شرح فصل سیزدهم: دستور انعقاد جمع اهل حق (بخش اول)
شرح فصل سیزدهم: دستور انعقاد جمع اهل حق (بخش اول)
اهمیت جم از نظر استاد به علت حضور ذات حق است (بح، فصل۶). اهل حق چنین حضوری را در شأن ذات سلطان اسحاق میدانند. استاد یادآور میشود که جمنشین (کسانی که در حلقهی جم مینشینند، یا در پشت جم و در محوطهی جمخانه به منظور عبادت حضور دارند)، باید آماده برای حضور ذات حق باشند و از آن حضور، جذب نور یکتایی کنند. و از اینجاست که خضوع و خشوع و فروتنی و تمرکز و توجه را از شروط اساسی جمنشین برمیشمارد.
استاد در این چهار فصل، به موازات توضیحاتی دربارهی آیینها و تشریفات جمنشینی، برای تبدیل جم به یک جم حقیقی، توجه به افکار، نیات و احوالات خود را خواستار میشود.
به اعتقاد اهل حق، جمِ حقیقی، از آنجا که جایگاه حضور ذات حق است، مقامی مقدس و شایستهی احترام خاص است (بح، فصل۶). علاوه بر این، آن را محلی برای برآورده شدن حاجات جمنشین میداند: «جمع حقیقت محل عبادات و پناهگاه یاران اهل حق است، مخصوصاً جهت حاجتمندان جای کرم و بخشش، و جهت گنهکاران مرجع توبه و بازگشت به سوی حق است.» (بح، ص۴۷۳ و فصل۶).
استاد، در کتاب برهانالحق، سنتهای اصیل و دیرین این تشریفات را برمیشمرد، و به منظور برطرف کردن اختلافات بین طایفهسان و ردّ تهمتهای ناروا، حقایق مربوط به اصل و اساس آنها را توضیح میدهد و میکوشد، با بیان حقیقت، طایفهسان را با حقایق مرام خود آشنا کند.
ملک جان نعمتی، خواهر استاد الهی، با درک روح زمانه و با شناختی که از افکار و نظرات استاد داشت، در برخی از آداب جم، که از امور ثانوی این مرام محسوب میشوند، تغییراتی داد و قدمی در روزآمد کردن این آداب فروعی برداشت (آح۱، گ۱۴۲۰).
شیخ جانی با شناخت عمیقی که از اندیشهی استاد داشت، تغییراتی اساسی در حقوق زن و مرد به کار آورد.
با تعمق در آثار بهجا مانده از استاد الهی، معلوم میشود که بنیاد اکثر این تغییرات را استاد خود در زمان حیاتش گذاشته بود (آح۲، گ۱، ۲۹۷، ص۴۸۲؛ آح۱، گ۱۱۷۱، ۱۴۹۵)، گویی شیخ جانی در وقت مناسب آنها را اجرا کرد. تغییرات، اغلب مربوط به فروعات آیینی است، و در مواردی بنیادی. شیخ جانی با شناخت عمیقی که از اندیشهی استاد داشت، تغییراتی اساسی در حقوق زن و مرد به کار آورد. در اواخر دههی ۶۰ و اوایل دههی ۷۰ شمسی، آنها را به تدریج عنوان کرد. این تغییرات، خصوصاً در مورد تساوی حقوق زن و مرد، سبب شد زنان اجازه یابند در جمهای آیینیِ به شدت مردانه شرکت کنند، نذر دعا دهند، خادم شوند، جم جوز (بح، فصل۱۷) برگزار کنند، و … . در همین راستا بود که ملک جان ارث دختر و پسر را نیز برابر اعلام کرد، و همچنین، حیوان ماده را نیز شایستهی نذر شدن دانست، تابوهایی که تا آن زمان، کسی یارای نزدیک شدن به آنها را در خود نمیدید.
در کنار این روزآمدیِ شگرف، تغییراتی نیز در تشریفات برگزاری جم، از جمله آدابِ آب چرخ جم، آب دستشور، دستبوسی و غیره ایجاد کرد که در قیاس با تساوی حقوق زن و مرد، حیرت کمتری برانگیخت. تغییرات آداب جم، برابری حقوق زن و مرد، به همراه حذف شارب گویی آخرین پیچی بود در جادهی حقیقت که باعث شد طایفهسان راهشان را بکلّی از استاد جدا کنند. کار حضرت شیخ تقریباً شبیه به همان کاری بود که پدرش، حاج نعمتالله، با ایجاد نظام پرهیزکارانهی درویشی و ترک نوشیدن چای، در زمان خود کرده بود و اولین جداسازی را انجام داده بود.
ملک جان، با تغییراتی که در آداب جم و تشریفات صرف نذورات پدید آورد، گویی قصد داشت شاگردان راه کمال را ترغیب کند تا از تمرکز بر کمیت و تشریفات روحپریدهی این آداب بکاهند و به توجه بر کیفیتِ قصد و نیت واقعی که همانا جستجوی ذات حق در جم است بیافزایند. چه بسا ناظرانی بیرونی، تغییرات شیخ جانی را بدعتگذاری به شمار آوردند، که در واقع تنها به حذف زواید همت گماشت تا علت اصلی وجود جم، که جایگاهی برای حضور ذات حق است، از هر آلایشی برکنار بماند و توجه جم متمرکز بر دعاها، و حفظ حضور قلب و توجه به مبدأ باشد.
ملک جان، همچون برادرش، استاد الهی، بنا را بر مدارا، خصوصاً با مخالفان گذاشت و با همان رویه، تنها به بیان حقیقت اکتفا کرد (بح، ص۴۷۰-۴۷۱)، و بدون اینکه بر عقیدهی خود اصرار بورزد، تلاش کرد تا با بیان حقایق محض، انگیزش حقیقتجویی را در انسانها بیدار کند و آنها را به حق و حقیقت رهنمون شود (آح۱، گ۲۶۰، ۱۱۵۹، ۱۱۶۲).
ذکر
در سنت اهل حق، ذکرِ دستجمعی اسبابی برای ایجاد توجه و تمرکز به مبدأ حقیقت است، که عموماً همراه با موسیقی و تکرار سربندها توسط جمنشین است. کلامخوان سربند را میخواند، جمنشین دَم میگیرد، و کلامخوان در ادامه، کلامهایی از بزرگان این مرام را که حاوی پند و موعظه و هشدار در قالب شعر است، تکرار میکند. این اذکار، علاوه بر ایجاد شور و اشتیاق در جمنشین، حاوی اشعاری در توصیف بزرگان این مرام است، که حاضران، ضمن توسل به آنها، طلب شفاعت از آنها میکنند. با توجه به پند و اندرز مُضمَر در این اشعار، انگیزشی در جمنشین ایجاد میشود که راه به فضایلی چون خدمت به خلق، دوری گزیدن از وساوس دنیایی، مبارزه با نفس اماره و استغفار از گناه میبرد: «ذکر جلی برای این است که قلب را آماده کند، وجد و سرور بدهد و آن اشراق معنوی را به قلب بتاباند تا او را به مرحله وحدت ذکر خفی برساند. از آن اشراق و ذوق و شوق و سرور، وارد در مرحله وحدت وجود میشود که جز خدا فکر و ذکری نکند، به هر جا فکر کند او را ببیند» (آح۱، گ۵۸۹).
در خلال چنین اذکاری، برخی از جمنشینان گاه از خود بیخود میشدند، به حالاتی شبیه به مستی و خلسه دچار میشدند (آح۱، گ۱۶۰۷).
در ذکرهایی که در حضور استاد یا به دستور او اجرا میشد، حالات یاد شده در این فصل اغلب پدید میآمد. نواختن تنبور در ابتدای ذکر همراه میشد با توجه و مراقبه و ذکر خفی، که در اوجِ احساسات، همراه بود با دف و کف زدن، و شور و سرمستی و هیجانات روحی خاص جمنشین. و در آخر، با دعاها و مناجاتهایی که از اشعار مقامات مقدس این آیین استخراج شده، ضمن حفظ مراقبه و ذکر خفی، جم به حال عادی باز میگشت.
ذکر حقیقی آن است که انسان در هر حالی هست به یاد خدا باشد.
ذکر، در معنی فراگیرتر خود، به معنی «یادآوری [است]؛ در هر حالی هستی خودت را تنها نبین و خدا را حاضر و ناظر بدان، …» (آح۱، گ۵۸۵). چنین ذکری را توجه دائم نیز گویند (آح۲، گ۶۲۷، ص۲۲۲-۲۲۳): «ذکر حقیقی آن است که انسان در هر حالی هست به یاد خدا باشد» (آح۱، گ۵۸۷). و به عبارتی، « … ذکر، یعنی تجسم کنیم خدا را و جز او چیزی نبینیم» (آح۱، گ۵۹۹). این مفهوم، همان است که استاد آن را به توجه دائم تعبیر میکند (بگ، گ۲۳۵، ۲۵۴، ۳۱۵) و دکتر الهی آن را در کتاب راه کمال به تفصیل توضیح میدهد.
دکتر الهی در کتاب راه کمال، توجه دائم را عبارت از این میداند كه همواره در یاد داشته باشیم كه سیالهی الهی در همه حال، ما را احاطه کرده و هر خیری که به ما میرسد از اوست. توجه دائم با كار همزمان بر فكر و رفتار به دست میآید. از نظر فکری، در زندگی روزمره، در خاطر نگهداریم که سیالهی الهی همواره حضور دارد و مانند هوایی كه تنفس میكنیم ما را دائماً احاطه كرده است. از نظر رفتاری بکوشیم بر طبق ندای وجدان، و برای جلب رضای او عمل كنیم (رک، ویراست جدید، فصل ۲۵).
خضوع و خشوع
بر اساس سنت اهل حق، یکی از ضروریات حضور در جم، علاوه بر رعایت چهار رکن پاکی و راستی و نیستی و ردآ، داشتن خضوع و خشوع واقعی است، نه تصوری. استاد، به منظور روشن کردن معنای فروتنی و تواضع، از دو واژهی خضوع و خشوع استفاده میکند. علاوه بر این، از واژههای تضرع، جَزَع و فَزَع، عجز، انکسار، شرمساری، و چارهی منحصر به فرد نیز برای نشان دادن کیفیت فروتنی نام میبرد.
برخی از این عبارات، بر کمیت، و برخی بر کیفیت فروتنی دلالت دارند. مثلاً، خضوع، حاکی از رفتار فروتنانه است، و خشوع، مؤید فروتنی در لحن، و شیوهی گویش و حالت فرد است (رکوع یا سجود). شدت فروتنی و تواضع، توأم میشود با جَزَع و فَزَع، به معنی تَضرُع و زاری. با چنین کیفیاتی، شخص میکوشد هیجانات خود را به اوج برساند تا ارتباط محکمتری با یکتا ایجاد کند و درخواستش که اغلب حاوی خواستن آمرزش و عفو گناهان و چشمپوشی از خطاها است بهتر شنیده شود (آح۱، گ۵۴۲). در اوج چنین هیجاناتی، حالت فرد به حالت «کشتی شکسته»ای در دریا میماند که جز یکتا، هیچ قدرت و مقامی را در ذهن خود، واقعاً، به عنوان نجاتبخش نمییابد (آح۱، گ۵۴۲، ۱۶۶۲). استاد، مؤمن واقعی را کسی میداند که در هر امری، مؤثر در هر چیزی را یکتا بداند، و در پس هر دستی، تنها دست یکتا را ببیند، لاغیر (بگ، گ۲۶۹).
استاد، مؤمن واقعی را کسی میداند که در هر امری، مؤثر در هر چیزی را یکتا بداند، و در پس هر دستی، تنها دست یکتا را ببیند.
عجز و انکسار، در این حال، به معنی شکستنِ غرور و خودیت است، تا بتوان ناچیزی خود را در برابر عظمت و قدرت یکتا دریافت؛ حاکی از یادآوری عصیان و سرکشی و نافرمانیهایی است که شخص، به فرمان نفس امارهی خود انجام داده، و اینک احساس ندامت و پشیمانی شدید میکند، به گونهای که شرمساری و خجالت رهایش نمیکند. با چنین احساس عجز و ناتوانی در برابر طغیان و حملات گوناگون نفس اماره، تنها چارهاش، توسل به یکتا است: «انسان در مقابل خدا باید همیشه در حال خضوع و خشوع و فروتنی باشد، یعنی با نظر به اعمال خود همیشه مأیوس باشد و با نظر به کرم خدا همیشه امیدوار.» (آح۱، گ۹).
مفاهیم یاد شده، حالت و احساس مؤمن واقعی است در برابر عظمت و قدرت یکتا. خصوصاً حالت اوست در وقت عبادت (شرکت در جم و ذکر)، و در وقت تمرین فکر و ذکر. مؤمن چنین حالتی دارد، از اینرو صدایش بهتر شنیده میشود (آح۱، گ۵۱۰).
فروتنی، نقطهی مقابل خودبرتربینی (غرور) و خودبزرگبینی (تکبر) است. شناختی است درونی از خود که ناشی از خودشناسی و رشد روحی است (بح، فصل۴؛ آح۱، گ۲۰۱)، «من فقط به جایی رسیدهام که میدانم هیچ هستم و چیزی ندارم» (آح۲، گ۱۱۱).
فروتنی، نقطهی مقابل خودبرتربینی (غرور) و خودبزرگبینی (تکبر) است.
فروتنی و خضوع و خشوع، اما تیغی است دولبه، که اگر جهت نادرستی به خود بگیرد و به مقامی اشتباه ادا شود، چه بسا زمینه را برای شرک و دوپرستی در فرد مهیا کند. فروتنی و تواضع توصیف شده در بالا، تنها شایستهی ذات یکتایی است تا رابطهی انسان را با هدایت الهی تنظیم کند. «سرنگون ساختن كبر و غرور، و … خضوع و خشوع و تضرع و عجز و انكسار در مقابل حق و جم حقيقت است» (بح، ص۴۸۰).
در برابر مخلوق، تواضع و فروتنی، در چارچوب قوانین اجتماعی (عرفی/ مدنی)، و دینی، و اخلاقی معین میشود. علاوه بر رعایت قانون مدنی، و اصول مذهب، انسان واقعی، خود را پایبند رعایت اخلاق میکند و چه بسا به آن اهمیت بیشتری بدهد (آح۱، گ۸۴، ۱۳، ۶۳، ۲۷۳، ۷۸۰، ۹۳۰؛ آح۲، جمعه ۸/۸/۱۳۴۹ ص۳۰۸-۳۰۹). اخلاق، بر پایهی نیکیِ به خلق، و رعایت حقوق دیگران تعریف شده است. و حقوق، به طور کلی، در سه حوزهی اصلیِ حقوقِ خالق، حقوقِ دیگران، و حقوقِ خود، قابل بررسی است (مف، بررسی مقدماتی). هدایت الهی، در هر زمان، میزانی است برای تعیین حدود این حقوق. بر پایهی چنین حقوقی است که خضوع و خشوع، رعایت ادب و احترام، از خودگذشتگی، فداکاری، گذشت، مدارا، و … بازتعریف میشوند، به اصطلاح توسط هدایت الهی زنده و بهروز میشوند.
از حقوق لازم بر خود، رعایت قانون «هَستم پیِ هَستان و نیستم پیِ نیستان» است (بگ، ۳۷۸). این قانون، تأکید میکند « … هست بشو (هستی کن) با اشخاصی که به تو هستی میفروشند، و نیست بشو با اشخاصی که با تو نیستی میکنند، و دفاع کن از خودت در برابر اشخاصی که میخواهند حق تو را بگیرند.» (آح۱، گ۱۷۵۵). طبیعتاً، لازم است عقل سلیم، مقتضیات را در هر سناریو و در هر زمان و مکان درنظر آورد تا هر دو جنبهی مادی و معنوی تصمیم از نظر دور نیفتند: «حضرت عیسی، احکام روحانیت را آورد، تماس آن معنویت خالص با امور مادیات زندگی بشر قابل عمل نبود. حضرت پیغمبر آن را تکمیل کرد، فرمود: «حق گرفتنی است، اگر نگرفتی مهمل هستی. به هر کس تا اندازهای محبت کن که از محبت تو سوء استفاده نکند» (آح۱، گ۱۷۵۵). «تواضع در مقابل تواضع، ادب در مقابل ادب» (بگ، گ۳۷۸).
از اینرو، با اینکه فروتنی اصل و دستور کلی است: «همیشه در مقابل دیگران با فروتنی و ادب برخورد کنید، نه با تبختر و تکبر و غرور.» (آح۱، گ۱۶۷۵)، اما دخالت عقل سلیم، در هر مورد ضروری است. با اینکه داشتن صداقت، اصل است، اما صداقت با شیاد و ریاکار، مغایر اخلاق است (طر، ص۳۷؛ بح، ص۱۳).