شرح فصل هفدهم: آداب جوز سر (بخش اول)

شرح فصل هفدهم: آداب جوز سر (بخش اول)

سر سپردن یک بیعت مادام‌العمری است. چنین تسلیم شدنی، به معنی «سر تسلیم در مقابل اراده‌ی خدا فرو آوردن و شکستن سد غرور و هوی و هوس نفسانی» است (ب‌ح، ص۶۳).

در فرهنگ اهل حق، فرد طی تشریفات سر سپردن، بر تعهدات خود واقف می‌شود، ارکان هدایت را می‌شناسد و با اعلام قبولی، متعهد می‌شود به آن‌ها پایبند بماند. متوجه می‌شود که «پادشاه حقیقت سلطان اسحاق، پیر حقیقت بِنیامین، دلیل حقیقت داود… از آنان با پیوند سلسله مراتب متصل به ولایت علی (ع) و نبوّت محمد (ص)… به عالم ذرّ… منتهی می‌شود. در عالم ذرّ پادشاه خاوَندکار (خداوندگار)، پیر، جِبرائیل که مأمور هدایت است جهت رستگاری، دلیل، اسرافیل که مأمور نفخ صور است جهت بیداری، جانشین سلطان اسحاق جلوه‌ی نور حق در مظهریّت است.» (ب‌ح، ص۱۳۶). و کسانی که طالب کمال روحی‌اند، نیز بیعت شاگرد-استادی می‌بندند. در این فرایند، اعلام قبولی، نشانه‌ی پذیرش و قبولی مسئولیت است. از این‌رو، نمی‌توان بدون موافقت همسر، یا دیگران، سر آن‌ها را سپرد (آح۲، ص۴۵۳).

سر سپردن… به معنی «سر تسلیم در مقابل اراده‌ی خدا فرو آوردن و شکستن سد غرور و هوی و هوس نفسانی» است (ب‌ح، ص۶۳).

در پاسخ به سائلین مختلف، مؤلف جواز سر سپردن را منوط می‌کند به دیدن آموزش لازم، گذراندن امتحاناتی، و کسب رشد روحی (آح۲، گ۶۲۴، ص۳۲۲، ۴۳۵). از نظر او، سر سپردن با اهمیت است، به طوری که «حضرت سلمان یا کمیل یا سایر اصحاب خاص حضرت مولا، سال‌ها ریاضت کشیده بودند، مع‌ذلک تا وقتی که پس از ورود به اسلام در حضور علی سر سپرده نشدند به مقصد نرسیدند» (آح۲، ص۴۵۳).

سر سپردن به خاندان آبا و اجدادی برای کسانی که در خانواده‌ی اهل حق به دنیا آمده‌اند، یک اجبار آیینی است (ب‌ح، ص۶۵). اما این‌که دیگر طالبین، به کدام خاندان سر بسپارند، چندان تفاوتی ندارد. خاندان‌ها معناً با هم برابر و در عرض یکدیگرند. هیچ‌کدام، افضل بر دیگری نیستند، و ارجحیتی نیز در بین‌ نیست (ب‌ح، ص۷۷). به سائلی که خاندان خود را فراموش کرده بود، یا نمی‌دانست در کودکی سرش را به کدام خاندان سپرده‌اند، استاد راهکارهای آسان می‌دهد (ب‌ح، ص۵۴۲، ۵۵۳). یا به فردی که سید سر سپرنده تشریفات سر سپردن‌اش را اشتباه برگزار کرده بود، آرامش‌خاطر می‌دهد که خللی در سر سپردنش نیست (ب‌ح، ص۵۵۱؛ آح۲، ص۴۵۳؛ آح۱، گ۱۲۱۳). آن‌چه بااهمیت است، نگسستن اتصال از رشته‌ی هدایت، و عمل به حقیقت است (آح۱، گ۱۲۱۹، ۱۲۰۱).

سر سپردن، همچنین یادآور پیمان ازلی برای رسیدن به کمال روحی و پیوستن به خالق است تا با عزمی جزم در راه کمال روحی‌اش بکوشد: «گویند هنگامی که خالق متعال، اراده بر خلقت مخلوق، من‌جمله کره‌ی زمین فرمود وسایل خلقت را بدین شرایط مقرر داشت: هر شیء باید به وسیله‌ی علت و معلولیت،‌ و سبب و مسببیت، و هیولای ماده و صورت، به قوام وجود و ماهیت تقویم یافته و به تحریک قوای حرکت وضعی و انتقالی،‌ و گردش قوس نزولی و قوس صعودی جهت سیر تکاملی، تحت قواعد خلل‌ناپذیر طبیعت ذاتی به کمال برسد… چون قابلیت قبولی شرایط مزبوره از علیّت تا آخر،‌ در نهاد آنان [یعنی در نهاد عقل کل، و هفت ملک مقرب] نهاده شده بود، آن شرایط را به اسم بیابس ازلی خاوندگاری با صیغه‌ی ایجاب تفهیم‌شان گردید، و با صیغه‌ی قبولی بر خود و موجودات ممکنه‌ی معلوله‌ی بعدی خود را،‌ مؤبداً پذیرفتند. تا بنا بر حکمت بالغه‌ی الهی، به وسیله‌ی‌ علل اربعه، یعنی علت‌های فاعلیت و ماده و صورت و غایی، خدا را شناخته، به حقیقت حق واصل گردند.» (ش‌ح، ص۴۵۲؛ آح۲، گ۳۱۳).

گروه‌گرایی و تعصب

«عمل دینی دسته‌بندی ندارد.» (آح۱، گ۱۱۶۲). گروه‌گرایی و دسته‌دسته شدن‌ها که باعث بروز تعصبات بی‌جا می‌شوند نشانه‌ی گم کردن حقیقت است: «هنگامی كه وجه آیینی دین حجاب وجه معنوی آن شود، دین الهی تنزل مقام پیدا می‌كند و به «دینِ بشری» تبدیل می‌شود. آرا پراكنده می‌شود، اختلاف و تعصبات خشك پدیدار می‌شود و سرانجام دین به مذاهب مختلف تقسیم می‌شود و هر مذهبی هم در جای خود به فرقه‌ها و شاخه‌های گوناگون… غالباً به كار گرفتن دین برای مقاصد مادی، به هر شكلی كه باشد، دین را به انحراف می‌كشاند. از علایم تبدیل شدن دین الهی به دین بشری این است كه پیروان آن دین تصور می‌كنند كه فقط مذهب آن‌ها است كه انسان را رستگار می‌كند.» (رک، ص۱۵۷). چنین وضعی، بی‌شباهت به انجمن‌ها، احزاب، یا سازمان‌های اجتماعی نیست؛ ساختارهایی برای کسب منافع مادی، ولو به نام دین.

از علایم تبدیل شدن دین الهی به دین بشری این است كه پیروان آن دین تصور می‌كنند كه فقط مذهب آن‌ها است كه انسان را رستگار می‌كند. (رک، ص۱۵۷)

با خالی شدن خاندان‌های اهل حق از نور یکتایی (آح۱، گ۱۱۶۴، ۱۱۵۹، ۱۴۱۸)، گروه‌گرایی و تعصبات فرقه‌ای و قومی، ناگزیر، نقش غالب یافتند. چنین تعصباتی بود که مانع شد تا دعوت حاج نعمت‌الله برای بازگشت خاندان‌ها به حقیقت، با مقاومت و حتی دشمنی آنان مواجه شود (فرقان‌الاخبار). سادات اهل حق، بی‌میل از فروگذاردن مزایای آیینی‌شان، حقیقت‌جویی را به گروه‌گرایی واگذاشتند. همین رویه را نیز در برابر مؤلف و کتاب برهان‌الحق پیش گرفتند: «در هر دوره‌ای یك نفر از طرف خدا می‌آید، مانند چراغی است كه عده‌ای دورش جمع می‌شوند و عده‌ی دیگر منكرش می‌شوند… نمی‌خواهند هم از تعصبشان دست بكشند.» (آح۱، گ۱۲۰۵). «تعصب بی‌جا و محبت بی‌جا جز این‌که حقیقت را ریشه‌كن كند چیز دیگری نیست.» (آح۲، ص۳۵۰).

ماحصل از دین این است: آنچه خود دوست داریم درباره‌ی تمام مردم قطعِ‌نظر از منشأ و عقیده و نژادشان عمل می‌كنیم. (آح۲، ص۵۳۴-۵۳۵).

گروه‌گرایی و شخصیت‌پروری از نظر مؤلف مذموم است. او رویه‌ی صحیح را مبتنی بر حقیقت‌جویی و نوع‌دوستی و عمل به انسانیت می‌داند: «به هر دینی رفتار كنید گمراه نیستید و چون اصول یكی است، به خدا راه پیدا می‌كنید. اصول همه‌ی ادیان یكی است و با فروعات هم كاری نداریم. … حتی دین‌هایی هم كه اشخاص ساخته‌اند رد نمی‌كنیم. هر كس به هر عقیده‌ای هست به عقیده‌اش احترام می‌گذاریم. خودمان هم به اصول خودمان رفتار می‌كنیم و جهل و تعصب را كنار می‌گذاریم. همه را دوست داریم و به همه هم كمك می‌كنیم. ماحصل از دین این است: آنچه خود دوست داریم درباره‌ی تمام مردم قطعِ‌نظر از منشأ و عقیده و نژادشان عمل می‌كنیم. حتی فردی كه لامذهب است، او هم احتیاج دارد در موقعیتی قرار بگیرد زندگانی‌اش تأمین شود و امنیت خاطر داشته باشد. اگر راهی رفت كه این هدف‌ها را تأمین كرد مورد احترام ماست. ولی كسی ولو اسمش را مجتهد بگذارد اگر خلاف دین رفتار كرد مورد تأیید ما نیست. بنابراین دیگر این حرف‌ها نمی‌ماند كه تو دینت چیست و من دینم چیست» (آح۲، ص۵۳۴-۵۳۵).

هیچ معنویت حقیقی نیز مصون از انحرافِ گروه‌گرایی نیست. برجسته ساختن آیین‌ها و فروعات، وجود انگیزش‌های مادی یا به‌ظاهر معنوی، از قبیل حب ریاست، قدرت‌طلبی، کسب ثروت و احترام و غیره، همچنین پیروی کورکورانه‌ی بدون تعمقِ پیروان، زمینه را برای دایر کردن دکانی برای فروش پوچیات مادی و معنوی (رع، ص۲۳۳) فراهم می‌آورد. در این وضع، پیروان، خشنود از پذیرفته شدن در گروه، و سرافراز از انجام فروعاتی چند، و چه بسا سرخوش از همیاری در رتق و فتق برخی امور، خود را در قطاری می‌بینند که مسیر رستگاری را طی می‌کند، و مسافران‌ لمیده و بدون تلاش را نیز به سر منزل مقصود می‌رساند. لذا سرمست از مسافر قطار بودن، هر کوششی را در خودشناسی و خداشناسی، یا هر عمل این‌ویویی را به انسانیت و به حقایق الهی واقعی زنده (رع، ص۶۳) نالازم می‌دانند. خودبرتربینی و افتخارِ ناشی از چنین برگزیدگی، سرمنشأ دور شدن از حقیقت و دسته‌بندی‌های گروهی است.

گروه‌گرایی با حقیقت‌جویی و «اهلِ» «حق» بودن در تضاد است. اهلِ حق کسی است که در جست‌‌وجوی حقیقت است. كلمه‌ی حق و مشتقاتش بر هر چه صدق كرد، اهل آن باشد و هر چه برخلاف حق است، در ظاهر و باطن از آن بری باشد (آح۱، گ۱۱۵۵).

گروه‌گرایی با حقیقت‌جویی و «اهلِ» «حق» بودن در تضاد است. اهلِ حق کسی است که در جست‌‌وجوی حقیقت است. كلمه‌ی حق و مشتقاتش بر هر چه صدق كرد، اهل آن باشد و هر چه برخلاف حق است، در ظاهر و باطن از آن بری باشد (آح۱، گ۱۱۵۵). سر سپردن، بدون تعهد عملی، و به تقلید از آیین آباواجدادی (آح۱، گ۱۱۵۲، ۱۱۵۵)، مقوم گروه‌گرایی است که چه بسا، به منظور جلب حمایت و پشتیبانی گروه، و کسب اعتبار و شخصیت، افتخار، قدرت، و مزایای مادی صورت گرفته است: «اکثرِ قریب به اتفاقِ مردم، به زندگیِ روزمره توجه دارند… چنانچه به خدا و معنویت هم رو بیاورند، غالباً به تَقلید از آیینِ آباواَجدادی‌شان بَسَنده می‌کنند. ولی همیشه اشخاصی نیز هستند که این دو انگیزش [انگیزش پرستش و انگیزش حقیقت‌جویی فطری] را متوجهِ شناختِ این‌ویوُیِ حقیقت و حقایقِ الهیِ واقعیِ زنده می‌کنند و هدفِ نهایی‌شان را کمالِ روحی‌شان قرار می‌دهند… پرداختن به زندگیِ معنوی‌شان را نیز با جدیّت جزوِ برنامه‌ی روزمره‌ی زندگیِ خود قرار می‌دهند.» (رع، ص۵۱).

هرچند که گروه‌گرایی، در مناسباتِ اجتماعی و قومی و قبیله‌ای، می‌تواند امنیت خاطر ببخشد، اما بر حقیقت پرده می‌کشد. دکتر الهی، گروه‌گرایی را مانع تشخیص حقیقت می‌داند: «امروزه به سببِ کثرَتِ عقاید و گرمیِ بازارِ گروه‌گرایی و ارائه‌ی راه‌های متعددِ دینی و عرفانی و فلسفی، تشخیصِ حقیقت از باطل، و تشخیصِ اصولِ الهیِ واقعی از تَصَوری—به ویژه از اصولِ زهرآگین—بسیار دشوار شده است» (رع، فصل۴).