شرح فصل دهم: سر سپردن
شرح فصل دهم: سر سپردن
فصل حاضر و فصول آتی حاوی شرح آداب و مناسکیست که رعایت آنها برای اهل حق واجب است، حال آنکه فصول پیش بیشتر به شرح اصول و ارکان آیین اهل حق اختصاص داشت. اصطلاح «سر سپردن» – عنوان این فصل – هر چند که برای آشنایان با مکاتب عرفانی اصطلاحی آشنا باشد، لیکن برای کسانی که با این سنتها آشنایی ندارند آنچنان که باید روشن نیست و چه بسا برداشتهای نادرستی از آن داشته باشند. در فرهنگ معین معانی زیر برای این اصطلاح آمده است:
«مطیع شدن، منقاد شدن، متابعت کردن، تسلیم شدن، فرمانبُردار شدن».
تعریف استاد الهی از این اصطلاح، «فرود آوردن سر تسلیم به مسلک اهل حق» است، که هدفِ غایی از اجرای آن پیوستن به پادشاه حقیقت با تَمَسُک به رشته شرط و اقرار است (بح، ص۵۶).
در جایی دیگر و از بُعدی دیگر «سر سپردن» را همان مقام تسلیم میدانند که در فصل پنجم درباره آن صحبت شده است (بح، ص۶۱). با توجه به این توضیح، روشن است که واردین به مسلک اهل حق مکلفاند که با پیروی از دستورات دینی اهل حق، به قصد رسیدن به کمال مراحل معنوی را یک یک طی کنند.
در توضیح اهمیت این سنت آیینی همین بس که بنیانگذار مسک اهل حق، سلطان اسحاق، نیز انجام آن را برای خود و یاران مقرب واجب دانسته است. بنابر این، در کتاب حاضر نیز، استاد الهی بر ضرورت رعایت دقیق تشریفات انجام آن برای پیروان واقعی این مسلک تأکید میورزد و انجام آن را معادل کسب گذرنامه یا مجوزِ عبور از مرزها میداند (آح۲، ص۴۵۳).
به علت اختصاص این فصل و فصول بعدی عمدتاً به تشریح آداب و مناسک آیینی، پیش از ورود به آنها توجه به چند نکته حائز اهمیت بسیار است:
۱. استاد الهی بر بطلانناپذیر بودن این کتاب تأکید میورزد (آح۱، گ۱۶۶۵).
۲. در توضیح این گفتار بر این نکته تأکید شده است که آنچه بطلانناپذیر بوده و به عنوان اصول معنوی جهانشمول برای سیرکمالِ معنوی و نیل به هدفِ غایی از خلقت انسان مورد پذیرش همگان قرار خواهد گرفت (آح۱، گ۱۵۵۲) اصول و جوهر حقیقت است که شرح آنها درکتب برهانالحق و معرفتالروح آمده است. استاد الهی همزمان با تحقیق درباره ریشه و اساس مسلک اهل حق و انتشار آن، بنیادهای اصلی مَشرَب فکری خود یعنی «معنویتِ فطری» را نیز، که حاصل تجربیات استاد در بطن یک زندگانی پر بار است، مطرح میکند.
بدین ترتیب خوانندگانی که به دیدهی تحقیق و تفکر به مطالعه کتاب حاضر میپردازند حق است که با تعمق درباره مطالب آن، ورای مباحث مشروحی که در باب تشریفات آیینی نگاشته شده، که غالباً از زمره فروعاتاند، و آگاهی از آنها در جای خود برای شناخت مسلک اهل حقِ حقیقی اهمیتی بسزا دارد، در حد امکان به آنچه که به عنوان «اصول و جوهر حقیقت» از آن یاد شده نیز دست یابند.
۳. نظر استاد الهی دربارهی تفاوت میان اصول و فروع دین از این قرار است:
- «اولاً – هر دینی اصول و فروعی دارد؛ اصل، ریشه و اساس دین است كه خلل به اركان آن موجب اضمحلال آن دین خواهد بود، ولی فروع چنین نیست.
- ثانیاً – اصول هر دینی به منظور معنویت و افاضهی مقام روحانیت و سیر تكامل مرحلهی آخرت است، ولی فروع فقط برای اداره كردن امور اجتماعی و تهذیب اخلاق و حفظ حقوق بشریت و منافع شخصی میباشد.
- ثالثاً – اصول دین از بدو پیدایش بشر، از طرف خدا به وسیلهی پیغمبر اول یعنی آدم اول برای شناسایی خداوند و نیل به مطلوب اخروی وضع گردیده، سپس به علت اختلاف زبان و حوادث زمان، همان معنی واحد به الفاظ و عبارات مختلفه بیان شده است. ولی فروع در هر عصری بنا به مقتضیات زمان و مكان، توسط مربیانِ دین برای تربیت و انضباط بشر با الفاظ و معانی مختلفه و تغییر و تبدیل مقتضی، وضع شده است.
- رابعاً – اصول ادیان از اول تا آخر یكی است و تغییرناپذیر است، ولی فروع بر خلاف آن است.» (بح، ص۳۶۸).
تفاوت اساسی در بین ادیانِ الهی نه در اصول بلکه در فروعات آنهاست، زیرا که این ادیان در اعصار مختلف و در بین جوامع بشری متفاوت ظهور یافتهاند و زمانه و زمینههای فرهنگی و اجتماعی آنها متفاوتاند.
۴. در مطالعه آداب و مناسک دینی موضوعه در اعصار گذشته، لازم است که زمانه و زمینه (۱) پیدایش آنها مَد نظر قرار گیرد. زیرا بررسی چنین موضوعاتی که شباهتی به مطالعهی رخدادهای تاریخی دارد، خارج از زمانه و زمینه خاص خود، ممکن است شخص را از دستیابی به فلسفه و معنای عمیق آنها محروم کند. چرا که با گذشت زمان و تغییراتی که در فرهنگها و فکر مردمان پیش میآید، چه بسا فلسفهی اینگونه مناسک و آیینها حتی اگر اصالت آنها همچنان حفظ شده و از تغییر و تحریف مصون مانده باشند، برای انسانهای عصر حاضر قابل درک نباشد. دکتر بهرام الهی (بگ، گ۳۴) علت تغییرپذیر بودن فروعات (احکام دین) را وسعت یافتن فکر بشر در طی گذر زمان میداند. لذا تفاوت اساسی در بین ادیانِ الهی نه در اصول بلکه در فروعات آنهاست، زیرا که این ادیان در اعصار مختلف و در بین جوامع بشری متفاوت ظهور یافتهاند و زمانه و زمینههای فرهنگی و اجتماعی آنها متفاوتاند. ضمناً، اعتبار حکمی درباره فروعات در دوران و شرایطی خاص الزاماً به معنای کارآمد بودن آن در دوران و شرایطی دیگر نیست و از اینجاست که اینگونه احکام دینی فروعات شناخته شدهاند (رک، ص۱۵۴). دکتر بهرام الهی برخورداری از مُهر تأیید الهی را معیار و میزان برای اعتبار احکام دینی در هر عصر و زمانی میداند.
آیا «سر سپردن» صرفاً یک آیین مسلکی است، یا جنبهی آیینیِ یک مفهوم وسیعتر است که به عنوان یک اصل در هر عصری به شکلی میبایست توسط پیروان معنویت در آن عصر صورت بگیرد؟
با عنایت به آنچه گذشت میباید به این نکته توجه داشت که تشریفات و آداب مراسم سر سپردن را، با ویژگیهایی که درباره فروعات گفته شد، میتوان در شمار فروعات دانست اما سؤال این است که آیا «سر سپردن» صرفاً یک آیین مسلکی است، یا جنبهی آیینیِ یک مفهوم وسیعتر است که به عنوان یک اصل در هر عصری به شکلی میبایست توسط پیروان معنویت در آن عصر صورت بگیرد؟
استاد الهی در تشریح فلسفه سر سپردن آن را به معنی عهد و میثاق، یا تجدید عهد ازلی خداوندگار، به شرحی که در فصول قبل آمده است، میداند. به تعبیری دیگر سر سپردن در مسلک اهل حق با آداب و تشریفات مقرره را با توجه به وجوب آن میتوان وسیلهای برای اتصال به هدایت زمان خودِ ایشان دانست (بح، ص۶۶). به نظر میرسد که اتصال به هدایت الهی به هر لفظ و هر عنوان و با هر نوع آداب و تشریفاتی که توسط راهنمای معنوی صاحب صلاحیت در هر عصری برای آن مقرر شود، یکی از اصول بنیادین سیرکمال معنوی به شمار میآید که بدون آن سیرکمال روحی مقدور نیست (آح۱، گ۹۲۹). بنابر این میتوان انتظار داشت که آن بخش از این سنت معنوی که جنبه فروعات داشته به مقتضای عصر و دوران تغییر یابد و در عین حال جوهر و اساس آنکه همان اتصال به هدایت الهی است همواره به عنوان یکی از اصول بنیادین معنویت فطری پابرجا بماند. منظور از اتصال به هدایت الهی، یک اتصال درونی و فکری است که شخصی که صادقانه در جستجوی حقیقت است، فکراً آن را مییابد، به آن توسل میجوید و از آن بهرهی معنوی در جهت سیرکمال روحی میگیرد.
منظور از اتصال به هدایت الهی، یک اتصال درونی و فکری است که شخصی که صادقانه در جستجوی حقیقت است، فکراً آن را مییابد، به آن توسل میجوید و از آن بهرهی معنوی در جهت سیرکمال روحی میگیرد.
دور شدن از بُعد ظاهری و سنتی سر سپردن و نزدیک شدن به بُعد معنوی و اصلی آن در آثار شفاهی استاد مشهود است. کما اینکه در گفتاری ایشان بُعد ظاهری را (که هر کسی میتواند انجام بدهد) از بُعد معنوی آن (که لازمهاش کسب قابلیت روحی است) کاملاً جدا میکنند (آح۲، ص۳۲۲، ۴۳۵، گ۶۲۴).
بر اساس مطالبی که تا اینجا گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که سر سپردن یکی از شروط لازم برای ورود به مسلک اهل حق است که از آن به عنوان حقیقت خاص نام برده میشود. در حالی که مرام استاد به عنوان حقیقت عام نام برده میشود و همانطور که از نامش پیداست در برگیرندهی عموم افرادیست که در طی سیرکمال روحی به مرحلهی حقیقت رسیدهاند و هدفشان وصل به مبدأ است (آح۱، ص۴۰۹، پانوشت). لذا برای اتصال به هدایت الهی و طی راه کمال، شرط سر سپردن لازم نیست. به عبارت دیگر هیچکدام لازمهی دیگری نیست، کسی میتواند در طایفهی اهل حق باشد و مرام استاد را دنبال نکند، ضمن اینکه میتواند مرام او را دنبال کند و هرگز به روش مسلک اهل حق سر نسپرده باشد. منتها برای کسانی که رشتهی هدایت الهی را دستاویز خود قرار دادهاند، چون این رشته به مسلک اهل حق و از آنجا به حضرت علی (ع) و از آنجا به نبوت و نهایتاً به یکتا میرسد (آح۲، ص۴۵۳)، شرط و اقرار به مسلک اهل حق را بجای میآورند (اگر در این دنیا امکانش نبود در برزخ) تا تداوم و پیوستگی این رشته را در خود حفظ کنند، زیرا که «هر درختی دارای ریشه و ساقه و شاخه و میوه است، اگر هر یک از اعضای مادون از بین رفت اعضای مافوقِ آن مثمر ثمر نیست.» (بح، ص۲۹۹).
از آنجا که استاد الهی در سنت اهل حق پرورش یافته و با اِشراف عمیق بر اصل و اساس این مسلک و حقایق معنوی مستتر در آن، جایگاهی رفیع برای بنیانگذار آن قائل است، جای تعجب نیست که برخی آداب و سنن در این مسلک، منجمله آیین سر سپردن را، که برای حقجویان مفید و لازم است، با حفظ جوهر اصلی و تطبیق نحوهی انجام آن با عصر امروز، خود برگزیده بود و به آن عمل میکرد و انجام آن را برای شاگردانش مستحب میدانست، گرچه هیچکدام را لازمهی سیرکمال روحی در روش اِبداعی خود نمیدانست.
۱. Context