شرح فصل چهاردهم: شکر
شرح فصل چهاردهم: شکر
در فصل چهاردهم، استاد، به شرح نذر و اقسام آن در آیین اهل حق میپردازد و به فلسفهی آن اشاره میکند.
مؤلف با اینکه خود در خاندانی از اهل حق به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی را وابسته به این آیین و تحت مراقبتهای ویژه و سختگیرانهی پدرش، حاج نعمتالله گذراند، اما با شناخت عمیقی که از حقیقتِ دین، و راه خداشناسی به دست آورد، جایی برای تقلید در فکر و مشی خود باقی نگذاشت (آح۱، گ۱۴۳۴، ۱۷۸۰). مؤلف با دید محققانهای که از کودکی از آن برخوردار بود (آح۱، گ۱۷۸۱)، فلسفهی آداب و آیینها را دریافت و حقیقت هر یک را آشکار ساخت. از اینجا بود که برای معرفی حقیقتِ آیین اهل حق، آنچه را که از حقیقت خالی دید، کنار گذاشت (بح، ص۴۸۸). او پرتو علم و آگاهی خود را بر اسطورهها، و عرف، و عمق فرهنگ اهل حق افکند و حقیقت را از خرافات و پوچیات جدا ساخت (رع، فصل ۲ و ۳).
استاد رتبهی معنوی را به خلوص نیت نذرکننده و کیفیت نذر میدهد نه کمیت آن…
در توضیح فلسفهی نذر، استاد نگاهی فراگیر دارد: «واجب كرد بر خودش براي خدا، از مال و غير ذلك». در این تعریف کوتاه اما جامع، اشاره به اساس فلسفهی نذر میکند: تعهدِ شخصی؛ تعلقِ نذر به خدا، کیفیت نذر. و از اینجاست که تردید نذرکننده (آح۱، گ۶۱۱، ۶۱۲)، یا نذر معلق (به شرط) (آح۱، گ۶۱۰)، و تشکیک در تعلق نذر را خلاف فلسفهی آن میداند.
از منظر آیینی، با اینکه «قربان» در رتبهی اول، و «شکرانه» در رتبه آخر قرار دارد، اما استاد رتبهی معنوی را به خلوص نیت نذرکننده (آح۱، گ۱۶۱۹؛ آح۲، ص۲۷۳) و کیفیت نذر میدهد نه کمیت آن (آح۱، گ۱۶۱۹)، و توصیه میکند نذر را باید «به اعلاترین نوع و به ادناترین قیمت مصرف کرد» (آح۱، گ۶۱۲). خصوصاً بر کیفیت تأکید ویژه دارد: (آح۱، گ۶۳، ۱۹۴، ۵۲۶، ۵۳۲، ۵۵۵، ۵۷۳، ۵۷۵، ۵۹۳، ۱۳۱۵، و غیره).
آنقدر که در مواقع اضطرار خدا را شکر میکنم در مواقع خوشی نمیکنم
شکر
در پایان این فصل، مؤلف اشاره دارد بر موضوع حمد و شکر: «حمد به قلب است و لسان، شکر اعم است از فعل و زبان». او شکر را هم زبانی و فکری میداند، هم عملی و رفتاری (آح۱، گ۵۳۹، ۱۰۷۷). بین عموم، جنبهی زبانی آن فراگیرتر است. هر بار که رویداد خوشایندی برای ما یا یکی از عزیزانمان رخ میدهد، احساس رضایت و خشنودی، باعث میشود زبان به شکر و سپاس باز کنیم، خصوصاً، اگر آن رویداد، فراتر از انتظارمان باشد. اما در مورد رویدادهای ناگوار، رویهی مؤلف چنین است: «آنقدر که در مواقع اضطرار خدا را شکر میکنم در مواقع خوشی نمیکنم» (آح۱، گ۱۳۲). یا «همیشه تکیهکلامم شکر است، خاصه در مواردی که صدمهای هم میبینم شکرم از ته دل میآید و با کیف شکر میگویم» (آح۱، گ۱۵۰۰).
او در ادامهی مطلب میگوید: «زیرا این متوجهم میکند که چقدر خدا به من و خانوادهام لطف دارد، حتی جزئیترین حوادث زندگیمان را هم در نظر دارد و با جزئیترین چیز رفع میکند» (آح۱، گ۱۳۲). در واقع شکرش به خاطر رویداد نیست، بلکه به لحاظ نظر یکتا است که به جزئیترین حوادث زندگی او و خانوادهاش توجه دارد. حتی، صدمه یا اضطرار را نشانهای از توجه او میداند. از این جهت است که خوشدل و از ته دل شکر میکند. دکتر الهی در کتاب راهنمای عملی توضیح میدهد که: «اگر شخص، عقل سلیماش را رُشدِ کافی داده باشد و هُشیار باشد، در جزئیاتِ زندگیِ روزمرهاش هم کمکهایِ خدا را تشخیص میدهد، که بسیار هم فراواناند و شامل هر لحظه میشوند.» (رع، فصل ۱۵).
اگر شخص، عقل سلیماش را رُشدِ کافی داده باشد و هُشیار باشد، در جزئیاتِ زندگیِ روزمرهاش هم کمکهایِ خدا را تشخیص میدهد…
چنین شکری را شاید بتوان شکر عقلی، بر اساس روش ترجیحاً عقلانی مؤلف دانست (رع، فصل ۲) چنین شکری، میتواند شاخصی باشد برای دانشجوی طب جدید روح تا میزان نزدیکی فکرش را به گفتهی او دریابد.
در شکرِ عقلیِ مبتنی بر روش ترجیحاً عقلانی، شخص شاکر از نظر یکتا و توجهی است که یکتا به او دارد. این است که در مورد بیماری یا سلامتی، اضطرار یا آسایش، سختی یا راحتی، یا هر چیز دیگری، آسانتر رضایت او را میپذیرد و در مراتب بالاتر، شاکر است، و از صمیم قلب شکر میکند. از چنین دیدگاهی، رویدادهای خوشایند یا ناخوشایند، ارزش احساسی خود را از دست میدهند و تبدیل میشوند به امری برای جلب رضایت یکتا، که در این صورت، خوشایند و شیرین میشوند و، برای دانشجوی هشیار، منبعی برای شکرِ از ته دل.
رویهی مرسومِ شکرگزاری، احتمالاً ناشی از روش ترجیحاً احساسی است که در تار و پود فکر و روان ما ریشه دوانده. از این جهت است که انگیزهی شکر، عموماً، از درکِ خوشایندیِ یک رخداد حاصل میشود، و در برابر ناگواریها نشانی از آن نیست. این در حالی است که استاد زمانی از ته دل و با کیف شکر میکرد که یا در اضطرار قرار میگرفت یا صدمهای دیده بود (آح۱، گ۱۳۲، ۱۵۰۰).
مُؤَثر در همهچیز یکتا است و بدونِ تأییدِ او، هیچکس نه میتواند به او کمک کند و نه میتواند به او صدمه بزند. اگر اتفاقِ ناگواری هم برایش پیش بیاید، میداند که نتیجه حتماً به سودش خواهد شد.
از همینجاست که درک عمیقتری از اساس مشی مؤلف که بر جلب رضایت یکتا استوار است به دست میآید. دکتر الهی در توضیح خصوصیات دانشجوی هشیار طب جدید روح میگوید: «تجاربِ زندگیِ روزمره به او ثابت کردهاند که مُؤَثر در همهچیز یکتا است و بدونِ تأییدِ او، هیچکس نه میتواند به او کمک کند و نه میتواند به او صدمه بزند. اگر اتفاقِ ناگواری هم برایش پیش بیاید، میداند که نتیجه حتماً به سودش خواهد شد و اینگونه پیشآمدها را به عنوانِ دروسِ معنوی از طرفِ « او »، یا دارویی برای درمانِ روان و روحاش، و یا پیشگیری از یک حادثهی مهمتری تلقی میکند.» (رع، فصل ۱۵).
احساس خوشبختیِ عمیق و قدردانی، نشانهی بارز رضایت قلبی و شکرگزاری است. وقتی احساس خوشبختی و سعادت کامل خواهیم کرد که فارغ از رویداد، دست یکتا را در زندگی خود احساس کنیم. از اینجا میتوان دریافت که چرا مؤلف این گونه به شکر اهمیت میداد: «بهترین، آن است که خداوند شخص را در حالی نگه دارد که همیشه قلباً شکرگزار باشد. شکر واقعی، شکری است که نه از روی توقع باشد (مثلاً خداوند بیشتر به او بدهد) و نه از روی اجبار، بلکه فقط از لحاظ انجام وظیفه و صمیمیت قلبی باشد، یعنی از ته قلب و صمیمیت به خدا باشد.» (آح۱، گ۱۳۱).
برای رعایتِ حقِ روحاش، با نفس امارهی خود مبارزه میکند و به طورِ جدّی به پرورشْ فکرِ صحیح میپردازد، و تمرین روزانهی فکر و ذکر را انجام میدهد و غیره.
از جنبهی زبانی و فکری شکر که درگذریم، از نظر عملی و رفتاری، شکر یک عمل اینویو است که باید در متن جامعه، و در بطن زندگی، و به صور شخصی صورت بگیرد. به منظور شکر عملی، باید حق تمامی داشتهها و امکانات خود را به درستی ادا کنیم: حق موقعیتها و فرصتهای مادی و معنوی، داشتههای مادی و معنوی، سلامتی، تواناییها، مهارتها، استعدادهای ذهنی و روانی و شناختی و غیره. به عبارتی، نادیده گرفتن حق هر یک، غفلت از انجام وظیفه یا ناشکری به حساب میآید: «برای رعایتِ حقِ عقلاش، فکر خود را با موضوعاتِ مفید – چه دُنیوی و چه اُخروی– پرورش میدهد و برای رعایتِ حقِ ارادهاش، از هر گونه اِعتیاد – که اراده را ضعیف میکند – دوری میجوید. برای رعایتِ حقِ روحاش، با نفس امارهی خود مبارزه میکند و به طورِ جدّی به پرورشْ فکرِ صحیح میپردازد، و تمرین روزانهی فکر و ذکر را انجام میدهد و غیره.» (رع، فصل ۱۵؛ بح، فصل ۲).
به این ترتیب، در روش ترجیحاً عقلانی، هر داشتهای، فرصت و ابزاری است برای رشد روح. حتی لحظهها و موقعیتها: «عمر بشر کوتاه نیست، ولی وقت بشر موقت است؛ مثل گُل میماند، باید به طوری آن وقت را بگذرانی که لذت از آن برده باشی.» (من، ص۱۳۶). گفتار ملک جان یادآور این نکته است که فرصتها و موقعیتها تکرارناپذیرند، موقت و زودگذرند. هر فرصتی، خاص و منحصر بهفرد است.