شرح فصل هشتم: ذكر بعضی از یاران برجستهی سلطان اسحاق
شرح فصل هشتم: ذكر بعضی از یاران برجستهی سلطان اسحاق
در فصل پیش، استاد نام چند تن از مشاهیر مورد احترام سنت اهل حق را به میان میآورد و به طبقهبندی یاران سلطان اسحاق میپردازد. در این فصل، برخی از این یاران، خصوصاً یاران طراز اول، یعنی هفتن، معرفی میشوند، که در فصلهای آتی کتاب، دانستن نام و منصب آنها، به درک بهتری از آئینهای این مرام کمک میکند. در این فصل، بیشتر به معرفیِ منصب و مقام هفتن پرداخته شده، و از میان سایر یاران، تنها به برخی از آنان اشاره رفته است. توجه خاص استاد به هفتن، میتواند مؤید اهمیت و ارج و علوّ مقام آنان در نزد یکتا باشد.
استاد الهی، گذشته از تأکید فراوان بر مقام شامخ هفتن، آنها را «ارواح مقدس» (آح۱، گ۷۱۸)، «صاحباراده» (آح۱، گ۹۰۳)، و از گروه ناجیان (آح۲، گ۳۷۶) معرفی میکند که در امر هدایت و کمک به انسانها، مأموریتهای ویژهای دارند.
تعداد ناجیان، از هفت نفری که در آئین اهل حق، یا افواه عمومی شناخته شدهاند، بیشتر است: «از ناجیان، فقط هفت نفر بهنام شناخته شدهاند. استاد الهی در دست نوشتهاش «كشفالحقایق» به یازده تن اشاره دارد، اما نام هفت نفری را برده است كه در برخی متون مذهبی شناخته شدهاند (ملائك مقرب).» (رک، ص۱۷۷). در آئین اهل حق، تمرکز بر این هفت تن شده است.
«اینها اشرف بر جمیع موجوداتند، مأموریتهای الهی، از جمله هدایت مخلوق را بر عهده دارند و همچنین نیروی «نظر الهی» هم به آنها تفویض شده است.»
ناجیان، با مأموریت و خصوصیات ذاتیشان، هر یک، مأموریتی از جانب یکتا دارند، اما نه از آن نوعی که در اسطورههای باستانی فراوان یافت میشود. «اینها اشرف بر جمیع موجوداتند، مأموریتهای الهی، از جمله هدایت مخلوق را بر عهده دارند و همچنین نیروی «نظر الهی» هم به آنها تفویض شده است.» (رک، ص۱۷۷).
با اینکه استاد مأموریتهایی برای برخی از آنان برشمرده، اما همواره تأکید دارد که مرکز توجه و تمرکز باید مطلقاً یکتا باشد: «پس در هر موردی باید ذات كل را به نظر آورد، سپس به مقدسین تشبث جست. این رویهی هر موحدی در هر دینی میباشد.» (بح، ص۴۸۶). «چنانكه هر دعایی كه به عالم معنا مربوط باشد باید با انتزاع از مقام واجبالوجودی باشد یا اگر از بزرگان دین شفاعت میخواهید باید به اذن خداوند باشد، باید گفت به اذن خدا و با رضایت خدا.» (آح۲، ص۲۸۲).
«پس در هر موردی باید ذات كل را به نظر آورد، سپس به مقدسین تشبث جست. این رویهی هر موحدی در هر دینی میباشد.»
نامهای ناجیان، بسته به فرهنگها، مختلف است، اما مقصود از آن نامها، در حقیقت، مسمای (بح، ص۱۸۰) آنهاست: «این هفت اسمی كه هست نه اینكه اسم این اشخاص است. هفت ملائكهای كه در ازل مأموریت خاصی از طرف خدا داشتهاند، این اسمها به یاد آنهاست.» (آح۲، ص۳۲۸، ص۲۰۳).
همچنین برای نشان دادن چگونگی تمرکز بر ذات، استاد میگوید: «ما آن ذاتی را كه از مقام واجبالوجودی انتزاع میكنیم برایمان مهم است. آنكه این ذاتها را خلق كرده، همیشه هست و كهنه هم نمیشود. وقتی میگوییم یا داود، كاری نداریم به آن داودی كه در شیخان دفن است، بلكه به آن ذاتی كه از مقام واجبالوجودی انتزاع شده و از او سیم اتصال میگیرد كار داریم.» (آح۲، ص۴۹۹).
از میان هفتن، استاد نظر خاصی به سه تن از آنان دارد که وظیفهی هدایت و کمک به خلق را بر عهده دارند. میگوید: «به سه تن از هفتن بیشتر علاقه دارم، داود، یادگار و رضبار.» (آح۲، گ۴۲۰؛ آح۱، گ۱۳۵۵). «پیررضبار و داود خیلی رحیماند و بسیار خوششان میآید به همه خیر برسانند.» (آح۱، گ۱۴۳۷). «بابایادگار در این دنیا كاری ندارد، او فقط كارش در حشر و آن دنیاست (شفاعت میكند).» (آح۱، گ۱۴۴۹). «برای تمام آنهایی كه رو به خدا میروند ایشان [حضرت حسین/ بابا یادگار] همیشه شفیع، هادی، حافظ و حامی است و در این كار مأموریت دارد.» (آح۱، گ۱۳۱۵).
استاد نام سایر طبقات یاران سلطان را بنا بر ضرورت میآورد، اما از مریددوستی گروه دوم، یعنی هفتوان، چندان خشنود نیست و میگوید حقیقت تنها نزد هفتن است: «از هفتوانه، یك چیزشان ناراحتم میكند؛ طالب مرید و خاندان بودند. وقتی سلطان خاندانها را به اسمشان كرد خیلی كیف كردند، از این حیث خیلی با آنها میانهای ندارم.» (آح۱، گ۱۴۳۷). همچنین: «در زمان سلطان و هفتن حقیقت واقعی در دست مردم بود، از وقتی كه به دست هفتوانه افتاد، دكانداری شروع شد.» (آح۱، گ۱۱۶۴).
تشبث و شفاعت
تشبث در لغت به این معنیها است: «دست انداختن به چیزی که آن را وسیله قرار دهند»، و«دست به دامن کسی شدن». در عرف نیز به معنی واسط و پارتی تراشیدن برای شفاعت (پا درمیانی کردن) است؛ شفیع میطلبد تا خداوند برایش گشایشی کند (مادی یا معنوی)، حاجتش را برآورده کند (مادی یا معنوی)، به او ارفاق کند، گناهش را ببخشد، و … .
شفاعت فقط به اشاره و به دستور یکتا انجام میشود: «مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلّا بِاِذنِهِ. كسی برای كسی نمیتواند شفاعت كند مگر به اذن او.» (آح۱، گ۱۷۰، ۱۰۸۱؛ آح۲، ص۵۰۷)، با این حال، تنها یکی از ناجیان در این کار مجوز دائمی دارد: «داود مأمور رحمت است، اجازه دائمی دارد و برای هر مورد احتیاج به اجازه گرفتن خاص از سلطان ندارد.» (آح۱، گ۱۴۴۹). استاد در تمامی مناجاتها و دعاهایش، روی سخن و توجهاش همواره و در همهحال تنها به یکتاست.
استاد، توجه خاص خود به یکتا، و احترام به انبیاء و اولیاء و مقربین خدا را در مناجاتش به چنین صورتی بازتاب میدهد:
«ای خداوند یكتا و بیهمتا، و حی و توانا؛ ای واجبَالوجود و خالق كل مخلوق، و محیط بر همه چیز؛ و ای اَرحمَالراحمین و اكرمَالاكرمین، كه به اصطلاح كلامالله رَبّالعالَمین، اَلرَحمنالرَحیم، مالِكِ یَومالدین، وَ اَحد، وَ صَمد، وَ لَم یَلِد وَ لَم یولَد هستید، تو را میپرستم و از تو یاری میجویم.
سوگندت به خودت، سپس سوگندت به هر آنچه از موجودات و ممكنات اَزمنه ثَلاثه، یعنی خلق اولین و آخرین كه نازروا و مقدس و مستجابُالدَعوه و مقربتاند (اعم از جنس بشر و غیره)، مستدعیام با عفو جمیع گناهان بیپایان دوره زندگانیام، تا هستم همیشه به راه راستم ببرید، آنچنان راهی كه به سوی خدا هدایتم نماید، آنچنان راهی كه قرآن مجید میفرماید: اِهِدنا الصِراطَ المُستَقیم، صِراطَ الَذینَ اَنعَمتَ عَلیهِم، غَیر اَلمَغضُوبِ عَلیهِم و لا الضالین.
و به طور كلی چنان نگهداریام فرمایید مطلقاً در دنیا و عقبا از من راضی باشید، و هر چیزی هم كه خلاف رضایتت است هرگز نگذارید به هیچ علت و سببی مرتكب یا راغب شوم و یا با او مواجه گردم، آمین.
ضمناً، حسبالوظیفهی دینی، طلب مغفرت و رحمت و خیر و بركت برای روح والدینم و جمیع مؤمنین و مؤمنات، بلكه جمیع مخلوقات مینمایم، آمین.» (آح۱، گ۱۷۹۱).
در افتتاحِ معرفتالروح، نیز چنین میگوید:
«الحمدلله ربالعالمین، آن كه رحمان است و رحیم؛
و تسبیح بر مالك یومالدین، آن كه حاكم است و حكیم؛
و تهلیل بر اللهُ تعالی، آن كه احد است و زعیم؛
و ستایش بر ایزد توانا، آن كه صمد است و قویم؛
و نیایش بر ذات لم یلد و لم یولد، آن كه حی است و قدیم؛
و شكر بر خالق كل مخلوق، آن كه بیهمتاست و كریم؛
و پرستش بر واجبالوجود، آن كه سمیع است و علیم؛
و استغاثه بر قادر مطلق، آن كه جلیل است و عظیم؛
و استعانت بر خدای عزّوجّل، آن كه از اوست صراطالمستقیم؛
و التجا بر كراماًكاتبین، آن كه نصیب دهد نیكان را جِنان و بدان را جَحیم.
سپس صلوات و سلام و درود بیپایان بر جمیع انبیاء و اولیاء و مقربین خدا، سیّما حضرت محمد (ص) و ائمهی هدی (ع).» (مر، ص۷).
گویی استاد تشبث را تنها به یکتا جایز میداند و آن هم برای رسیدن به چنین مقصودی: «… به ما قدرت و اراده میدهد تا بتوانیم در اثر كوشش به آن مقام برسیم كه به جز خدا نبینیم.» (آح۱، گ۱۱۰۳).
دکتر الهی نیز مفهوم تشبث را در مراحل مختلف رشد روحی چنین توضیح میدهد: «كسی كه روحاً در مرحلهی شریعت است، میتواند خواستههای مادی و معنوی، هر دو را، داشته باشد. در این مرحله خواستهی مادی داشتن اشكال ندارد و حتی میتواند مفید هم باشد، بدین معنا كه از این طریق با خدا بهتر آشنا میشود و رابطهی نزدیكتری با او برقرار میكند. در مرحلهی عرفان، طبیعتِ عابد تغییر میکند و به تبع آن، خواستههای او نیز عوض میشود، به طوری که دیگر خواستهی مادی برایش نمیماند. در این حال، عابد آرزو دارد که خدا را بیشتر دوست بدارد و به او نزدیکتر شود. در یک کلام، رضایت او را میطلبد. در این مرحله، از خدا میخواهد که او را از شر طغیانهای نفس امارهاش حفظ کند و به او توفیق دهد تا در راهش پایدار بماند.» (رک، ص۱۸۴). و آن مصداق این کلام است: «وقتی در مقابل خدا تسلیم و مطیع محض شدید و جز رضایت او چیزی نخواستید، آنوقت راه راست را پیدا كردهاید: وَ اَن اعُبدونی هذا صِراط مستقیم. وقتی در مقابل خدا تسلیم و مطیع محض شد، آنچه اوامر است به جای آورد و آنچه نواهی است ترك كرد و جز رضایت خدا چیزی نخواست، آنوقت «عبد» میشود.» (آح۱، گ۱۰۷۸).
«در مكتب من شاگردان باید روی پای خودشان بایستند، مسئولیت خودشان با خودشان باشد و ما هم از دور نظارت میكنیم، زیرا اگر غیر از این باشد نمیتوانند به كمال برسند.»
به این ترتیب، دانشجوی طبِ جدیدِ روح، درمییابد رویکردش به شفاعت چگونه باید باشد. راهکار دانشجوی کوشایی که تمرکزش را بر فراگرفتن دروس و عمل اینویوُ به آنها میگذارد روشن است: «در مكتب من شاگردان باید روی پای خودشان بایستند، مسئولیت خودشان با خودشان باشد و ما هم از دور نظارت میكنیم، زیرا اگر غیر از این باشد نمیتوانند به كمال برسند.» (آح۱، گ۱۴۹۶).
این دانشجو شأن خود نمیداند که از مسئولیت کارهای خود شانه خالی کند و امید به شفاعت ببندد. بدون کوشش، امید بستن به شفاعت، جز تنبلی و بیانگیزگی و بیمسئولیتی نتیجهای برای دانشجوی طب جدید روح ندارد، و چه بسا شأنیت دانشجویی را نیز از او بگیرد. او در مقطع پایهی سیرکمال روحی، تمرکزش را بر تکمیل انسانیت، رشد عقل سلیم، و تصحیح ایمان میگذارد، و برای عمل به حقایق الهی واقعی زنده، ابزاری جز اتصال به هدایت الهی، و تکیه بر کوشش و همت خود ندارد. در این صورت، چه بسا، شفیع خود را نیت، رفتار و کردار خود بداند. «… كسی كه شفاعت شامل حالش شود با كسی كه پاك از دنیا برود فرق دارد و هیچ وقت یكی نمیشوند.» (آح۱، گ۸۵۳).
بدون کوشش، امید بستن به شفاعت، جز تنبلی و بیانگیزگی و بیمسئولیتی نتیجهای برای دانشجوی طب جدید روح ندارد
خداوند عادل و فیضش عام است (بح، ص۵۸)، و بر اساس اصل علیت، آنچه را که لازمهی رسیدن به کمال و فارغالتحصیل شدن در طب جدید روح است در انسان به ودیعه گذاشته، و او را مستعد کمال آفریده است: «هر شیئی آنچه لازمه شیئیتش باشد خدا در آن شیء گذاشته است». (بگ، گ۱۹۲). در این صورت، دانشجویی که با صداقت بکوشد حقایق الهی واقعی زنده را عمل کند، و در برخورد با دیگران، بکوشد مطابق با ندای وجدان، به رضای یکتا عمل کند، هر آنچه برای رشد روحیاش لازم باشد، یکتا به او عطا خواهد کرد، درخواست دیگری لازم نیست: «کارساز ما به فکر کار ماست – فکر ما در کار ما آزار ماست» (بگ، گ۱۰۸).