شرح فصل پنجم: اركان اهل حق

شرح فصل پنجم: اركان اهل حق

در این فصل، استاد الهی، چهار رکن اساسی از اخلاق عملی را به اجمال مطرح می‌کند.

در دو فصل از کتاب «طب روح» دکتر الهی از نقش و کارکرد اخلاق اصیل سخن گفته است. او در این دو فصل و سایر آثارش، دو کارکردِ اصلی برای اخلاق در نظر می‌گیرد: تغذیه روح،‌‌ و درمان روح. از منظر او، «‌زیباترین و والاترین ارزش در خلقت، حقیقت است؛ غرض از علم اخلاق كوشش در تبدیل انسان به حقیقت است. هر موجودی برای رشد، نیاز به غذای متناسب با فطرتش دارد، غذای متناسب با روح انسان، اخلاق اصیل است».

دكتر الهی، تاثیرات اخلاق اصیل بر روح را چنین برمی‌شمرد: اخلاق اصیل، ارگانیزم روحی-روانی انسان را به طرزی سالم تغذیه می‌کند، در ساختن سیستم ایمنی آن نقشی اساسی ایفا می‌کند، سلامت این ارگانیزم را تأمین می‌کند و در آخر، باعث مداوا و درمان اختلالات و امراض این ارگانیزم می‌شود. از این جهت، تأکید بر اصالت اخلاق، نقشی کلیدی دارد. از نظر دكتر الهی، اخلاق اصیل، اخلاقی است که از مبدأ فراعلی باشد، كه در این صورت نمی‌توان بر هر اخلاقی مُهر تائید گذاشت، یا با هر روش دلخواهی به اجرای اصول اخلاقی پرداخت.

دكتر الهی، در پاسخ به سؤالی می‌گوید: «اركان اخلاق اصیل، جهانی است، چون فطرت انسان جهانی است. البته نحوه‌ی به كارگیری آن به اقتضای زمان و مكان و فرهنگ و … انسان‌ها الزاماً تغییر می‌كند». در ادامه، سخن از دو علت برای از دست رفتن قدرت نفوذ اصول اخلاقی در انسان درمیان می‌آورد:

  1. با تغییرات زمانه و رشد آگاهی انسان، تناسب صورت ظاهر (قالب) آن اصول با شرایط زندگی در دوران‌های پیاپی كاستی می‌گیرد.
  2. بر اثر تعبیرات نادرست، اصول اصلی تحریف می‌شوند یا روحِ خود را از دست می‌دهند. بنا بر گفته‌ی دكتر الهی، در هر دورانی، خالق از طریق فرستادگانش اصول اصیل را تجدید و احیا می‌كند.

دیگر این که فضایل اخلاقی خودبه‌خود در فرد ایجاد نمی‌شود. از خصوصیات بارز اخلاقیات، وجه عملی آنهاست. ایجاد فضایل اخلاقی، عمل این‌ویوُ (عملی واقعی و عینی که در موقعیت‌های واقعی انجام شود) می‌طلبد تا جوهر آن جذب روح ‌شود. صِرف علاقمندی به اخلاقیات، یا صِرف فراگرفتن نظریِ اصول آن، باعث رشد روح نمی‌شود.

استاد، در این فصل، ارکان اخلاق عملی را در چهار فضیلت معرفی کرده است: پاکی، راستی، نیستی، و ردآ. او ایجاد چنین فضایلی را آسان نمی‌شمارد: «برای هر كدام باید با طبیعت جنگید و در واقع كار ماوراءالطبیعه انجام داد» (آح۲، گ۱۷۲).

پاکی

صرف نظر از پاکی و نظافت ظاهر، آنچه از نظر اخلاقِ عملی حائز اهمیت است، پاکی روح و فکر است تا نیّات، و اعمال و رفتار و کردارِ انسان را بپالاید. پاک، در لغت به معنی عاری بودن از هر ناپاکی و کثافت، و آلودگی و پلیدی است که نشان از سلامتی دارد.

پاک کردن چیزی، مستلزم تشخیص آلودگی و پلیدی در آن است. در معنای اخلاقی، نقاط ضعف صفاتی حاصل از افراط و تفریط و یا انحراف کارکردِ «اید»(۱)، برآمده از پلیدی‌هایی نفس اماره‌اند، كه بروز بدی را باعث می‌شوند. در كلمه‌ی ساده‌ی پاکی، یکی از اصول اساسی سیرکمال روحی، یعنی خودشناسی نهفته است. استاد، کسی را پاک می‌داند که صفات پاکیزگی خدا به او سرایت کرده باشد، یعنی روحش پاكیزه و مبّرا از هر عیب و نقص شده باشد (آح۱، گ۷۱۸ و آح۲، ص۲۵۹). در همین راستاست که توصیه می‌کند: «در حق مردم به نیكی، به پاكی و به خوشی رفتار كنیم» (آح۱، گ۶۳). اما پاکی، به منزله‌ی کمال نیست (آح۱، گ ۷۱۸).

در نتیجه، پاکی، در معنای وسیع‌ خود، به معنی کنترل و در چارچوب قراردادن اید است تا به افراط و تفریط یا انحراف کشیده نشود، گام بعدی مهار کردن نقاط ضعف صفاتی و سپس تسلط بر ایگو(۲) است: پاک و عاری شدن از هر نقطه ضعف صفاتی.

 راستی

راستی، راه راست رفتن است، راهِ راست و مستقیم به سوی خدا. در آموزه‌های دینی، مهم‌ترین خصوصیتی که می‌تواند فرد را در راه راست نگه ‌دارد و مانع از انحراف او ‌شود، صداقت است؛ صداقت با یکتا و با دستگاه الهی. کسانی هم که در پی یافتن حقیقت‌اند، تنها وسیله‌ی اطمینان‌بخش در دست‌شان، صداقت و خلوص است. اگر با صداقت و خلوص بجویند، خواهند یافت. (م‌ف، بخش اول و م‌ع، بخش اول)

در آموزه‌های دینی، مهم‌ترین خصوصیتی که می‌تواند فرد را در راه راست نگه ‌دارد و مانع از انحراف او ‌شود، صداقت است.

صداقت، خصوصیت مرکبی است که از تلفیق چند صفت در فرد ایجاد می‌شود: دوستی (دلبستگی)، راستی، درستی، و خلوص (رو راستی). نمونه‌ی بارز صداقت، رابطه‌ی مادر با فرزندش است (م‌ف، فصل۸). مادر به طور طبیعی فرزندش را عزیزتر از خود می‌دارد: او را بیش از خود دوست دارد. دائم به فکرش است. او را بر خود ترجیح می‌دهد. تمامی هم و غم خود را برای رفاه و آسایش او می‌گذارد. دلسوز او است. برایش فداکاری می‌کند، حتی خود را سپر بلای او می‌کند، و غیره.

حاج نعمت‌الله در شاهنامه‌ی حقیقت در مبحث «روشِ حق‌پرستی» شرحی از صداقت می‌دهد و تاثیرات آن را بر حق‌جو برمی‌شمرد.

صداقت را می‌توان نشانه‌ی اعتماد به یکتا دانست. در تجربه دیده شده افراد صادق، کمتر لب به گله و شکایت می‌گشایند؛ رابطه‌شان را بر صمیمیت استوار می‌کنند تا سوداگری (بده‌بستانی)؛ احساس تعلق و اتصال بیشتری دارند، و در آخر، وفادارترند. «خدا از ما صداقت می‌خواهد و ایمان؛ هر كاری می‌كنیم بی‌ریا و به قصد خدا باشد، و هیچ عبادتی بالاتر از این نیست» (آح۱، گ۱۶۶۱).

نیستی

نیستی به معنی فروتنی و تواضعِ درونی است. فضیلتی است که رابطه‌ی معکوس با غرور دارد: «همیشه در مقابل دیگران با فروتنی و ادب برخورد كنید، نه با تبختر و تكبر و غرور» (آح۱، گ ۱۶۷۵).

غرور که اساس آن، منیّت خودخواهانه‌ی اولیه است، صفتی است که بروزات مختلف دارد، از جمله خودبرتربینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی و منم کردن، فخرفروشی و افتخار‌طلبی، احترام‌طلبی و نیاز به پذیرش توسط دیگران. غفلت و جهل نسبت به خود نیز باعث غرور می‌گردد (خودنشناسی).

غرور، بسته به تأثیرش، می‌تواند کارکرد مثبت و منفی داشته باشد. کارکرد مثبتش می‌تواند باعث استغنای طبع و حفظ شخصیت و حفظ شأنیت‌ شود (آح۱، گ۲۷۱، ۷۱۲، ۹۸۳؛ آح۲، گ۳۳۸)، می‌تواند ناشی از افتخار و سرافرازی نزد وجدان باشد (آ ح ۱، گ ۱۵۶)، می‌تواند حاکی از پشتگرمی به کرم یکتا باشد (آح۱، گ۱۷۶۶) و غیره.

در سوی مخالف، غرور چنان بار منفی به فرد می‌دهد که استاد آن را بدترین صفت می‌خواند (آح۱، گ۱۵۷) و رهرو را از آن برحذر می‌کند و آن را جزو بیماری‌های لاعلاج یا دیرعلاج می‌شمارد (آح۱، گ۱۴۳، ۱۴۳، ۱۵۷). چنین غروری باعث نافرمانی، سرکشی و طغیان می‌شود و باعث می‌شود فرد مانند عزازیل، نهایتاً رانده شود و دستش از حق کوتاه شود (آح۱، گ۶۶۰، ۶۷۲، ۸۰۴)، چرا که تکبّر و منم به هیچ روی نزد خدا جایی ندارد.

اصلی‌ترین عارضه‌ی غرور بی‌جا این است که مغرور، عیوب (نقاط ضعفِ صفاتی) خود را نمی‌بیند، همین امر مانعِ بزرگی برای پیشرفتِ او در سیرکمالِ روحی‌اش می‌گردد.

اصلی‌ترین عارضه‌ی غرور بی‌جا این است که مغرور، عیوب (نقاط ضعفِ صفاتی) خود را نمی‌بیند، همین امر مانعِ بزرگی برای پیشرفتِ او در سیرکمالِ روحی‌اش می‌گردد (ب‌گ، گ۳۳۸). غرور بی‌جا، خود را به صورت‌های مختلف نشان می‌دهد، از جمله: سرکشی و عصیان و نافرمانی (ب‌ح، ص۳۱۸ س۱۴ و آح۱ گ۶۷۳، ۹۴۵ و آح۲، ص۴۰۶)، بی‌توجهی و حتی دشمنی به حقیقت (آح۱، گ ۲۱۱ و آح۲، ص۴۱۸)؛ منم ‌کردن (ب‌ح، ص۳۷۴، س۴ و آح۱، گ۹، ۱۴۳، ۶۶۰، ۶۸۳، ۱۴۸۲، ۱۴۸۹ و آح۲، ۵۶۸، ص۲۰۰)؛ خودپسندی و از خود راضی بودن (آح۱، گ۶۶۰)؛ مقایسه‌ی خود با دیگران (آح۱، گ۷۹۹، ۱۱۰۴، ۱۳۲۱ و آح۲، ص۴۱۸) و غیره.

ردآ

ردآ، عمل نوعدوستانه، و کمک و خدمت بی‌ریا (بدون چشمداشت) به دیگران است، در حد تكیه‌گاه بودن (ب‌ح، ص۳۷۱ و رک، ص ۱۶۲).

خدمت به خلق، یک وظیفه‌ی انسانی است (آح۱، گ۴۱۶) که موجب رشد انسانیت در فرد می‌شود (آح۲، ص۳۵۰). علاوه بر آن، خدمت به خلق، از اعمالی است که ذخیره‌ی اخروی نصیب عامل می‌کند (آح۱، گ۱۲۳۵) به شرطی که بدون انتظار پاداش باشد (آح۱، گ۱۶۶۱). استاد همواره بر خدمت بی‌ریا تأکید دارد (آح۱، گ۱۷۸۴ و آح۲، ص۴۵۸)، و آن را از اعمالی برای تقویت روح به حساب آورده‌ است (آح۱، ص۵۱۲).

خدمت به خلق، از اعمالی است که ذخیره‌ی اخروی نصیب عامل می‌کند (آح۱، گ۱۲۳۵) به شرطی که بدون انتظار پاداش باشد (آح۱، گ۱۶۶۱).

جبر و اختیار، تسلیم و رضا

استاد با اشاره به موضوع جبر و اختیار، و تسلیم و رضا، توجه حقیقت‌‌جو را به مسئولیتش در سرنوشت اخروی‌، همچنین توجه او را به رویکردش در رخدادهای زندگانی‌ جلب می‌کند.

برداشت صحیح و واقع‌بینانه از جبر و اختیار، انسان را در قبال سرنوشت اُخروی خود، مسئولیت‌پذیر و به‌هوش می‌کند. با این‌که جبری‌ها، اراده‌‌ی خود را در سرنوشت خود دخیل نمی‌دانند، و در مقابل، قَدَری‌ها، اراده‌ی یکتا را؛ اما رویدادهای زندگی، در عمل، هیچ‌یک از این دو حالت افراطی را به طور مطلق تأیید نمی‌کند (رک، فصل۱۶). از این رو، برای قریب به اتفاق مردم، قانون بینِ اَمرِین که صورتی منطقی از موضوع جبر و اختیار پیش روی می‌گذارد، صادق است.

قانون بینِ اَمرِین، نقش اصلی را در توضیح سرنوشت اکثر قریب به اتفاق ما انسان‌ها دارد. ما انسان‌هایی که در مرحله‌ی اقتضای طبیعت قرار داریم (ب‌ح، فصل۵).

بر اساس این قانون، تا آنجا كه فرد قوه‌ی تشخیص، حق انتخاب، و اراده و آزادی عمل دارد، خود نقش اصلی و کلیدی در ساختن سرنوشت خود دارد. تنها خارج از آن است که دستگاه الهی، بسته به مقدرات فرد در لوح محفوظ، و مصلحت یکتا کارسازی می‌کند (رک، فصل۱۶). بنا بر این، آنچه از انسان انتظار می‌رود کوشش است (آح۱، گ۲۶۹، ۷۸۳، ۸۸۸، ۹۴۹). «مصلحت» هم برای همه نیست، «كلمه مصلحت برای آن‌هایی است كه خودشان را به خدا واگذار كرده‌اند، نه برای همه. روایت لا جَبر و لا تَفویض… مربوط به عموم است» (آح۱، گ۹۶۶).

از این رو، هرکس بنا بر انتخاب‌های خود، سرنوشت اُخروی‌اش را رقم می‌زند. باید نیک کاشت تا نیک دروید (ب‌ح، فصل۴). وقوف به چنین مسئولیتی است که فرد را متوجه خود و اعمال خود می‌کند، او را به فکر سرنوشت اخروی خود می‌اندازد و انگیزش لازم برای حرکت به سوی کمال را به او می‌دهد. چرا که می‌داند سرنوشت اخروی‌اش تابع اختیار و انتخاب‌های خودش است (رک، فصل۱۷).

در مرحله‌ی اقتضای طبیعت، از نکاتی که رهرو حقیقت‌جو با آن روبه‌روست، یافتن رابطه‌ای بین رخدادهای زندگانی‌اش، و نقش یکتا در آنها، و رویکرد صحیح رهرو با آن است. پرسش در اینجا، این است که چه‌ مقدار از رویدادها، ناشی از عمل خودم است، چه‌ مقدار از یکتا؟ و در برابر رویدادها، خصوصاً رویدادهای ناخوشایند، رویکرد صحیح‌ام چه باید باشد.

قانون بین امرین، نقش فرد را در رخدادهای زندگانی‌اش روشن می‌کند. اما بازخورد رهرو به این رخدادها که حاصل انتخاب‌های خود اوست چه باشد، خصوصاً نسبت به نتایج ناخوشایند آن؟ چنین رویکردی را قانون تسلیم و رضا و اصل «خواستن رضای یکتا» روشن می‌کند (آح۱، گ۱۷۶۰، ۱۷۷۶، ۱۷۹۱).

از آنجا که انسان در مرحله‌ی بین امرین، عمدتاً ایگوی او هدایت فکر و روان او را در دست دارد، و ایگو ذاتاً با طبیعت روحانی- انسانی شخص دشمنی دارد، ناگزیر با راهکارهایی انسان باید بتواند بر فشار ایگو مسلط شود و صحیح عمل کند: «در این مقام كه هنوز از سالك سلب اراده و شخصیت و خودیت نشده، او با قدرت ایمان و تحمل ریاضات شاقه، اراده‌ی حق را بر اراده خود ترجیح می‌دهد و تحمیل می‌كند، و عقلاً راضی به رضای خدا می‌شود» (آح۱، گ۹۱، ۴۸۰).  ملک‌جان معتقد است: «آنچه وظیفه است انجام دهید و نتیجه را به خدا بسپارید.» «ما باید جدیت كنیم. ضمناً باید تسلیم و راضی باشیم و به نتیجه كار نداشته باشیم.» «انسان وقتی سرش را پایین انداخت و وظیفه‌اش را انجام داد و كار به نتیجه نداشت، درست دارد می‌رود» (م‌ج، ص۱۵۵). چنین کاری، مستلزم هشیاری و جنگیدن با ایگو است تا عاقبت بتوان خود را راضی به رضای او کرد. در اینجا، ابزار اصلی، عقل سلیم، ایمان صادقانه، و تلقین است تا مانع از گله و شکایت، و چون و چرا در فرد ‌شود (آح۱، گ۲۱۳، ۴۸۰، ۱۱۵۰).

در مراحل بالاترِ از قانون تسلیم و رضا که خارج از موضوع این بحث است، فرد در اثر عمل به حقایق اخلاقی- الهی واقعی،‌ و رشد عقل سلیم، خصوصیاتش چنان تغییر می‌کند که «تحمیل» رضای او بر خود و یا مبارزه با ایگو برای قبولاندن رضای یکتا موضوعیت نمی‌یابد. ایگو مانند مركبی مطیع در اختیار راكب خود است.


  1. طبیعت حیوانی خالص. از منظر دکتر الهی، اید، بروزات نفس بشری است که در روان به صورت نفس کارگر بروز می‌کند.
  2. دکتر الهی، کارکردِ مجموعه‌ی «اید و نفس اماره و عقل عادی» را ایگو یا «نَفْس» می‌نامد.