شرح فصل دهم: اصطلاحات سر سپردن
شرح فصل دهم: اصطلاحات سر سپردن
در ادامهی فصل پیش، مؤلف به جزئیات بیشتری از سر سپردن میپردازد، و موضوع هدایت را از این منظر بررسی میکند.
استاد تأکید میکند که هر «شرط و اقرار» (قانون اساسی / بیابس) مستلزم یک عهد و پیمان از سوی انسان است. در واژهی «اقرار»، مفهوم «پذیرشِ» شروط توسط انسانها مستتر است، و انسانها، با بستن عهد و پیمان با هدایت الهی، خود را متعهد به اجرای آن شروط میکنند.
از نظر اهل حق، که از آن به اهل حق به معنای خاص یاد میشود، مبدأ شرط و اقرارها یا بیابسها، مقامهای مظهریت هستند (بیابس خاوندکاری توسط خاوندکار، پردیوری توسط سلطان اسحاق و غیره) (بح، فصل۷). از اینرو، اهل حق کسی است که بتواند نور «حق» را که در مظهریت جلوه میکند بشناسد، و با بستن میثاق هدایت، فکراً به او اتصال یابد و از حقایق الهی واقعی زنده برخوردار گردد: «ذات حق هم جامهی بالخصوص ندارد، همیشه در مظهراتی نورش جلوه خواهد نمود» (بح، ص۶۱۳-۶۱۴).
اهل حق کسی است که بتواند نور «حق» را که در مظهریت جلوه میکند بشناسد، و با بستن میثاق هدایت، فکراً به او اتصال یابد و از حقایق الهی واقعی زنده برخوردار گردد
چنین شناختی ممکن نیست، جز با عقل سلیم، عقلی که حقیقت را میشناسد: «(اهل حق) گفت تا در هر موردی حقجو و حقگو و حقبین باشد، و به آن وسیله حق را از باطل تشخیص داده نتیجتاً پیروی از حق نماید تا به حقیقت برسد» (بح، ص۲۹۷).
سر سپردن همچنین، به معنی «پیوند رشتهی ایمان به قادر سبحان» است، که در آیات قرآنی به عنوان عروةالوثقی(۱)، یا دستآویز محکم و استوار که شایستهی چنگ زدن است تعبیر میشود (بح، فصل۱۰) تا «فرجام کارها به سوی خدا»(۲) شود (بح، ص۶۱).
در مشرب فکری استاد که از آن به عنوان اهل حق به معنای عام یاد میشود، خواستنِ خالصانه و صادقانهی هدایت، فرد را به هدایت الهی و از آنجا به حقایق الهی واقعی زنده میرساند: «حقایق الهی واقعی [زنده] به وسیلهی هدایت او در اختیار همگان قرار میگیرد، نه مرز جغرافیایی میشناسد و نه مرز فرهنگی، و نه به شخص یا گروه خاصی تعلق دارد. هر انسانی با هر اعتقاداتی و در هر جایی، اگر با صداقت در جستجوی حقیقت باشد، خودآگاه یا ناخودآگاه به هدایت او اتصال مییابد و به سوی مبدأ راهنمایی میشود.» (رک، ویراست جدید، فصل۳۰).
بر اساس سنتِ مسلک اهل حق، صِرف تمرکز بر تشریفات ظاهری سر سپردن، بدون تعهد فکری و عملی به آن، چه بسا بار سنگینتری بر دوش فرد بگذارد: «… گناه خود را بیشتر میکنند، زیرا به علت سر سپردن مسئولیت بیشتری به عهدهشان میآید و از موقعیتی هم که به دست آوردهاند، استفاده نمیکنند» (آح، گ۱۲۱۴؛ آح۲، ص۳۲۲)، و نامی بیمسما خواهند یافت.
از آنجا که هدایت یکسره، اختیاری و مبتنی بر فهم و درک است، و نه تقلید کورکورانه، فرد باید خود و با اراده و اختیار خود، در پی اتصال به هدایت الهی باشد.
از آنجا که هدایت یکسره، اختیاری و مبتنی بر فهم و درک است، و نه تقلید کورکورانه (بگ، گ۲۲۷)، فرد باید خود و با اراده و اختیار خود، در پی اتصال به هدایت الهی باشد. به همین دلیل استاد توصیه میکند: «طفل نابالغ که از پدر چسبیده باشد، لازم نیست تا قبل از بلوغ سرش را بسپارند …» (آح۱، گ۱۲۱۱)، و «شوهر نمیتواند بدون اطلاع و قبولی همسرش سر او را بسپارد.» (آح۱، گ۱۲۱۸).
پادشاه، مظهریت، پیر، دلیل، شاهمهمان، خاندان
آیین اهل حق که اوج تجلّی معنویت سنتی است، دارای اصطلاحاتی است که طی سدهها، اغلبشان از معنی اصیل خود تهی شدهاند. استاد در کتاب برهانالحق، مفاهیم اصیل را به آنها بازگردانده است:
پادشاه: منظور از «پادشاه» یا «شاه»، جز آن که مالک یومالدین است (بح، ص۹)، به مقام مظهریت اطلاق میشود، مقامی که اولوالامر است و کار خدا را در زمین انجام میدهد. مقامی که فکر، اراده و قدرت یکتا را بازتاب میدهد: «شاه یا پادشاه علاوه بر اینکه از اسماالله است، نیز لقب کسی میباشد با طی مراحل یا تأییداًلله به آخرین مرحلهی کمال رسیده، مقام اولیالامری و مظهراللهی را حائز شود، یعنی آینهوار مظهر جلوهی نور الهی گردد» (بح، ص۱۴-۱۵ / ص۵۴).
از آنجا که دوران فردیت در هدایت الهی به سر آمده، نباید به دنبال یک فرد یا مظهر در زمین گشت که کار خدا را برای فرد انجام دهد.
اصل و اساس کارِ حقیقتجو در این دنیا این است که هدایت الهی زمان خود را بیابد، فکراً به آن اتصال یابد و پرورشفکر صحیح بیابد تا روحش رشد یابد. در مشرب فکری استاد، پادشاه، همان یکتاست که همه جا هست. از آنجا که دوران فردیت در هدایت الهی به سر آمده، نباید به دنبال یک فرد یا مظهر در زمین گشت که کار خدا را برای فرد انجام دهد.
از نظر استاد الهی، اصل توجه و تمرکز حقیقتجو باید بر هدایت الهی باشد. مقام هدایت الهی، حقایق الهی واقعی زنده را در دسترس حقیقتجویان قرار میدهد. به عبارت دیگر، از چنین مقامی جز حقایق الهی واقعی زنده ساطع نمیشود: «حقایق الهی واقعی [زنده] به وسیلهی هدایت او در اختیار همگان قرار میگیرد، نه مرز جغرافیایی میشناسد و نه مرز فرهنگی، و نه به شخص یا گروه خاصی تعلق دارد. هر انسانی با هر اعتقاداتی و در هر جایی، اگر با صداقت در جستجوی حقیقت باشد، خودآگاه یا ناخودآگاه به هدایت او اتصال مییابد و به سوی مبدأ راهنمایی میشود.» (رک، ویراست جدید، فصل۳۰). از اینرو، لازم است حقیقتجو، پوسته یا نامها را رها کند و تمام توجه خود را بر مقام هدایت الهی بگذارد: «… مسلک اهل حق را نمیتوان به صرف مسمی بودن به حقیقت آن حقیقت واقعی دانست، زیرا آن حقیقت چنانکه فوقاً اشاره شد آخرین مقام معنوی و منتهی شدن به آن نقطهی وحدت میباشد؛ و هر کس در هر دینی باشد اگر از روی ایمان، عالم و عامل به دستور احکام خودش بود، خواه گبر خواه یهود خواه نصاری و غیره به آن حقیقت میرسد. و الاّ خیر» (بح، ص۳۶۹).
از اینرو، لازم است حقیقتجو، پوسته یا نامها را رها کند و تمام توجه خود را بر مقام هدایت الهی بگذارد.
آموزش در علم معنویت، در آینده، بر خلاف گذشته، بر نظام آموزشی استوار خواهد شد، و چه بسا فردیت مقام مظهریت در نظام آموزشی ادغام شود. در آینده، نظام دانشگاهیِ تحصیلِ علمِ معنویت، پاسخگوی نیازهای معنوی دانشجویان خواهد شد: «از آنجا که فکر انسان با زمان تحول مییابد، شکل ظاهرِ هدایت الهی، و نه حقیقت باطن آن که همواره یکی است، نیز باید تحول پیدا کند تا با فکر انسانها که مخاطبان آن هستند سازگار باشد. در عصر ما، هدایت باید متکی بر «عقلانیت» باشد و آموزش آن به شیوه دانشگاهی معمول شود. … بنا بر این، باید انتظار داشت که از این پس آموزش معنوی به طور فزایندهای از طریق تبادلات علمی و به سبک دانشگاهی صورت گیرد. مشروعیت دیرینه سیستم مرید – مرادی مرتباً در حال کاهش است و سیستم دانشگاهی – دانشجویی به تدریج جای آن را میگیرد.» (رک، فصل۳۵).
پیر، از دیگر مقامهای ارشادی در این آیین است. نقش پیر و دلیل، در فرایند پرورش فکر صحیح که منجر به رشد روح میشود، در مراحل مختلف متفاوت است (آح۲، ص۲۰۷-۲۰۸). در آیین اهل حق، پیر «شخص هدایت شده را به پادشاه میرساند، یعنی به حق ملحق مینماید و معنی حقیقت را به او میفهماند تا از کرم پادشاه نشئه حقیقت به وی چشانده شود» (بح، ص۴۴۳). خصوصیات چنین پیر، قطعاً، تفاوت دارد با رفتار و کردار ساداتی که در این آیین، خود را پیر خطاب میکنند: «این پیرانِ ظاهریِ اهل حق که اکثرشان پرهیزی هم ندارند را نمیتوان وسیله رسیدن به آن مقام قرار داد» (آح۱، گ۱۲۱۳). «پیران واقعی کسانی هستند که از طرف حق مأمور ارشاد پیروان حق باشند و هر چه گویند از حق باشد.» (بح، ص۲۸۳).
اعتبارِ سادات اهل حق (روحانیهای تشریعی این آیین) که از اولادان خاندانهای حقیقتاند (بح، ۴۸۲)، و خود را پیر میدانند، کلاً به سر آمده است، مگر اینکه مجدداً هدایت الهی آن را تمدید یا تجدید کرده باشد. اصولاً، چنین سیادتی موروثی نیست، بلکه اکتسابی و اعطایی است: «سیادت در اهل حق توارثی نیست، بلکه عملاً باید سید باشند. زیرا حقیقت به ارث نیست، حقیقت به عمل و ارکان است و سیادت هم تحت همین قانون است.» (آح۱، گ۱۱۶۳).
دلیل، نیز، بر اساس اصطلاحات رایج در آیین اهل حق، فرد را راهنمایی کرده به پیر میرساند. در علم معنویت، یا طب جدید روح، که مراحل سیر تکامل روحی را به کلاس درس تشبیه میکند (آح۱، گ۹۳۹، ۱۲۸۴)، عقل سلیم، میتواند نقش پیر و دلیل را برای دانشجوی طب جدید روح ایفا کند: «دلیلشان انجام فرمان اولیالامر میباشد» (بح، ص۶۴). عقل سلیم، عقلی است که با عمل به حقایقِ الهیِ واقعیِ زنده رشد یافته، حقیقت را تشخیص میدهد. دکتر الهی معتقد است «كسی كه در پی رسیدن به كمال است باید توان تشخیص معنوی خود را رشد دهد. یعنی معنای دقیق حقایق الهی را كه به او تعلیم میدهند بهطور عینی و ملموس بفهمد …» (رک، ویراست جدید، فصل۳۰). و «چون ما اسم خود را اهل حق نهادهایم، یعنی اهل تحقیق برای کشف حقیقت، از اینرو شأن اهل حق نیست در هر امری مخصوصاً امور معنویات اکتفا به نقل قول بنماید.» (بح، ص۲۷۵، ۴۷۹).
شاهمهمان: «لفظ شاه یا پادشاه به اصطلاح اهل حق، اطلاق بر ذات حق است. … اگر ذات حق در مظهری مخصوص به خود ظهور فرماید، آن را (ذاتبشر) خوانند، … و اگر … به طور موقت تجلی فرماید، آنان را «شاهمهمان» دانند» (بح، ص۶۳۲-۶۳۳). «ذات مهمانها وقتی به آن دنیا رفتند دیگر خدا نیستند، ذات خدا بر آنها مهمان بوده است» (آح۲، ص۲۰۸).
عموماً، تغییرات اساسی در سازوکار هدایت معنوی، همواره به دست ذاتبشرها صورت میگیرد (بح، فصل۹)، مگر آنکه لازم شود نظام معنوی دگرگون گردد، در آن صورت «روح کل»، خود وارد عمل میشود (رک، فصل۲۸). برای طی مراحل کمال در تعالیم استاد، باید توجه را از فرد به یکتا معطوف کرد. با فرض اینکه افرادی در کرهی زمین همیشه حضور دارند که حامل ذرهای کموبیش از ذات یکتا هستند (در تعالیم استاد به آنها مقام ارشادی میگویند (آح۲، گ۴۰۶))، ولی برای هدایت شدن به سوی کمال، نیازی به شناخت و یا ارتباط مستقیم با آنها نیست. کما اینکه در علوم امروزی، اشخاص میتوانند در هر رشتهای، به مدد تحصیلات آکادمیک، به بالاترین مقام علمی برسند بدون اینکه ظاهراً دانشمندان آن حوزه از علم را شخصاً بشناسند یا ملاقات کرده باشند.
خاندانها، در اصطلاح اهلحق، ساختارهایی هستند که سلطان اسحاق، مؤسس آیین اهل حق، بر اساس ساختاربندی تشکیلات خود، به منظور هدایت عدهای از پیروان دایر کرد (بح، فصل۱۱). در این ساختار، پیر و دلیل، نقش معینی داشتند و خاندانها به وکالت از آنان مجاز شدند پیمانِ هدایتِ عدهای را با مبدأ هدایت، بنا بر ساختار تعیین شده ببندند. از اینرو خاندانها بر اساس ویژگی خاصی دایر شدند: «به اصطلاح اهل حق، هر کس خانهی قلبش از تجلی نور حق روشن گردد و خودش با دودمانش صلاحیت ارشاد طالبین راه حق، طبق موازین بیابس پردیوری داشته باشد، آن را خاندان گویند» (بح، فصل ۹). «هر خاندانی تا نور ذات حق در آن خاندان جلوه نفرماید خاندان محسوب نمیشود.» (بح، ص۴۶۳). به این ترتیب، بقای معنوی هر خاندان، به جلوهی ذات بسته است، ذات که نباشد، از خاندان، جز پوستهای باقی نمیماند. تجدید و تمدید خاندان، تنها به دست هدایت الهی است تا نور ذات را به آن خاندان بازگرداند، موروثی نیست، اکتسابی و اعطایی است.
حاج نعمتالله، آخرین پرچمدار آیین اهل حق، و آخرین باطندار در نظام سنتی معنویت، با توجه به مأموریت معنوی خود مبنی بر آباد کردن و احیای خرابههای این آیین (فرقانالاخبار)، خاندان دوازدهم را به دستور «صاحب زمان» به نام «خاندان صاحبزمانی» بنیان نهاد، اما اصراری بر اشاعهی آن نکرد تا درگیر خاندانداری نشود، ترجیح داد خود را وقف حقیقت گرداند (آح۲، ص۲۴۸).
۱. قرآن مجید: سورهی ۲، آیهی ۲۵۶.
۲. قرآن مجید: سورهی ۳۱، آیهی ۲۲.