شرح فصل دوازدهم: سر سپردن اولاد خاندانها بعد از زمان سلطان (بخش اول)
شرح فصل دوازدهم: سر سپردن اولاد خاندانها بعد از زمان سلطان (بخش اول)
فصل حاضر را میتوان در تکمیل سه فصل گذشته در نظر گرفت. ضمن اینکه تأکیدی که در ابتدای فصل جاری بر ضرورت سر سپردن تمامی پیروان اهل حق توسط پیر و دلیل شده است بار دیگر اهمیت انجام صحیح و مطابق تشریفات تعیینشده برای این سنت را نزد اهل حق یادآور میسازد. درباره فلسفه آداب و سنن و تشریفات مسلکی ازجمله سر سپردن در فصول آینده بحث خواهد شد.
بنا بر شواهد تاریخی و دینی، یکی از عوارضی که پس از درگذشت بنیانگذاران ادیان و مذاهب بروز نموده، سردرگمی و اختلافنظر درمیان نسلهای بعدی پیروان برای شناخت جانشینان واقعی بنیانگذاران اصلی، دریافت پاسخ به سؤالاتشان، و رفع ابهامات درباره چگونگی انجام فرایض دینی و مذهبی و سایر احکام عبادی خود بوده است. دامنه این اختلافات و تعارضات تا بدان جاست که از ادیان الهی مذاهب و فُرَق متعدد منشعب گردیده که اغلب هر گروهی تنها خود را برحق دانسته و سایرین را بر طریق گمراهی میدانند. همچنین اختلافات مشهودی در برخی اعتقادات، شیوه انجام عبادات و سایر احکام دینی مابین فرقهها و مذاهب مشاهده میشود که گویی از اساس منشعب از یک دین واحد نبودهاند. به عنوان مثال معروف است در اسلام ۷۳ فرقه به طور رسمی به وجود آمده است (آح۲، ص۳۱۲). قابل توجه اینکه بر طبق روایات نقل شده و شواهد تاریخی در ادیان یهود و مسیحیت هم هر کدام بیش از ۷۰ فرقه ظهور کردهاند.(۱)
در مورد فلسفه تعدد خاندانهای حقیقت، میتوان این طور برداشت نمود که به علت پراکندگی جغرافیایی محل زندگی طوایف مختلف اهل حق، حتیالامکان باید دسترسی به یکی از آنها برای انجام امور آیینی میسر باشد. نکته قابل توجه دیگری که درباره تعدد خاندانها به نظر میرسد این است که بنیانگذار این مسلک در نظر داشته پیروان برای انجام این فریضه همگی وابسته به یک خاندان و اولادان آنها نباشند تا نوعی تمرکز و انحصار قدرت ایجاد نشود. اهمیت این موضوع زمانی آشکار میگردد که بدانیم به استناد شواهد موجود، اولادان بعضی از خاندانهای مورد اشاره به تدریج از حیطه مسئولیت و صلاحیت خود گام فراتر نهاده و به تدریج در بند مریدداری و منزلتهای ظاهری گرفتار آمدهاند و حتی برای خود حقوق و جایگاهی والاتر قائل شده (آح۲، گ۷۳؛ آح۱، گ۱۱۶۴، ۱۴۳۷) و یا موجب بروز انحراف در ارکان این مسلک شدهاند (آح۱، گ۱۱۵۷، گ۱۱۹۶). مؤلف بر این نکته تأکید دارد که انجام مراسم سر سپردن توسط خاندانها به وکالت از طرف بنیامین است و کسی هم که سر میسپارد به بنیامین میسپارد و نه به این افراد (آح۲، ص۴۵۲)، در واقع این خاندانها وسیله هستند و لاغیر. کلاً در کتاب حاضر بارها بر محدود بودن وظایف و اختیارات جانشینان پیر و دلیل تأکید شده است. از جمله در پاسخ به سؤالی در این باره، حقوق و وظایف متقابل سادات اهل حق و پیروان کلاً به مواردی چند از جمله انجام تشریفات سر سپردن و دعا دادن نذور و امثال آن محدود میشود (بح، ص۴۷۰؛ آح۲، ص۴۵۲)، ضمن اینکه درباره هدایت جماعت اهل حق توسط سادات (در صورت واجد صلاحیت بودن)، مؤلف تنها وظیفهی هدایت ارشادی قائل شده است و نه مولوی(۲).
در تکمیل مبحث سر سپردن، در فصل حاضر چگونگی سر سپردن اولادان خود خاندانهای یازدهگانه تشریح گردیده است. درباره فلسفه این امر میتوان چنین برداشت نمود که انتخاب جانشین پیر از خاندان دیگر برای سرسپاری الزاماً موجب ایجاد رابطه مستحکم معنوی بین خاندانها میگردد زیرا سبب خواهد شد اولادان و اعقابشان نیز به همین شیوه عمل کنند و در نتیجه زمینه برای بروز تنازعات و اختلافات کاهش یابد. همانطوری که در همین فصل نیز مجدداً تأکید گردیده، انتخاب جانشین پیر یا دلیل از خاندان دیگر به معنی رابطه مافوق و مادونی نیست زیرا خاندانها از نظر جایگاه باطنی همعرض و همترازاند. علاوه بر این، اهل حق نمیتواند پیر یا دلیل خود را عوض نماید، زیرا تنها یک بار میتواند سر بسپارد (بح، ص۴۷۱).
یکی دیگر از یافتههای ارزشمندی که نتیجه تحقیقات استاد الهی در این زمینه محسوب میشود این است که او به دقت مشخص داشته اولادان هر یک از خاندانها از ابتدا به کدام خاندان سر سپردهاند و به این ترتیب انتخاب جانشین پیر و دلیل برای نسلهای آتی آنها نیز امکانپذیر شده است.
در همین راستا مؤلف به یکی دیگر از ویژگیهای مسلک اهل حق، یعنی تقلیدی نبودن آن اشاره کرده…
در همین راستا مؤلف به یکی دیگر از ویژگیهای مسلک اهل حق، یعنی تقلیدی نبودن آن اشاره کرده و مشخص نموده که در این مسلک در نتیجه سر سپردن بین پیر و دلیل و شخصی که سر سپرده است چنین رابطهای ایجاد نمیشود و لذا با فوت پیر یا دلیل هم نیازی به سر سپردن مجدد نیست(۳).
اگر شخص ایمان صادقانه داشته باشد، خدا نمیگذارد از راه راست منحرف شود.
در ادامه این مبحث استاد الهی درباره مقام تحقیق و حقیقت به اصول بنیادین معنویت حقیقی اشاره دارد که سالک برای شناخت آنها بایستی به هدایت زمان اتصال یافته و با پرورش فکر و اتکا به عقلِ سلیم، توجه به مبدأ، و نیت جلب رضایت خدا به آنها عمل نماید، به بیان دیگر روی پای خود بایستد و نه اینکه متکی به فرد دیگری باشد (آح۱، گ۱۴۹۶)، بدیهی است اگر شخص ایمان صادقانه داشته باشد، خدا نمیگذارد از راه راست منحرف شود (رع، ص۴۸).
البته استاد الهی موضوع تقلید برای عمل به ظواهر مسلک اهل حق را نیز مردود ندانسته (بح، ص۴۶۸) زیرا این ظواهر مشابه احکام عملی در زمره فروعاتاند و نه اصول تغییرناپذیر الهی.
برای استحکام و برقرار ماندن این پیمان الهی، مؤلف وجود پیششرطهایی را نزد شخص سر سپرنده لازم میداند: «هر كس به مسلك اهل حق با بصارت دل و ایمان و اطمینان كامل وارد شد، همانا یك مرتبه سر سپرد كفایت میكند …» (بح، ص۷۸).
در مراحل پیشرفته که عقلِ سلیم رشد بیشتری دارد، خودآگاهی عادی او کار چراغِ پیشانی را نیز انجام میدهد و انسان نقاط ضعف صفاتی (عیوب اخلاقی-الهی) خود را بهتر میتواند با «چشمانِ» عقلِ سلیماش ببیند.
بَصارت:
بصارت در لغت به معانی بصیرت، بینایی، فراست، بینش، بینادلی و امثال آن آمده است. واژه بصیرت(۴) به معنی نگاه عمیق و درونی و روشنبینی و امثال آن استفاده میشود. در آثار مربوط به عرفان سنتی، منظور از «قلب» اکثراً «روح» است و آنچه که در آن سنت، «بصیرت» نامیده میشود، در طب جدید روح توسط قوۀ عقلِ سلیم انجام میپذیرد. دکتر بهرام الهی مینویسد: «در مراحل پیشرفته که عقلِ سلیم رشد بیشتری دارد، خودآگاهی عادی او کار چراغِ پیشانی را نیز انجام میدهد و انسان نقاط ضعف صفاتی (عیوب اخلاقی-الهی) خود را بهتر میتواند با «چشمانِ» عقلِ سلیماش ببیند.» (رع، ص۱۶۲).
ایمان:
ایمان مرحله اول است، به معنی گرویدن و معتقد شدن به کسی یا موضوعی از روی حسن نیت (آح۱، گ۹۹). ایمان مراتب دارد: «مراحلِ تکاملِ ایمان عبارتاند از: ایمانِ صحیح (ایمان به یک خدایِ حقیقی)، ایمانِ صادقانه، ایمانِ کامل و عشقِ عقلانی به حقیقت. کسی که ایمانِ کامل به یک خدایِ حقیقی دارد، در وجودِ خدا و دنیایِ دیگر شک ندارد، دستوراتِ او را با پُشتکار و صداقت اجرا میکند.» (رع، ص۵۲).
مراحلِ تکاملِ ایمان عبارتاند از: ایمانِ صحیح (ایمان به یک خدایِ حقیقی)، ایمانِ صادقانه، ایمانِ کامل و عشقِ عقلانی به حقیقت.
اطمینان:
اطمینان مرتبۀ بالاتری از ایمان است، همان ایمان کامل است. وقتی است که آن چیزی را که ایمان دارد برایش حاصل میشود (آح۲، ص۲۴۶، گ۴۹۷)، یعنی درک عین واقعیت حقیقت. شخص با ایمان بستن به یک دین برحق در عینالیقین به اطمینان میرسد (آح۱، گ۹۹). مرحله اطمینان یعنی به رأیالعین و با برهان قاطع خدا را دیدن و شناختن و مطمئن شدن (آح۱، گ۶۹۹). چنین اطمینانی در معنویت از نظر استاد الهی «اطمینان خاص» خوانده میشود (آح۱، گ۹۹)، ضمن اینکه اعتقاد غلط و اشتباه شخص را به اطمینان خاص نمیرساند. لذا از نظر استاد الهی، ایمان به تنهایی شرط نیست و باید اطمینان حاصل شود (آح۲، ص۲۴۶).
مرحله اطمینان یعنی به رأیالعین و با برهان قاطع خدا را دیدن و شناختن و مطمئن شدن
با توجه به توضیحات فوق میتوان جملهی «هر كس به مسلك اهل حق با بصارت دل و ایمان و اطمینان كامل وارد شد، همانا یك مرتبه سر سپرد كفایت میكند …» را این چنین تعبیر کرد که کسی که پس از چنگ زدن به رشتۀ ازلی عروهالوثقی، ایمان خود را به ایمان صادقانه و از آنجا به ایمان کامل و نهایتاً عشق عقلانی به حقیقت تبدیل کند و همزمان با عمل صادقانه به حقایق الهی واقعی زنده، عقلِ سلیم خود را رشد دهد تا در اثر بصیرت (رشد عقلِ سلیم) خود را بشناسد، مسلماً چنین پیوند قلبی برای او ناگسستنی و ماندگار خواهد بود و مانعی استوار در مقابل وسوسههای نفس اماره در طی مسیر پر نشیب و فراز سیر کمال روحی.
تا زمانی که یک موجودِ صاحبعقل به کمالاش (کمالِ روحیاش) نرسیده باشد، نیاز به هدایتِ الهی دارد
«رابطهی خدا-انسان، اساساً جنبهی هدایت و تربیت دارد. هدایتاش برای عمومِ مردم از طریقِ زنجیرهی هدایت الهی (ادیانِ یکتاپرستِ حقیقی) انجام میپذیرد. اما کسانی را که در معنویت (سیر کمالِ روحیشان) پیشرفتهتر شوند – عقلِ سلیمشان بیشتر رُشد کرده باشد – و کمالِ روحی بخواهند، از طریقِ هدایتِ الهی رهنمایی میکند. تا زمانی که یک موجودِ صاحبعقل به کمالاش (کمالِ روحیاش) نرسیده باشد، نیاز به هدایتِ الهی دارد، چه در این دنیا باشد، چه در آن دنیا. زمان تغییر میکند و با تغییرِ زمان، فکرِ انسانها مُتِحَوِّل میشود. اما هدایتِ الهی همیشه هست و وظیفه دارد تا حقایقِ الهیِ واقعی را – که لازمهی سیر کمالِ روحی انسانها است – با حفظِ اصالتِ اولیهشان، زنده کند (اثرِ الهیِ آنها را باز گرداند) و با زمانِ حاضر وِفق دهد.» (رع، ص۴۲-۴۳).
۱. دکتر رضا نیازمند، شیعه در تاریخ ایران، انتشارات حکایت قلم نوین، ۱۳۸۳، پیوست ۵.
۲. در اصطلاح دینی، هدایت ارشادی تنها جنبه مطلع ساختن، راهنمایی کردن، و نصیحت اشخاص دارد و نه امرونهی و مکلف ساختن آنها به انجام و رعایت دستورات. در واقع شخص نصیحتشنونده است که باید به مدد عقلِ سلیم و ادراک معنوی خود مسئولیتش را نسبت به موضوعی که درباره آن نصیحت یا راهنمایی شده دریابد و مطابق آن عمل کند. در حالی که هدایت مولوی همانطور که از واژه آن مستفاد میشود، جنبه امرونهی دارد و به مثابه دستوری دینی است که توسط مأمور خداوند در جایگاه ولی امر یا نمایندگان او به پیروان ابلاغ میشود و لذا لازمالرعایه بوده و اطاعت از آن مستوجب پاداش و عدم اطاعت از آن عقاب معنوی در پی دارد.
۳. فقهای مذهب شیعه معتقدند که شیعیان برای انجام فروعات دین (احکام عملی) یا بایستی خود مجتهد باشند ویا مُقَلِد (البته شق ّ سومی هم وجود دارد که موضوع بحث حاضر نیست) به این معنی که از یک مرجع تقلید یعنی یک مجتهد واجد شرایط (مُقَلَّد) پیروی کنند، لیکن در زمینه اصول دین تقلید جایز نیست. همچنین به عقیده برخی فقها در صورت فوت مرجع تقلید شخص باید از مجتهد زنده دیگر تقلید نماید.
۴. Insight