شرح فصل دوازدهم: سر سپردن اولاد خاندانها بعد از زمان سلطان (بخش دوم)
شرح فصل دوازدهم: سر سپردن اولاد خاندانها بعد از زمان سلطان (بخش دوم)
سلطان اسحاق با دایر کردن تشکیلاتی به نام خاندانهای حقیقت، راه تداوم معنویتش را برای آیندگان باز گذاشت. در کنار آن، آیینهای دیگری از قبیل سر سپردن، جم و جمخانه، ذکر و عبادتهای گروهی، روزههای مرنوی، پیر و دلیل، و غیره را هر یک به منظور ایجاد تمرکز و توجه پیروان بر مبدأ یکتایی برقرار کرد (آح۲، ص۵۳۵ -۵۳۶؛ آح۱، گ۵۳۲). در این فصل، استاد الهی تکلیف یکی از آیینهای مهم این نظام معنوی، یعنی سر سپردن نسلهای بعد را به دقت روشن میکند و وظایف خاندانها را بر این امر معین میکند.
سلطان اسحاق …آیینهای دیگری از قبیل سر سپردن، جم و جمخانه، ذکر و عبادتهای گروهی، روزههای مرنوی، پیر و دلیل، و غیره را هر یک به منظور ایجاد تمرکز و توجه پیروان بر مبدأ یکتایی برقرار کرد.
تا زمانی که پیران معتبر و دارای مجوز معنوی، در رأس خاندانها بودند (آح، گ۱۴۶۸) اثر الهی نیز در آن خاندانها و آیینها وجود داشت و آیینها با محتوایی معنوی اجرا میشدند و پیروان از برکات الهی آنها بهرهی روحی میبردند. نشانهاش هم اینکه بر صراط مستقیم بودند (آح۱، گ۱۲۰۶، ۱۲۰۷). به مرور و با به سر آمدن دوران پیران با اعتبار، کمکم خاندانها تهی از ذات شدند و روح معنوی آیینها نیز یک به یک از آنها رخت بربست، و همین شد که امروزه، در طایفهسان ملاحظه میشود (آح۱، گ۱۱۵۷، ۱۱۵۹، ۱۱۶۱، ۱۱۶۵)، بدین معنی که، آیینها اکثراً به مراسم و تشریفاتی اجتماعی یا قومی فروکاسته شدهاند و جز پوستهای از آنها چیزی بر جا نمانده است: «در میان طایفهسان، کمتر کسی را دیدهام که دستورات سلطان را عمل کند و به آن مقام برسد.» (آح۱، ۱۴۱۸).
با اینکه در طی قرنها پس از دوران سلطان اسحاق، اکثر خاندانها، دستکم پوستهای از این آیینها را کموبیش رعایت میکنند، اما اختلافات آیینی، بهخصوص خطاهای فردی و عقیدتی (آح۲، گ۲۸۴) به قدری زیاد است که استاد الهی یکی از دلایل نگارش کتاب برهانالحق را برطرف کردن این اختلافات، و دفاع از حقیقت این آیین میداند (آح۲، گ۱۳۳).
به سبب همین اختلافات و انحرافات طایفهسان بود که حاج نعمتالله، پدر استاد الهی، تلاش کرد حقیقت واقعی این آیین را به خاندانها بازگرداند و مانع انحرافات بیشتری در میان آنها شود. او در بیش از بیست جلد تألیفات و تصنیفات خود، که از آنها تا کنون تنها شاهنامهی حقیقت (حقالحقایق) به چاپ رسیده، میکوشد با معرفی روح و شرح حقایق اصیل این آیین، بنا به گفتهی خود، خرابههای مرام حقیقت را از نو آباد کند. حاج نعمتالله در آثارش، خصوصاً در فرقانالاخبار، خود را مأمور به چنین کاری معرفی میکند (وبسایت حاج نعمتالله – فرقانالاخبار).
حاج نعمتالله، پدر استاد الهی، تلاش کرد حقیقت واقعی این آیین را به خاندانها بازگرداند و مانع انحرافات بیشتری در میان آنها شود.
مؤلف، با انتشار برهانالحق، خواهان روشن کردن اساس و عقاید و تاریخ و اصول و ارکان و مرام و مقدسات و مشاهیر و دیگر موضوعات این آیین بود. گویی میخواست ضمن توضیح حقیقت و شرح آیینهای حقیقی این مرام، دِین خود را به مسلک آبا اجدادیاش ادا کند (آح۲، گ۱۳۳). و با پیش کشیدن مشی ابداعی خود (آح۱، گ۱۵، ۱۷۸۰) پا به راهی بس فراتر از آنکه در نوجوانی پیموده بود، بگذارد. او در این فصل در شرح مسلک اهل حق مینویسد: «… این مسلك تقلیدی نیست تا در محور مقلد و مقلد قرار گیرد. … بلكه مقصود ما مقام تحقیق و حقیقت است كه تقلید و مجاز در آن راه ندارد.» (ب ح، ص۷۸).
مؤلف، با انتشار برهانالحق، … گویی میخواست ضمن توضیح حقیقت و شرح آیینهای حقیقی این مرام، دِین خود را به مسلک آبا اجدادیاش ادا کند.
در این مشی، که بنابر ایجاب، سیر کمال، خودشناسی، طب جدید روح، معنویت فطری یا پرورش فکر صحیح نامیده میشود، استاد الهی، مراتب سیر كمال روح را در قالب یك علم تجربی (آح۲، گ۵۶۰؛ آح۱، گ۶۵۹) تشریح میکند و نشان میدهد كه معنویت متعلق به یک فرد یا فرهنگ خاص نیست. زیرا اصولِ طبِ جدیدِ روح و درمانهای برآمده از آن، همانند طبِ جسم، شامل حال تمامی انسانها میشود.
«روی سخن استاد با انسان است – فرهنگ و معتقدات او هر چه باشد. رهیافت بدیع استاد الهی – «سیر کمال» یا «طب جدید روح» – به دور از هر گونه واپسنگری و پیروی كوركورانه است و مبتنی بر اختیار (آزادی اندیشه)، مسئولیت فردی، تعمق، و تجربهاندوزی فردی.» (رک، ویراست جدید، مقدمه).
یک چنین تحول بنیادی، از معنویت سنتی به طب جدید روح، به تعبیر ملک جان نعمتی، اقتضای طبیعی دوران است: «خدا در هر زمانی، برای آن زمان فکر میفرستد. بشر باید مطابق زمان خودش فکر کند. مقام معنوی هم باید مطابق با زمان رفتار کند.» (من، ص۱۴۳).
تقلید، تحقیق، ادراک
تقلید، در لغت به معنی پیرویِ کورکورانه، بدون فهم و تفکر است. در فقه و در امور مذهبی، تقلید به معنی پیروی از مجتهد جامعالشرایط در امور فرعی مذهب است. تحقیق، به معنی جستجوی حقیقت است.
یکی از مهمترین لازمههای دانشجوی طب جدید روح، ارتقای روحیهی تحقیق در خود است.
استاد الهی در اهمیت تحقیق میگوید: «ما اسم خود را اهل حق نهادهایم، اهل تحقیق برای كشف حقیقت، از اینرو شأن اهل حق نیست در هر امری مخصوصاً امور معنویات اكتفا به نقل قول بنماید. باید به فحوای «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اول معرفت به نفس خود پیدا كند، سپس با مشاهدات عینالیقین، حق و حقیقت را دریابد.» (بح، ص۲۷۵).
یکی از مهمترین لازمههای دانشجوی طب جدید روح، ارتقای روحیهی تحقیق در خود است. بکوشد فهم و درک خود را افزایش دهد، و از جنبهی تقلید به تحقیق بگراید: «سالک که وارد هر مرحله شد، وقتی فهمید در آن مرحله چطور با نفس مبارزه کند، به مرحله بالاتر میرود.» (آح۱، گ۹؛ آح۲، ص۴۷۷). «بهترین تحقیق، پیدا کردن خود حق است.» (آح۱، گ۳۴۱). «حقیقت این است که انسان بداند چه هست، از کجا آمده، اینجا چه وظایفی دارد و به کجا میرود. وقتی اینها را شعار خود قرار داد، عمل کرد و فهمید، به حقیقت رسیده است.» (آح۱، گ۶ ، ۱۲، ۱۶، ۶۲۹ ، ۱۵۰۰).
استاد الهی دینداری فاقد ادراک را نکوهش میکند: « … معلوم شد تو دینداری را از روی ترس و خوف میکنی، حاشا به اینگونه دینداری. دینداری باید از روی ایمان و فهم باشد.» (آح۱، گ۱۵۹۱). «خدا را باید به دلیل عقل سلیم بشناسیم نه تقلید.» (آح۱، گ۶۴۲). «شعور (فهم و ادراک)، فکر و تصمیم با روح است نه با جسم.» (آح۱، گ۷۰۸).
به گفتۀ مؤلف، ارزش درک و فهمی که در این دنیا کسب شود، به مراتب باارزشتر از آن است که در دنیای دیگر به دست میآید: «خیلی سعادت میخواهد انسان آنچه باید بفهمد در همین دنیا بفهمد، تا اینکه در آن دنیا به زور به او بفهمانند.» (آح۱، گ۱۶۸۲). «آنجا که در قرآن میفرماید «بینا و نابینا مساوی نیستند» از لحاظ درک و فهم است.» (آح۲، ص۲۲۰).
به گفتۀ مؤلف، ارزش درک و فهمی که در این دنیا کسب شود، به مراتب باارزشتر از آن است که در دنیای دیگر به دست میآید
مراحل ارتقاءِ عقل عادی، به عقل سلیم، و از آنجا به عقل الهی را به این صورت ترسیم میکند: «قوهی مدرکه میآید، سپس عقل معنوی میآید، سپس کمال میآید. کمال که آمد وصال میآید. منظور قوهی مدرکهی مادی نیست که مثلاً حساب یک تومان و دو تومان را بفهمد. منظور قوهی مدرکه در مورد تشخیص نیک و بد اعمال است.» (آح۲، ص۲۷۹).
در قاموس استاد الهی، مراتب پیچیده و دشوار سیر کمال به چنین شکل سادهای تشریح میشود: «عوالم سیر کمال روحی مانند کلاسهای درس است که باید یک به یک را بفهمد و بگذراند.» (آح۱، گ۹۳۹). «فلانزید به کمال میرسد و فلانعمرو هم به کمال میرسد، یکی به اعلیعلّیین کمال میرود و دیگری گر چه به کمال رسیده، ولی در آنجا باید جان بکند تا دو قدمی خود را بفهمد.» (آح۱، گ۹۲۶).
و در آخر: «دوست دارم بچههایم تا زنده هستند تحصیل کنند، تا زنده هستند تحقیق کنند.» (آح۱، گ۱۷۲۹). «من خوشم میآید دوستان عزیز همیشه محقق باشند تا قانع شوند…» (آح۲، ص۳۷۰، ۵۰۲).
از منظر مؤلف، تقلید هم جای خود را دارد (بح، ص۷۸) و در مواردی مجاز و چه بسا لازم است: «اشخاصی که پیرو خدا باشند، باید صفت کریمی او را تقلید کنند و عمل نمایند.» (آح۱، گ۳۵۸).
حقیقت
وجوه مختلف حقیقت از دیدگاه دکتر بهرام الهی: (برگرفته از رع، ص۲۳۲)
- ۱) حقیقتِ مُطلق، یکتا (خدای ازلی) است و هر حقیقتی از او ناشی میشود.
- ۲) خداهایِ حقیقی ادیان یکتاپرست، دربردارندهی فکر، اراده و قدرتِ یکتاییاند.
- ۳) حقیقتِ ما انسانها، روحمان است.
- ۴) حقیقتِ ایمان، این است که صحیح باشد، یعنی آن را بر یکتا یا بر یک خدایِ حقیقی ادیان یکتاپرست تمرکز دهیم.
- ۵) راهِ معنویِ حقیقی، رَوِشی است که با ارائهی پرورشْ فکرِ صحیح، عقلِ سلیم انسان را رُشد میدهد.
- ۶) حقایقِ الهیِ واقعیِ زنده، ازجمله اصولِ اخلاقی- الهیِ صحیح، دستوراتی هستند که از مبدِأ حقیقت، یعنی از یکتا برای پرورشْ فکرِ صحیحِ موجوداتِ صاحب عقل و اختیار، ازجمله انسانها صادر شدهاند و در بردارندهی اثرِ الهیاند که باعث رشد روحشان میشود.
بنا به گفتهی او: «شناخت «حقیقت» از ظرفیتهای عقل سلیم است و به كمك آن میتوان حقایقِ الهی واقعی زنده را از حقایقِ الهی تصوری یا مرده تشخیص داد.» (رک، ویراست جدید، فصل۲۳).
اما درک واقعی و عینی حقیقت، تنها در کمال، و با عقل الهی امکانپذیر است: «كمال وقتی است كه عقل سلیم به پختگی كامل برسد و یكتا با نظری، آن را به عقل الهی قلب ماهیت کند. انسانی كه اینگونه به «حقیقت» تبدیل شود، مانند قطرهآب خالصی، به «اقیانوس حقیقت» میپیوندد. در آنجا هیچ چیز مبهمی در خلقت برایش باقی نمیماند. … و در نیکبختی تام جاودان میشود.» (رک، ویراست جدید، فصل۶). به عبارتی: «وقتی عقل سلیم به رُشد كامل برسد و یكتا آن را به عقل الهی تبدیل كند، انسان به «اقیانوس حقیقت» میپیوندد. در این صورت است که انسان «حقیقت» را خواهد شناخت، و به حقیقتِ عینی (ملموس) هر چیز پی میبرد.» (رک، ویراست جدید، فصل۱۲).
حقیقت وجود انسان، روح اوست (رک، ویراست جدید، فصل۱۱)، اما آن چیزی که مانع از درک این واقعیت در ما میشود، حالت از خودبیخبری معنوی است که همه در دنیا، کموبیش، به آن دچاریم: «انسان، در طول اقامتش در زمین، به حالت از خودبیخبریِ معنوی دچار است. چنین حالتی مانع میشود تا از وضعیت واقعیاش آگاه شود و باعث میشود نداند حقیقت واقعیاش چیست، چرا اینجاست، و وظیفهی اصلیاش در این دنیا چیست.» (رک، ویراست جدید، فصل۱۱).
از خودبیخبریِ معنوی… مانع میشود تا از وضعیت واقعیاش آگاه شود و باعث میشود نداند حقیقت واقعیاش چیست، چرا اینجاست، و وظیفهی اصلیاش در این دنیا چیست.
غرور مانع اصلی درک حقیقت است. کسانی که دچار خودخواهی، خودبینی، و خودپسندی (غرور) شوند، به حقایق الهی واقعی بها نمیدهند، و دریچهی فکرشان را بر روی حقیقت میبندند (ایندپت، روز ۲، گفتارهای ۵۱ الی ۷۵). به گفتهی دکتر الهی: «مغرور، حقیقت را نمیبیند. لازمهی دیدن حقیقت، فروتنی است». شاید بتوان از این عبارت چنین نتیجه گرفت که غرور باعث میشود که فرد نه حقیقت را ببیند، نه حقایق الهی واقعی زنده را، و نه حقیقت خود را. وقتی نتواند حقیقت خود را ببیند، نمیتواند ارتباط مؤثری با حقیقت خود، که روحش باشد برقرار کند، لذا در حالت از خودبیخبری معنویِ عمیقتری فرو میرود، و دیگر صدای روحش (ندای وجدان، …) را نمیشنود و حقیقت خود را همین جسم زیستیاش میپندارد. خدا، روح، آن دنیا و حساب آخرت را هیچ میپندارد (رک، ویراست جدید، فصل۵). در همین راستا، غرور، مانع از آن میشود که فرد عیوب خود را ببیند (آح۱، گ۱۴۴) و خودشناسی کند (آح۱، گ۶۲۹).
مغرور، حقیقت را نمیبیند. لازمهی دیدن حقیقت، فروتنی است.
اما، در مقابل، «هر كس که صادقانه در جستجوی «حقیقت» باشد، یكتا فكر او را مستقیم یا غیر مستقیم به هدایت خود اتصال میدهد.» (رک، ویراست جدید، فصل۱۷)، و «نمیگذارد … سرگردان بماند و یا طعمهی شیادان و راههای معنوی انحرافی شود؛ او چنین کسی را هر جا كه باشد هدایت میکند.» (رک، ویراست جدید، فصل۲۷).
مبدأ اصلی و حقیقی شناختِ حقیقت، نور یکتایی است. نور یکتایی «… دارای انرژی الهی (انرژی فراعلّی) است، و شناخت «حقیقت» را در عقل تزریق میكند.» (رک، ویراست جدید، فصل۲۳). دکتر الهی توصیه میکند که «در معنویت، چیزی كه انسان باید در پی آن باشد نور او است، نه قدرت. نور او انسان را متواضع میكند و شناخت «حقیقت» را به عقل او تزریق میكند.» (رک، ویراست جدید، فصل۲۶).