رابط کاکایی (اهل حق) برای س. ج. ادموندز نوشته شده(۱۴)، انتشار مطالب مربوط به اهل حق همیشه فقط برای مصرف داخلی بوده است. حتی در حلقههای داخلی نیز همه به این مطالب دسترسی نداشتهاند. برای مثال، یکی از رهبران و نویسندگان مهم و مشهور اهل حق به نام حاج نعمتالله جیحونآبادی (۱۹۲۰- ۱۸۷۱ میلادی)(۱۵)، کسی بوده که نوشتههایش همیشه برای مصرف خصوصی اطرافیان مطمئن بوده است. از او حدود بیست رساله به زبانهای کُردی و فارسی و به نظم و نثر به جا مانده است. یکی از اهداف اصلی نوشتههای او معرفی حاصل تحقیقات خودش دربارهی اهل حق و ذکر اختلافاتی بوده که در طول زمان بین شاخههای مختلف آن سنت به وجود آمده بود. نوشتههای او همچنین حاوی تعالیم عرفانی و نصایح معنوی او برای «حق جویان» نیز میباشد. بعضی از نوشتههای او به وضوح برای استفاده خود حاج نعمتالله بوده، مانند مجموعهی مناجاتهای شخصی و شرح حالات درونی و تجربیات معنوی.
یکی از اهداف اصلی نوشتههای او [حاج نعمتالله جیحونآبادی] معرفی حاصل تحقیقات خودش دربارهی اهل حق و ذکر اختلافاتی بوده که در طول زمان بین شاخههای مختلف آن سنت به وجود آمده بود.
در بین آثار او، شاهنامه حقیقت در ایران در سال ۱۹۶۶ میلادی به چاپ رسید. مُکری که نسخهی ناقصی از این نوشته را در دست داشت آن را سه سال بعد از انتشار کتاب برهانالحق (۱۹۶۳ میلادی / ۱۳۴۲ شمسی) به چاپ رسانید. شاهنامهی حقیقت یا «حقالحقایق»، که مخاطبین اولیه آن فقط افراد وابسته به اهل حق بودند، شامل بیش از ۱۵۰۰۰ بیت شعر به زبان فارسی دربارهی این سنت، تاریخ مذاهب، مقام و مرتبهی پیامبران و ائمه و سایر شخصیتهای مهم تاریخی میباشد.
اولین متن ناقص شاهنامه که در سال ۱۹۶۶ میلادی مطابق با ۱۳۴۵ شمسی منتشر گشت(۱۶) شامل متن ویراستاری شدهی چهار دفتر اول آن اثر است که اسامی آنها به ترتیب عبارتند از: «فردوس»، «رضوان»، «خُلد» و «جنان» (چهار عنوان بهشت که در قرآن آمده است). در نسخهی مورد استفاده مُکری تمامی دفتر پنجم، «نَعیم» (یک نام قرآنی دیگر بهشت) و مقدار زیادی از ابیات دفتر چهارم نیز وجود نداشت.
یک سال بعد از انتشار این مجموعهِ ناقص، نورعلی الهی در سال ۱۳۴۶ شمسی، مطابق با ۱۹۶۷ میلادی مطلبی تحت عنوان «حاشیه بر حقالحقایق» (حاشیه بر شاهنامهی حقیقت) تحریر کرد. او لزوم این متن را چنین توصیف میکند:
«مؤلف شاهنامهی حقیقت، حاج نعمتالله جیحونآبادی (تولد ۱۸۷۱، وفات ۱۹۲۰ میلادی)، بدین منظور این کتاب را نوشته است: چون برای جماعت اهل حق تا کنون کتابی که جامع سابقه تاریخی آنان و دستورات مسلکیشان باشد به طبع نرسیده بوده، و هرچه داشتهاند سینهبهسینه به طور متفرق ضبط میگردیده، و به همین سبب اغلب رشتهی مطالب از هم گسیخته و از نظرها فراموش و محو گشته، و یا به صورت دیگر در آمده است. از اینرو ایشان تا آنجا که امکان داشته مفاد کلامهای بزرگان اهل حق را از آثار محدود و روایات مشهور جمعآوری نموده و بالاخره توسط آقای دکتر محمد مُکری به طبع رسیده است. البته این متن در بعضی موضوعات نیاز به تعبیر و تفسیر دارد، ولی متأسفانه این کتاب پس از انتشار به اینجانب رسید و دیگر مجالی نبود تا تعبیر و تفسیر لازم بر آن ملحق شود. فقط مختصری به نام (حاشیه بر حقالحقایق یا شاهنامهی حقیقت) نوشتم و منتشر شده.(۱۷)»
چاپ دوم شاهنامه توسط مُکری در سال ۱۹۸۲ میلادی به طبع رسید. به غیر از وجود مقدمهای به قلم ویراستار که در آن، او کاملاً نظر خود را در مورد نویسنده و خانوادهی او عوض کرده(۱۸)، هیچ فرق دیگری بین این چاپ و چاپ سال ۱۹۶۶ میلادی نیست. بعداً، در سال ۱۳۶۳ شمسی مطابق با ۱۹۸۴ میلادی، نسخه کاملی از تمام شاهنامه حقیقت توسط بهرام الهی، نوه نویسنده، به چاپ رسید. این چاپِ کامل شامل تمام پنج دفتر و ابیات مفقوده در چاپ قبلی میباشد. یادداشتهای پسرِ نویسندهِ شاهنامهی حقیقت نیز در این چاپ آمده است.(۱۹)
این کتاب [برهانالحق] به طور مستقیم دو مشکل اساسی در مورد مطالب عقیدتی اهل حق را مطرح مینماید: اولاً، به نوشته در آوردن فرهنگی نانوشته و اصولاً شفاهی، و ثانیا،ً انتشار در حد وسیع مطالبی که قرنها جزو اسرار به شمار میآمده است.
اولین کتاب نوشته شده توسط فردی از داخل مسلک اهل حق که مخاطبان آن افرادی غیر از پیروان اهل حق نیز بودند «برهانالحق»، نوشتهی نورعلی الهی (استاد الهی) است که در سال ۱۳۴۲ شمسی به چاپ رسید. این کتاب به طور مستقیم دو مشکل اساسی در مورد مطالب عقیدتی اهل حق را مطرح مینماید: اولاً، به نوشته در آوردن فرهنگی نانوشته و اصولاً شفاهی، و ثانیا،ً انتشار در حد وسیع مطالبی که قرنها جزو اسرار به شمار میآمده است. در بین اهل حقهای قدیمیتر اعتقاد محکم بر این بود که هر نوع صحبت دربارهی اعتقاداتشان شکستن «مُهر سِر ّ» به شمار میآید، در حالی که در برهانالحق همه چیز دربارهی اعتقادات و آداب و رسوم اهل حق به وضوح بیان شده است. جای تعجب نیست که اهمیت اولیهی انتشار این کتاب مربوط به اثر آن در داخل مسلک اهل حق و عکسالعملهایی بود که ایجاد کرد، همچنین توجه شگفتانگیز محققینِ متخصص به این کتاب. بنابر این لازم است که سابقهی تاریخی این اثر بسیار مهم، ساختار آن، علل انتشار آن و اثراتی که در داخل و خارج از مسلک ایجاد کرد را مورد بررسی قرار دهیم.
نورعلی الهی پس از بازنشستگی از شغل قضاوت، در سال ۱۹۵۷ میلادی در ۶۲ سالگی، پس از ۲۷ سال خدمت دولتی، شروع به نوشتن این کتاب کرد. در میان اهل حق، الهی جانشین و وارث سنت معنوی پدرش، حاج نعمتالله جیحونآبادی (۱۹۲۰-۱۸۷۱) بود که از رهبران اهل حق به شمار میآمد. خود استاد الهی منابع مورد استفاده برای نوشتن برهانالحق را چنین بیان کردهاند:
«۱- اخبار متواترهی شفاهی موثقین و مطلعین بزرگان اهل حق.
۲- فرمایشات منتسبه به سلطان اسحق مؤسس مسلک اهل حق و یاران مقرب زمان ایشان، همچنین بزرگان قبل از ایشان (شاه خوشین و غیره) معروف به کلام سرانجام یا کلام خزانه که گویند معتبر است.
۳- گفتار سایر بزرگان اهل حق بعد از زمان سلطان اسحق است که از حیث سندیت در مرتبه دوم کلام سرانجام محسوب میشوند.
۴- بعضی از تألیفات مرحوم پدرم حاج نعمتالله.
۵- مستنداتی که از انطباق مسایل مسلک اهل حق با سایر کتب مذهبی و فلسفی و عرفانی و تاریخی و علمی و ادبی و لغوی در خارج مأخوذ گشته است.(۲۰)»
بعد از اولین چاپ برهانالحق در سال ۱۳۴۲ شمسی، این کتاب دوباره در سال ۱۳۴۳ شمسی با بعضی مطالب جدید به چاپ رسید که عبارت بود از چند صفحه دربارهی موسیقی که به فصل ۷ اضافه شد، مطلبی دربارهی مقام علی (ع) و بخشی شامل فهرست مآخذ مربوط به هر فصل با عنوان «مستندات».
نُه سال بعد (۱۳۵۴ شمسی) این کتاب برای بار سوم ویراستاری و به شکل بسیار وسیعتری تجدید چاپ شد. پس از چاپ اول، خوانندگان برهانالحق سؤالات مختلفی دربارهی مطالب آن پرسیده بودند که استاد الهی آنها را با شرح و بسط مفصل پاسخ دادهاند. این سؤال و جوابهای بسیار گسترده جمعآوری شده و به عنوان ضمیمهای بر چاپ سوم با عنوان «ملحقات» اضافه شدند.
ویتمن در مقاله خود ساختار چاپ اول و به طور دقیق مطالب هر فصل را توضیح میدهد.(۲۱) ولی هنوز مطالعهای در مورد بخش «ملحقات» به عمل نیامده که طی آن خوانندگان بسیار مختلف برهانالحق سؤالات وسیعی پرسیدهاند و نویسنده نیز به آنها پاسخ میگویند. نگاهی به این بخش نشان میدهد که خوانندگان برهانالحق از طبقات بسیار مختلفی میباشند.
مخاطبان اولیه این کتاب افراد اهل حق هستند، که میتوان آنها را به دو گروه تقسیم کرد. بعضی برهانالحق را کتابی مستند و محترم میشمارند و مسلک خود را به طریق همین کتاب به عمل میگذارند. این طبقه سؤالات بسیار دقیقی در مورد مسایل نظری و عملی مطرح شده در فصول مختلف کتاب دارند. از بعضی سؤالات آنان(۲۲) به خوبی پیدا است که برهانالحق برای این گروه راهنما و مرجع مقدسی است. برخی دیگر برهانالحق را برای ارضای حس کنجکاوی خویش و حتی گاهی تا حدی با تردید در مورد پایه و اساس این مطالب مطالعه مینمایند. این موضوع بیشتر در سؤالات مربوط به سِرّی بودن و موضوع اسرار در اعتقادات اهل حق پیدا است، که در ضمیمه شماره ۲ (در انتهای بخش سوم این مقاله) و در سؤالات مربوط به اسلام نمونههایی از آن دیده میشود.
ثانیاً، برهانالحق مخاطبانی دارد که تحصیل کرده هستند و اکثراً، ولی نه همه، ایرانی و اغلب ساکن مناطق شهری میباشند. این خوانندگان آشنایی زیادی با فرهنگ اهل حق ندارند و بیشتر با مطالب اسلامی آشنا هستند. سؤالات این افراد بیشتر یا فلسفی یا مربوط به مکاتب عرفانی غربی است. مثلاً سؤالات مربوط به استاد فیلیپ(۲۳) یا گورجیف، یا دربارهی مکاتب عرفانی هندی.(۲۴) بقیه مطالب مورد علاقه این گروه عبارتند از: سؤالات کلی دربارهی اهل حق و مسایل اخلاقی در اعتقادات این مسلک.
آخرین دسته مخاطبان علمای اسلامی شیعه هستند و سایر خوانندگان ایرانی که زمینهی مذهبی قوی دارند و سؤالاتشان مربوط به تطابق اعتقادات اهل حق و اصول قبول شدهی اسلامی(۲۵) است. مثلاً در سؤال ۳، فصل هفتم خوانندهای اعتراض میکند که استفاده از موسیقی در گردهماییهای عبادی مغایر با اصول اسلامی است.(۲۶) استاد الهی بعد از توضیح اینکه در قرآن هیچ اشارهای به موسیقی نشده، این سؤال را با اشاره به چاپ دوم برهانالحق پاسخ میگویند که در آنجا به حدیثهای مختلف اسلامی دربارهی تفاوت بین حرام و حلال در مورد موسیقی استناد شده است.(۲۷) او تأکید میکند موسیقی نه در استفاده کلی آن و نه در استفاده از آن در محافل عبادی حرام نمیباشد. در سؤالات دیگر دربارهی مقام حضرت محمد (ص) در قیاس با مقام حضرت علی (ع) و یا مرجعیت قرآن در قیاس با کلام سرانجام (رجوع شود به ضمیمه ۳ در انتهای بخش سوم این مقاله)، و به طور کلی رابطه بین اهل حق و اسلام، مطالبی مطرح شده که هم مورد علاقه علمای اسلامی و هم مخاطبین اهل حق است، منتها از جهات مختلف. بعضی از این نوع سؤال و جوابها (از ملحقات چاپ سوم برهانالحق) ترجمه شده و در بخش ضمیمه مشاهده میشود.
- «یکی از دستآوردهای انقلاب صنعتی ابداع وسایلی بود که در امر نوشتن از متون دستنویس کارآمدتر باشند. کاغذ کپی ابتدا در اوایل قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت. تا اواخر دهه ۱۸۴۰ برای بسیاری مکتوبات از ماشین کپی استفاده میشد. روشهای دیگر نیز یکبهیک به وجود آمدند که از میان آنها میتوان از ماشین مانیفولد (که توسط مارک تواین استفاده میشد)، کپی مرطوب، کپی خشک و کپی با غلطک نام برد. یکی از مهمترین پیشرفتها در این زمینه اختراع پروسه «بلو» در دهه ۱۸۷۰ بود که اغلب برای چاپ نقشههای معماری و مهندسی مورد استفاده قرار میگرفت. ماشینهای کپی استنسیل (میمیوگراف) در سال ۱۸۷۴ و سایکلواستایل در سال ۱۸۹۱ مرسوم شد. تمام این وسایل دستی بودند، احتیاج به استفاده از مایعات مختلف داشتند و استفاده از آنها خطر داشت.» ویکیپدیا: ماشین فوتواستات.
- یک نمونه از این، روایات چشمی افندی، که مأمور تفتیش عقاید مذهبی به شمار میرفت و در قرن هفدهم میزیسته است که مینورسکی در «یادداشتهایی دربارهی مسلک اهل حق (بخش دوم)» و م. دانون در «بازجویی از کفار مسلمان در سال ۱۶۱۹»، ۱۷ Journal Asiatique، (۱۸۶۱)، صفحات ۲۹۳-۲۸۱ به آن اشاره کردهاند.
- اسکار مان، لهجهشناس و جمعآورنده متون کُردی، که بعضی از سران اهل حق را در سال ۱۹۰۰ دیده و از آنها عکس گرفته بود، تعدادی از متون خطنوشته این سنت را نیز جمعآوری کرده است. و. مینورسکی (در «یادداشتهایی بر مسلک اهل حق»، ۱۹۲۰، صفحه ۳۹، نمره ۱) میگوید که «مان» دستنوشتهای در اختیار داشت حاوی اشعار زیادی از قُشچی اوغلی، یکی از مهمترین «گوینده»های (منبع کلام) تُرک که در بین اهل حق از احترام خاصی برخوردار است. مینورسکی در نوشتههایش نسخه «مان» را با نسخههای خویش مقایسه میکند. تا آنجا که من اطلاع دارم، «مان» این متون را چاپ نکرده است.
- ژان دورینگ، «بررسی تحلیلی»، صفحه ۱۰۸.
- منبع فوق، صفحه ۱۱۰.
- م. مُکری، «صیاد حق یا حماسه دوره دامیاری»، Wiesbaden, Harrasowitz، ۱۹۶۷، صفحه ۳.
- منبع فوق، صفحه ۴. همچنین رجوع کنید به م. مکری، «مجمع بزرگ اهل حق (دوره دیوان گوران)»، Paris, Klincksieck، ۱۹۷۷، صفحه ۱۶.
- س. ویتمن، «اهمیت کتاب برهانالحق»، ایران، Journal of the British Institute of Persian Studies، (۱۹۶۴)، صفحات ۱۰۳-۸۳.
- منبع فوق، صفحه ۸۴.
- س. ادموندز، «عقاید و آداب اهل حق در عراق»، ایران، Journal of the British Institute of Persian Studies 7، (۱۹۶۹)، صفحات ۸۹-۱۰۱.
- رجوع کنید به دورینگ، «بررسی تحلیلی» و تز دکترای من، م. ممبرادو، «فرقانالاخبار حاج نعمتالله جیحونآبادی (۱۹۲۰-۱۸۷۱)، مطالب عقیدتی اهل حق، نشر جامع با مطالعه و توضیحات»، Ecole Pratique des Hautes Etudes – Sciences de Religion et Systeme de Pensée، پاریس، ۲۰۰۷.
- «غلط را به محض حصول اطمینان از غلط بودنش باید بلافاصله تصحیح کرد. اما اختلاف بین نسخ را باید با مراعات ارزش آن بررسی کرد. در واقع روش کار، بر حسب اینکه با یک غلط مواجه هستیم یا با یک اختلاف، تغییر میکند.» پ. بورگن و ف. ویلارد، «رهنمایی برای انتشار متون قرون وسطی»، پاریس، Ecole National de Chartres، ۲۰۰۲.
- الهی، «معرفتالروح»، صفحه ۱۲۲، پاورقی ۲۳.
- رجوع کنید به س. ج. ادموندز، «کُردها، تُرکها و اعراب»، آکسفورد، بریتانیا، Oxford University Press، ۱۹۵۷، صفحات ۲۰۱-۱۸۲ و س. ادموندز، «اعتقادات و آداب»، در این نوشتهها ادموندز میگوید یک رابط کاکایی که فرد باهوش و بافرهنگی بوده و قبلاً در دستگاه عثمانی کار میکرده است یک رساله عقاید اهل حق به او تقدیم کرده که او آنرا «تذکره» مینامد (ادموندز، «کُردها، تُرکها و اعراب»، صفحات ۱۸۴-۱۸۳). قصد این نویسنده این بوده که عقاید و آداب اهل حق را مخصوصاً برای او و به زبان تُرکی قدیم توضیح بدهد. ادموندز خود این متن را نه ترجمه کرد و نه به چاپ رساند، ولی در نوشتههای خودش از آن استفاده کرد. این تجربهی ادموندز و وجود چنین رسالهای نشان میدهد که انتشار مطالب مقدس اهل حق فرایندی زنده بوده است و به تناسب مخاطب آن تعدیل میشده.
- رجوع کنید به م. ممبرادو، «جیحونآبادی، حاج نعمتالله مُکری» در دائرةالمعارف ایرانیکا به ویراستاری ا. یارشاطر، جلد ۱۴، نیویورک، بنیاد دائرةالمعارف ایرانیکا، ۲۰۰۸، جزوه ۶، صفحات ۶۴۳-۶۴۱.
- یعنی «شاهنامهی حقیقت» حاج نعمتالله جیحونآبادی، نوشته شده در سال ۱۹۱۹، به ویراستاری م. مُکری، شاهنامهی حقیقت، جلد ۱، تهران، پاریس، مرکز ایرانشناسی انستیتوی تحقیقاتی ایران و فرانسه، Librarie d’Amerique et d’Orient Adrien-Maisonneuve، ۱۹۶۶. پنج سال بعد از آن یک فهرست مفصل به چاپ رسید (شاهنامهی حقیقت، جلد ۲ به ویراستاری مُکری، تهران، پاریس، مرکز ایرانشناسی انستیتوی تحقیقاتی ایران و فرانسه، Librarie d’Amerique et d’Orient Adrien-Maisonneuve، ۱۹۷۱). مجموعه کتاب اصلی ناقص و فهرست در سال ۱۹۸۲ منتشر شد. (شاهنامهی حقیقت چاپ جدید، جلدهای ۱ و ۲، تهران، پاریس، مرکز ایرانشناسی انستیتوی تحقیقاتی ایران و فرانسه، Librarie d’Amerique et d’Orient Adrien-Maisonneuve، ۱۹۸۲). در مقدمهی ناشر بر جلد اول، منتشر شده در سال ۱۹۶۶، مُکری دربارهی منبع اصلی، تاریخ و طرح کتاب صحبت میکند (صفحات ۲۱-۵). اما تاریخ تألیف نسخهی اصلی که مکری میدهد اشتباه است (صفحه ۱۲). بیت (۳۵۴) در تتمه که حاوی آخرین امضا است (رجوع کنید به چاپ ۱۹۸۴، صفحه ۴۲۹) تاریخ ۱۹۱۹ میلادی / ۱۳۳۷ شمسی را نشان میدهد نه ۱۹۰۹ میلادی / ۱۳۲۷ شمسی. این مطلب میتواند ناشی از اشتباه در خواندن اعداد ۲ و ۳ در زبان فارسی باشد.
- ن. ع. الهی، «حاشیه بر حقالحقایق» – ۱۳۴۶، در ح. ن. جیحونآبادی، «شاهنامهی حقیقت، حقالحقایق»، تهران، حسینی، ۱۳۶۳، صفحات ۲۵۷-۲۵۶.
- تغییر ناگهانی نظر مُکری نسبت به نویسنده و خانوادهی او ممکن است مربوط به موقعیت مهم سیاسی باشد که مُکری بعد از انقلاب ۱۹۷۹ در دولت ایران داشت. او ابتدا وزیر مختار ایران در مسکو و مغولستان بود (۱۹۸۳-۱۹۷۹) و سپس مشاور عالی بینالمللی وزارت نفت شد (۱۹۸۷-۱۹۸۴). بیوگرافی مُکری را در سایت http://siegfried.mokri.free.fr/html/biographie.htm ملاحظه کنید.
- الهی، «حاشیه بر حقالحقایق»، صفحات ۴۷۰-۴۳۳.
- الهی، «برهانالحق»، صفحات ۳-۲.
- ویتمن، «اهمیت کتاب برهانالحق»، صفحات ۱۰۳-۸۳.
- الهی، «برهانالحق»، صفحات ۲۴۷، ۳۰۰، ۳۷۹-۳۷۴ و غیره.
- اگرچه نام این شخص به وضوح در کتاب نیامده است، ولی از خلاصهی اعتقادات او پیدا است که او باید آنتلم نذیر فیلیپ (۱۹۰۵-۱۸۴۹ میلادی) باشد که به نام «استاد فیلیپ» یا «استاد فیلیپ لیون» شناخته میشد.
- الهی، «برهانالحق»، صفحات ۲۹۳-۲۸۵ و ۴۰۲-۴۰۱.
- منبع فوق، صفحات ۲۷۵-۲۷۳، ۴۰۰-۳۹۹ و غیره.
- منبع فوق، صفحات ۴۰۰-۳۹۹.
- منبع فوق، صفحات ۴۰-۳۲.