شرح فصل نهم: شرط ورود به مسلک اهل حق (بخش اول)
شرح فصل نهم: شرط ورود به مسلک اهل حق (بخش اول)
چنانکه از مطالعهی فصل هفتم کتاب برهانالحق دریافتیم، مسلک اهل حق توسط سلطان اسحاق در قرن هفتم هجری تأسیس شد و رسمیت یافت. همچنین دریافتیم که اسرار حقیقت و سرّ سینه امامت به صورت قانون و ارکان اهل حق به یارانِ سلطان ابلاغ گردید. در بررسی تاریخِ جمعآوری قرآن مجید به اخباری بر میخوریم که حکایت از تحذیف دو جزء از قرآنی دارند که توسط حضرت علی(ع) نوشته شده و در باب اثبات ولایت او، و اسرار حقیقت و عرفان بوده است. (آح۱، گ ۱۱۰۶) نزدیک به هفت قرن بعد، اراده خداوند به کشف این اسرار قرار میگیرد، هر چند برای گروه خاصی از یاران برگزیده.
از سوی دیگر، در ابتدای فصل سومِ کتاب حاضر در تشریح ریشهی مسلک اهل حق، استاد الهی، چنانکه گفته شد، پیدایش اساس آن را سرآغاز آفرینش مخلوقات در عالم ذر یا روز اَلَست، یعنی هنگام انعقاد عهد و میثاق ازلی میدانند. به گفته استاد الهی، «کسی که وارد این مرام میشود شأنیتش این است که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نموده باشد تا در مرحله حقیقت (برای کسب مقام پرفسوری که فوق دکترا است) تتبعاتی کند تا آن مقام را به دست آورد. اهل حق واقعی، شأنش همین است. گفتیم شأن، یعنی کسی که وارد این مرام شد اگر چنانچه عمل کرد، آن شأنیت تبدیل به صفت حقیقی میشود و اگر عمل نکرد، فقط در شأنیت میماند و نمیرسد.» (آح۱، گ۱۱۵۲).
بنا بر فلسفهی استاد الهی، دستیابی به مرحلهی حقیقت مستلزم سیرکمال معنوی از طریق دستیابی به اصول اخلاقی و معنوی اصیل و عمل مجدانه به آنها با هدف کسب رضایت خداوند است. استاد الهی در پاسخ به سؤال درباره چیستی حقیقت چنین پاسخ میدهد:
«حقیقت هر شیء عبارت است از هدف اصلی، علت غایی، و نتیجهی مطلوبهی نهاییِ واقعیِ آن شیء» (آح۱، گ۱۱۵۱). بنا بر تأکید استاد الهی، از آنجا که خداوند دین را برای سیرکمال به آدم آموخت، لذا ادیان برحقِ الهی، پیروان را بایستی به مرتبهی حقیقت راهبر شوند.
بنا بر فلسفهی استاد الهی، دستیابی به مرحلهی حقیقت مستلزم سیرکمال معنوی از طریق دستیابی به اصول اخلاقی و معنوی اصیل و عمل مجدانه به آنها با هدف کسب رضایت خداوند است.
از دیدگاه استاد الهی حقیقت واقعی – نه تصوری – بایستی عینیت داشته باشد:
«…کُمیل نگاه کرد حق را در جامهی علی دید و به خاک افتاد. نتیجه آنکه حقیقت خداست، هرجا او را دیدی حقیقت است، گاهی در صفت علی، گاهی در صفت سلطان، گاهی در مسیح، گاهی…» (آح۱، گ۱۲۶۳).
مرحلهی حقیقت، رأس هرم مراحل تکامل دین است، مرحلهای که در ادبیات عرفانی «الوهیت» خوانده میشود.
با مروری بر معانی واژگانِ «دلیل»، «پیر»، و «پادشاه» اینگونه استنباط میشود که برای شناخت مقام مظهریت و برخورداری از فیض رحمت الهی، سالک بایستی به توسط زنجیرهی هدایت الهی، که در مرام اهل حق متشکل از دلیل و پیر است، به مسئول هدایت زمان خود اتصال پیدا کند؛ زنجیرهای که به مبدأ هدایت یعنی مقام مظهریتِ ذاتِ حق یا پادشاه منتهی میشود. درباره مقامهای پیر و دلیل در فصول آتی توضیحات بیشتری داده خواهد شد.
دربارهی اهمیت اصل اتصال، دکتر بهرام الهی معتقد است که آموزش دورهی ابتداییِ سیرکمال را میتوان از طریق ادیان یکتاپرست دریافت کرد. لازمهی دریافت این تعالیم اتصال به هدایت الهی نیست ولی برای طی مرحلهی متوسطه، اتصال به هدایت الهی الزامی است. هدایت الهی کسانی را که صادقانه در طلب شناخت حقیقت باشند به سوی کمال راهنمایی میکند. در اینجا میتوان به این نکته اشاره کرد که هر چند خداوند قادر به هدایت هر کسی به سوی خود میباشد، سالک ناگزیر از رعایت قانون علیت است. در هر حال، هدایت مخلوق به سوی کمال در کرهی زمین در هر زمان تنها از طریق هدایت الهی میسر است: «سیرکمال اتصال میخواهد» (آح۱، گ۹۲۹).
طرق سهگانه ورود به مسلک اهل حق
۱) از طریق طی مراحل شریعت، طریقت، و معرفت در یک دین برحق و کسب آمادگی و پختگی روحی لازم برای ورود به مرحله حقیقت (مرحله سیرکمال).
ورود به مرحلهی حقیقت مستلزم دستیابی انسان به سطح خاصی از پختگی روحی است. به همین خاطر مرحلهی حقیقت در میان سه لایهی شریعت، طریقت، و معرفت دین همچنان پنهان است و برای رسیدن به آن باید روحاً این مراحل را گذراند.
۲) سالک باید از نسل اهل حق باشد، در بدو تولد سر سپرده شده باشد و ضمن برخورداری از تربیت خانوادگی، تمام دستورات مسلکی را نیز دقیقاً آموخته باشد.
در نظر اول شاید چنین برداشت شود که شأنیت ورود به مسلک اهل حق، منوط به تولد در یکی از خاندانهای اهل حق است. رمزگشایی این معما به مدد بررسی دیدگاههای استاد الهی در باب عوامل خلقتی امکانپذیر به نظر میرسد.
از دیدگاه استاد الهی روح ملکوتی بر مبنای استحقاق جنینی که شکل گرفته است انتخاب میشود. این استحقاق نیز ناشی از عوامل هفتگانه خلقتی است.
چگونگی ورود روح ملکوتی به جسم انسان همواره به صورت یک راز سر به مُهر بوده است. از دیدگاه استاد الهی روح ملکوتی بر مبنای استحقاق جنینی که شکل گرفته است انتخاب میشود. (آح۲، گ ۲۶۲) این استحقاق نیز ناشی از عوامل هفتگانه خلقتی است (رک، ص ۷۹) که شش عامل اول آن ارتباط مستقیم با افکار، مشخصات ژنتیک والدین، کیفیت تربیت و تغذیه مادر و نوزاد دارد. به عبارت دیگر میتوان چنین نتیجه گرفت که در یک خانواده پیرو مسلک اهل حق واقعی که معتقد به ارکان چهارگانه اهل حق (فصل ۵) بوده و زندگانی و معیشت خود را بر آن اساس بنا نهادهاند جنینی که به وجود میآید بنا بر مشیت الهی (عامل هفتم) مستحق دریافت روحی ملکوتی خواهد شد که آن روح نیز خود از استحقاق ورود به مسلک اهل حق برخوردار است. از این رو در این مورد نیز تابع قانون علیت و نظام عدالت الهی است.
ورود دو گروه اخیرالذکر به این مسلک بدون تجدید عهد و میثاق ازلی، به شرحی که در فصول بعد خواهد آمد، میسّر نمیباشد.
۳- درباره طریق سوم استاد الهی برای تشریح و تفهیم مطلب از اصطلاحات مرسوم بین فلاسفه و حکما، یعنی «لا بشرط و بشرط لا»، بهره گرفته است. «لا بشرط» به این معناست که وجود پدیدهای به وجود عامل دیگری وابسته نیست، در حالیکه «بشرط لا» بیانگر این است که وجود آن پدیده مستلزم نبودن عامل یا عوامل دیگری است. مثال ساده در این باره رابطهی شب و ماه است. چنانچه بودن شب مستلزم نبودن خورشید است (بشرط لا) در حالیکه بودن شب ارتباطی با بودن یا نبودن ماه ندارد (لا بشرط).
از این مفهوم فلسفی چنین نتیجه گرفته میشود که چنانچه مشیت خداوندی بر تحقق امری قرار بگیرد آن امر به صورت لا بشرط محقق میشود. در این باره نیز بنا بر توضیحاتی که استاد الهی میدهند تعلق مشیت الهی تابع عدالت و فیاضیت عام اوست و نه از روی تبعیض و بیعدالتی، چرا که قِسم سوم نیز خود موکول به دو عامل استعداد ذاتی و مشیت الهی است. در تشریح عامل استعداد ذاتی به موضوع فاصلهی علتها از علتالعلل اصلی، خالق، اشاره شده است، که به بیان دیگر همان قرب و بُعد به مبدأ واجبالوجودی است. این قرب و بعد نیز از نظر استاد الهی تابع حکمت خداوندی است. بنا بر این با استفاده از مطالبی که در فصول قبل دربارهی چگونگی صدور عقول دهگانه و ایجاد موجودات از ذات واجبالوجود مطرح گردید این طور برداشت میشود که قسم سوم در زمرهی مقربین درگاه الهی و یاران ماهیتاند، چرا که اغلب بزرگان اهل حق نیز از این قبیل بودهاند. در عین حال اشاره به «بشرط لا» اشاره به این نکته دارد که پس از تعلق گرفتن اراده خداوندی رسیدن به مقصد اصلی منوط به پیدا نشدن موانع یا عوارض خاصی است.
به هر تقدیر با توضیحات تکمیلی که در انتهای فصل آمده است مشخص میگردد که همهی موجودات بالاخره به فیض کمال از طرف فیاض لایزال رسیده و از عدالتش برخوردار خواهند شد مگر مغضوبین که حسابشان با خداست.
به همین خاطر از مسلک اهل حق به عنوان «حقیقت خاص» نام برده شده است در حالیکه مرام و مشی استاد الهی «حقیقت عام» است.
از توضیحی که درباره مسلک اهل حق در آثار الحق جلد ۱ چاپ ۵ مشاهده میشود (ص ۴۰۹، پینوشت) میتوان برداشت کرد که استاد الهی با بنا نهادن مشی ابداعی خود و گشودن راه سیرکمال معنوی این فرصت را برای عموم اشخاصی که جویای حقیقت بوده و صادقانه خواستار دستیابی به هدایت زمان باشند گشوده است تا در اثر سیرکمال به مرحله حقیقت رسیده و به مبدأ وصل شوند. به همین خاطر از مسلک اهل حق به عنوان «حقیقت خاص» نام برده شده است در حالیکه مرام و مشی استاد الهی «حقیقت عام» است. به عبارت دیگر پس از گذشت نزدیک به هفت قرن از رسمیت یافتن مسلک اهل حق، مشیت الهی بر آن تعلق یافته است که اسرار ازلی دربارهی سیرکمال و حقیقت در قالب ساختاری منسجم و جامع توسط استاد الهی، نه تنها برای یارانی خاص بلکه در دسترس همه حقجویان از هر رنگ و نژادی قرار گیرد.
«در مکتب حقیقت هیچ مذهبی فرق نمیکند، هیچ نژاد و رنگی مطرح نیست، و فرقی هم بین اناث و ذکور نیست.» (آح۲، گ۱).