شرح فصل یازدهم: نقش امروزی خاندان‌ها

شرح فصل یازدهم: نقش امروزی خاندان‌ها

مطالب و موضوعات این فصل را نه به عنوان مبحثی مستقل، بلکه باید در ادامه‌ی مطالب فصل دهم کتاب دانست، و فصل آینده نیز تکمیل‌کننده مباحث مطروحه در این دو فصل خواهد بود. از این‌رو آگاهی به شرحی که درباره‌ی فصل دهم ارائه شده است برای بهره‌گیری بیش‌تر از مطالب فصل حاضر ضروری به نظر می‌آید.

با توجه به اهمیت موضوع سر سپردن در مسلک اهل حق، به عنوان «عهد و میثاق و یا تجدید عهد ازلی با خداوندگار» (ب‌ح، ص۵۵) طبعاً این پرسش مطرح می‌شود که نسل‌های اهل حق پس از دوران سلطان اسحاق چگونه و به چه وسیله‌ای می‌توانند این فریضه را بجا بیاورند؟

یکی از ویژگی‌های هدایت الهی پیوستگی سلسله مراتب در رشته هدایت است.

از آن‌جایی که شیوه مؤلف در نگارش برهان‌الحق مبتنی بر ایجاز و اختصار است، علت تغییر شیوه ایشان در فصل یازدهم را می‌توان در اهمیت موضوع سر سپردن برای پیروان این مسلک جستجو کرد، زیرا ضرورت شناخت دقیق اشخاصی که بعد از سلطان اسحاق و یاران ایشان برای انجام مراسم صلاحیت داشته‌اند ایجاب می‌کرده که هیچ‌گونه ابهامی باقی نماند. یکی از ویژگی‌های هدایت الهی پیوستگی سلسله مراتب در رشته هدایت است (ب‌ح، ص۶۴). از این‌رو سلطان اسحاق هفت خاندان را برگزید و برای ایفای نقش پیری به وکالت از طرف پیر ازلی، شأنیت سیادت را به سران آن‌ها اعطا کرد. این برگزیدگان و اولادان‌شان به سادات اهل حق شهرت دارند. همچنین وکالت دلیلی نیز علاوه بر برخی از همین خاندان‌ها بر عهده نسل‌های بعدی گروه دیگری از یاران سلطان که به هفتاد و دو پیر شهرت داشته‌اند واگذار شده است. با توصیفی که استاد الهی درباره مقام و جایگاه معنوی سلطان اسحاق کرده این نکته روشن می‌شود که مقام هدایت زمان می‌تواند به اراده خود مأموریت هدایت را برای مدتی که لازم ببیند به هر شخصی اعطا کند. در توصیف کیفیت اعطای این اثر می‌توان به تعریف خاندان در فصل نهم رجوع نمود.

مقام هدایت زمان می‌تواند به اراده خود مأموریت هدایت را برای مدتی که لازم ببیند به هر شخصی اعطا کند.

نکته دیگری که توسط مؤلف مورد تأکید قرار گرفته این است که سیادتِ اعطایی صرفاً برای انجام تشریفات و برقراری سلسله مراتب بوده و لاغیر (توجه شود به ب‌ح، ص۷۷). او بر این نکته بارها تأکید کرده که سیادت در مسلک اهل حق توارثی نیست، زیرا حقیقت به عمل است و نه به ارث. از این‌رو فرزندان خاندان‌ها در صورتی در زمره سادات محسوب می‌شوند که به رویه جدشان پایبند و متعهد باقی مانده باشند و الاّ واجد این شأنیت نخواهند بود (آح۱، گ۱۱۶۳). کلاً بقای معنوی خاندان‌ها وابسته و مشروط به تداوم جلوه ذات حق است و از این‌روی این خاندان‌ها تا زمانی از صلاحیت معنوی برای انجام وظایف خود برخوردارند که توسط هدایت زمان تمدید و تجدید شوند.

حقیقت به عمل است و نه به ارث.

درباره‌ی جانشینی پادشاه یعنی سلطان اسحاق، به نکته با اهمیتی برخورد می‌شود. سلطان اسحاق سه مقام را برای پیروان حق‌جو محل جلوه ذات حق قرار داده است. یکی از آن مقام‌ها، خاندان‌ها هستند. اولادان خاندان‌ها هم در صورتی که به ارکان کلام سرانجام و بیابس پِردیوری پایبند بوده و عامل به دستورات و ارکان باشند از این موهبت برخوردار خواهند بود. مقام دیگری که محل جلوه ذات حق قرار گرفته است جمع اهل حق برای عبادت یا صرف نذور است. مقام سوم هم اشخاصی هستند که در نتیجه سیر کمال، خود مظهر جلوه نور حق گردیده‌اند. کما این‌که پس از سلطان چهار خاندان دیگر نیز تحت عنوان خاندان‌های شاه‌مهمان تشکیل شده‌اند.

ناگفته پیداست که دو مقام اول و دوم برای پیروان این مسلک شناخته شده و در دسترس بوده‌اند لیکن چگونگی یافتن مقام سوم، یعنی «مظهر ذات حق» علی‌الظاهر مسکوت مانده است. می‌توان برداشت نمود که سلطان اسحاق به این طریق به اهل حق‌های زمان خود و نسل‌های بعدی یادآور شده که برای یافتن مظهرات حق بعد از او باید جِدّوجهدی صادقانه داشته باشند. در غیر این‌صورت از دست‌یابی به هدایت زمان و حقایقی که برای حق‌جویان افشا می‌گردد بی‌نصیب خواهند ماند.

ظهور جلوه کامل ذات حق بنا بر گفته دکتر بهرام الهی یک رویداد معنوی استثنایی است که موجد تحولاتی اساسی در جمیع مخلوقات بوده و با ظهورش در عالم خاکی عصر جدیدی در زمینه‌های مادی و معنوی آغاز می‌شود که تحقق این تحولات حتی ممکن است یک قرن طول بکشد. این تحولات به صورت پیشرفت در امور معنوی و همچنین ارتقا در زمینه‌های علمی و فرهنگی تظاهر می‌کنند (م‌ف، ص۱۴۲). ظهور سلطان اسحاق در سده‌ی هفتم هجری روی داده است (مصادف با سده‌ی ۱۴ میلادی). بررسی تاریخی رخدادهای سده‌ی مزبور و سده‌های پس از آن در زمینه‌های معنوی و مادی می‌تواند شواهدی قابل توجه درباره آثار و پی‌آمدهای این رخداد مهم به دست دهد. یکی از با اهمیت‌ترین آن‌ها آغاز دوره‌ی رنسانس است که موجب تحولات گسترده‌ای در اروپا و سایر نقاط دنیا گردیده است. بنابر این باید انتظار داشت که با ظهور مظهرات الهی در هر عصری، انسان‌ها شاهد تحولات با اهمیت به ویژه در معنویت و شیوه آموزش و هدایت معنوی باشند.

ظهور جلوه کامل ذات حق بنا بر گفته دکتر بهرام الهی یک رویداد معنوی استثنایی است که موجد تحولاتی اساسی در جمیع مخلوقات بوده و با ظهورش در عالم خاکی عصر جدیدی در زمینه‌های مادی و معنوی آغاز می‌شود…

با مروری بر پیشینه تاریخی شکل‌گیری مسلک اهل حق و خاصه جایگاه و قداستی که استاد الهی برای ارکان و مقدسات، و همچنین بنیان‌گذار آن بر شمرده و آن را مرحله حقیقت دین شناخته است، همچنین اهمیت حقایق معنوی که در بطن این مرام نهاده شده و همتی که مؤلف برای تشریح و مستندسازی آداب و سنن عمیق معنوی رایج در این مسلک  مبذول داشته، طبعاً این پرسش‌های مقدر در ذهن خواننده حق‌جو خطور خواهد کرد که:

  • آیا دست‌یابی به حقیقت دین موروثی و یا مختص جماعتی خاص و ساکن در حیطه جغرافیایی و فرهنگی محدودی بوده است؟
  • آیا رسیدن به مرحله حقیقت و سیر کمال برای دیگر ابناءِ بشر نیز ممکن و میسر است؟

از دیدگاه دکتر بهرام الهی، خطر واقعی این است که حقایق الهی در گذر زمان و در نتیجه تعبیرات نادرست و تحریفات به تدریج تغییر ماهیت یافته و با لایه‌ای غیر قابل هضم و حتی سمّی پوشانده می‌شوند به طوری‌که عمل به آن‌ها نه تنها حاصلی برای روح نخواهد داشت بلکه می‌تواند موجب مسمومیت روح نیز گردد (رع، ص۶۴).

تحول فکری انسان‌ها و گرایش هرچه بیش‌تر نسل‌های امروز و آینده به عقلانیت و نگرش علمی به پدیده‌ها، ایجاب می‌کند که شکل ظاهری آموزش و هدایت معنوی، و نه حقیقت باطنی آن، نیز متناسباً تحول یابد.

ضمناً حوزۀ معنویت که تاکنون بیش‌تر به صورت شیوه‌های مختلف سنتی مبتنی بر مرید و مرادی، برقرار بوده، به تدریج کنار رفته و آموزش معنویت نیز همچون حوزه‌های علوم تجربی به شیوه دانشگاهی – دانشجویی و تبادلات علمی انجام خواهد گرفت (رع، ص۲۶ و ۴۴). تحول فکری انسان‌ها و گرایش هرچه بیش‌تر نسل‌های امروز و آینده به عقلانیت و نگرش علمی به پدیده‌ها، ایجاب می‌کند که شکل ظاهری آموزش و هدایت معنوی، و نه حقیقت باطنی آن، نیز متناسباً تحول یابد. بدیهی است که به این ترتیب برای دست‌یابی به هدایت الهی موانع فرهنگی، قومی، و جغرافیایی از سر راه انسان‌های حق‌جو که طالب حقیقت باشند برداشته می‌شود، زیرا خدا ربَّ العالمین است و هدایت انسان‌ها را  خود بر عهده گرفته است.

همچنین به نظر می‌رسد بازخوانی شرح فصل دهم نیز معیارهایی اساسی برای یافتن پاسخ‌هایی روشن به پرسش‌های فوق و مشابه آن به دست می‌دهد، از جمله:

    • مرام اهل حق موسوم به حقیقت خاص است در حالی که مشی استاد الهی حقیقت عام بوده و در بطن تمام ادیان الهی نهفته است و عموم اشخاصی را که در نتیجه سیر کمال روحی به مرحله حقیقت رسیده و هدفشان وصل شدن به مبدأ است در بر می‌گیرد.
    • خدا هدایت هر انسانی را كه صادقانه بخواهد هدایت شود و انجام وظیفه كند، بر عهده گرفته است(۱). خدا این وظیفه را بر خود معین كرده كه اصول لازم برای پرورش روح را در دسترس هر انسانی كه صادقانه جستجو كند قرار دهد (رع، ص۲۳۲).
    • هر شخصی که صادقانه جویای هدایت الهی باشد به هدایت الهی و از آن طریق به حقایق الهی زنده، احیا و تجدید شده، دست می‌یابد، حقایق الهی و اصول معنوی اصیل در هر دورانی باید توسط هدایت زمان احیا (زنده) شوند، یعنی روح و اثر اولیه به آن‌ها باز گردانده شود، و تجدید گردند، یعنی پالایش یافته و با عصر حاضر وفق داده شوند (رع، ص۶۷).
    • هدایت الهی محدود به مرزهای جغرافیایی یا فرهنگی نبوده و در انحصار افراد یا گروه خاصی نیز قرار ندارد (رع، ص۶۸).
    • نقش پیر و دلیل که در سلسله مراتب هدایت در معنویت سنتی از جمله حقیقت خاص، از اهمیتی ویژه برخوردار بوده‌اند، و هدف اولیه از تعیین خاندان‌های حقیقت نیز تعیین جانشینان این دو مقام برای عده‌ای از پیروان این مرام بوده است، برای دانشجویانِ معنویت فطری یا طب جدید روح بر عهده عقل سلیم‌شان نهاده شده است.
    • با توجه به تحولی بنیادین در نظام معنوی که بنا بر مشیت روح کل محقق گردیده است برای طی مراحل کمال روحی، توجه باید از «فرد» به «یکتا» معطوف گردد. در نتیجه این تحول، در مشی استاد الهی پادشاه همان یکتاست که در همه جا هست. دوران فردیت در معنویت به سر آمده و دیگر نباید به دنبال یک فرد یا مظهر (پیر، دلیل، شاه‌‌مهمان و غیره) در زمین گشت (رع، ص۴۱)، هر چند که در زمین همواره مقام‌های ارشادی که حامل ذره‌ای از ذات یکتا هستند حضور داشته و خواهند داشت و مأموریت معنوی خود را انجام می‌دهند، بدون این‌که برای هدایت شدن به سوی کمال نیازی به شناختن و ارتباط مستقیم با آن‌ها باشد (رع، ص۴۳).

۱. إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى: همانا هدایت بر ماست (قرآن مجید: سوره‌ی۹۲، آیه‌ی۱۲).