شرح فصل اول:‌ اهل حق کیست؟

شرح فصل اول:‌ اهل حق کیست؟

تحقیقات شرق‌شناسان و محقّقین خارجی و داخلی درباره‌ی مسلك اهل حق، اغلب دارای یک نقص اساسیِ روش‌شناختی بوده است. این تحقیقات بیشتر بر اساس مشاهده‌ی شیوه‌ی زندگی و مناسک مسلکی، یا گفته‌های یکی از گروه‌هایی که خود را به این مسلک منتسب می‌دارند، صورت گرفته، و نوشته‌ها و مستنداتی حاوی اشتباهات یا تحریف‌های کلان، مورد استناد‌شان قرار گرفته است.
یکی از خطاهای رایج در مطالعه‌ی فرهنگ‌ها و اعتقادات دینیِ جوامع این است که برداشت‌ها و نتیجه‌گیری‌های محقق صرفاً بر مبنای گفتار و رفتار شمار محدودی از افرادی صورت می‌گیرد که از زمره‌ی پیروان آن مسلك به شمار می‌آیند. این بدان می‌ماند که پژوهشگری قضاوت خود را درباره‌ی اهالی یک کشور تنها بر شناختی از یکی از اقوام یا معدودی از افراد آن ملّت بنا نهد، بدون توجه به اینکه آیا نمونه‌ی مورد استناد نمودار درست و کاملی برای معرفی یک ملّت محسوب می‌شود یا نمی‌شود.
روانشناسان و صاحبنظرانِ علوم رفتاری در میان خطاهای شناختیِ متعددی که گریبان‌گیر انسان‌هاست، از جمله به سه مورد زیر اشاره دارند:

  • فیلتر ذهنی
  • تعمیم نابجا
  • برچسب زدن

یکی از عوامل بسیار مؤثر در ایجاد فیلتر ذهنی بنا بر گفته‌ی نورعلی الهی «حب و بغض» است.

فیلتر ذهنی ناشی از باورها و شیوه‌ی پرورش فکری شخص است. یکی از عوامل بسیار مؤثر در ایجاد فیلتر ذهنی بنا بر گفته‌ی نورعلی الهی «حب و بغض» است. (آ‌ح۲، ص۲۳۴). اختلافاتی كه پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) در میان مسلمانان پدید آمد، از همین جا ناشی شده است. انسان‌ها در بسیاری مواقع به خاطرِ احساس دوستی یا دشمنی، در قضاوت‌‌های خود حقایق روشن را هم نادیده می‌گیرند. مؤلّف، به علت تصدی مشاغل متعدد در حوزه‌ی قضاوت، با این نوع خطای شناختی که بر سر راه هر شخصی در مسند داوری قرار دارد آشنا بوده و در گفتارهای متعددی به مخاطرات آن اشاره کرده است. (آح۱، گ۱۶۵۵ و آح۲، گ۳۴۳).
تعمیم نابجا یا بی‌پایه، از نتیجه‌گیری و قضاوت مبتنی بر تعداد ناکافیِ نمونه‌های برداشته شده از جامعه‌ی مورد مطالعه حاصل می‌شود. حضور هم‌زمانِ این دو خطا پژوهشگر را طبعاً به خطای سوم یعنی برچسب زدن نادرست می‌کشاند. از اینجاست كه مؤلّف، به منظور رفع هر گونه توّهم یا اشتباهِ برداشتِ ناشی از مشاهده‌ی اختلاف و تضاد بین یافته‌های خود درباره‌ی مسلک اهل حق با باورها و رفتارهای گروه‌های مختلفی که به عنوان تابعین این مسلک در داخل و خارج کشور شناخته می‌شوند، در فصل اول و در بادیِ امر تعریفِ دقیقی از مسلک اهل حق به دست داده است – كاری كه در نوشته‌ی هیچ یک از پژوهشگرانی که در این‌باره کوشیده‌اند مشاهده نشده است.
در مقدمه‌ی این فصل، مؤلّف به یک اصل بنیادین و جهان‌شمول اشاره می‌کند: نیازِ گریزناپذیر نوع انسان به اصول معنوی منبعث از مبدأ الهی. این نکته، خصوصاً در عصرِ حاضر که اغلبِ جوامع علمی و روشنفکری، انسان را بی‌نیاز از دین و هدایت الهی می‌بینند حائز اهمیت است. مؤلف، سرمنشاء این نیاز را در دو عامل زیر می‌داند:

  • اقتضای طبیعت انسان(۱)
  • مقتضیات وقت (نیازهای برخاسته از دورانی که انسان در آن زندگی می‌کند)

از دیدگاه مؤلف و بسیاری فلاسفه اسلامی، انسان در اصل دارای دو بُعد ملکوتی و زمینی است که هر یک تابع طبیعت خلقتی خاص خود هستند. در فطرتِ بُعد ملکوتی و الهی انسان، کشش به سوی مبدأِ خلقتی‌اش نهاده شده است، لیکن تحت‌تأثیر کشش‌های ناشی از طبیعت خلقت جسمانی‌اش، در بیشتر موارد، انسان از کشش درونی روحی خود بی‌خبر و نسبت به آن بی‌توجه است. همین کشش فطری انسان است که همواره برحسب شرایط زمانیِ زندگی و میزان رشد فکری‌اش او را نیازمند احکام و قوانینی برآمده از منشاء الهی می‌سازد. به همین لحاظ از زمان پیدایش انسان در کره‌ی زمین مربیانی بنام انبیاء این احکام را میان مردم در حوزه‌ی مأموریتشان انتشار داده‌اند. نقش دوگانه‌ی این قوانین شامل انتظامات امور اجتماعی و آسایش جامعه (حقوق و وظایف فردی و اجتماعی) و بُعد معنوی است، که شناخت خود و عالم ماوراءالطبیعه، یا به عبارتی خداشناسی را در بردارد.
در این بخش، مؤلّف در تشریح ماهیت دوگانه‌ی این احکام الهی به یکی از سؤالات تاریخی و در عین حال تا اندازه‌ای مناقشه برانگیز در مباحث دینی نیز پاسخ داده است و آن تعریف دقیقی از مراحل شریعت و عرفان در دین است.

بنابر این تعریف، مرحله‌ی شریعتِ دین ناظر بر اداره‌ی امور زندگی، حفظِ انتظامات و آسایش و هم چنین تربیت اخلاقیِ جامعه است. در حالی که مرحله‌ی عرفان به عالَم آخرت و بُعد معنوی زندگی انسان مربوط می‌شود.

بنابر این تعریف، مرحله‌ی شریعتِ دین ناظر بر اداره‌ی امور زندگی، حفظِ انتظامات و آسایش و هم چنین تربیت اخلاقیِ جامعه است. در حالی که مرحله‌ی عرفان به عالَم آخرت و بُعد معنوی زندگی انسان مربوط می‌شود. به گفته‌ی مؤلف، تعادل در پرداختن به هر دو بُعد زندگی برای سیر کمال روحی انسان اهمیتی حیاتی دارد.
در این راستا، کافی است که انسان‌ها، برای شناخت اصول مربوط به بُعد شریعتِ دین خود، به معانی قابل درک از ظاهر کلام در کتب الهی توجه داشته باشند، در حالی که ورود به مرحله‌ی عرفان مستلزم درک مفاهیم نهفته در بطن کلام کتب آسمانی است. از اینجاست که در تعریف عمومی از «عرفا»، گفته می‌شود اشخاصی هستند که به ظاهر کلام الهی اکتفا نکرده و در پی کشف مفاهیم نهفته در باطن آن هستند. اعتقاد به وجود بطون یا لایه‌های متعدد معنی (از هفت تا هفتاد) در پشت ظاهرِ کلام الهی که در احادیث و روایات آمده، و از جانب رسول اکرم (ص) و ائمه شیعه درباره‌ی آن تاکید شده، از عواملی است که در طول تاریخ موجب بروز اختلاف بین علمای دین و عرفا و حکما بوده است. درباره‌ی دشواری/ناممکن بودن دست‌یابی به کُنه کلامِ الهی در قرآن مجید نیز آیات روشنی وجود دارند.(۲)یک برهانِ عقلی دیگر درباره‌ی وجود سطوح مختلف معانی در کلام الهی این است که اگر معانی کلام الهی تنها همان باشد که در گذشته از ظاهر آن استنباط شده و رشد قدرت درّاکه و دانش بشری که در آینده نیز تداوم خواهد داشت نقشی در درک بهتر معانی آن کلام‌ها نداشته باشد، بسیاری برداشت‌های ظاهری از کلام الهی تناسبی با نیاز‌ها و مقتضیات دوران حال و آتی انسان نخواهد داشت. حال آنکه آموزه‌های الهی برای انسان‌های تمام اعصار نازل شده است.
به هر تقدیر، فصل اول کتاب با یک نتیجه‌گیری دقیق و شجاعانه خاتمه می‌یابد:
«عرفان ثمره‌ی درخت شریعت و نتیجه‌ی غایی فلسفه و حکمت است. بنابر این اهل حق یکی از سلاسل عرفای شریعت محمدی (ص) می‌باشد.»
این نتیجه گیری حاوی نکاتی کلیدی است به شرح زیر:
۱- عرفان ثمره‌ی‌ درخت شریعت است: از این تعبیر می‌توان چنین نتیجه گرفت که مرحله‌ی عرفان در بطن شریعت‌های اصیل الهی نهفته است و طی مرحله‌ی شریعت باید شخص را به مرحله‌ی عرفان برساند. (آح۱، گ۱۱۱۹).
۲- عرفان نتیجه‌ی غایی فلسفه و حکمت است: درباره‌ی مفهوم دقیق فلسفه و حکمت، فراوان اختلاف نظر وجود دارد. لیکن با توجه به مشترکات فراوان میان این دو حوزه، چنین برداشت می‌شود که کوشش حکما و فلاسفه معطوف بر این است که به مدد استدلال‌های عقلی و منطقی به شناخت درستی از عالم هستی دست یابند.
از نتیجه‌گیری در فصل اول می‌توان دریافت که فلاسفه و حکما، اگر بخواهند به شناخت درستی از عالم هستی دست یابند، ناگزیر از ورود به مرحله‌ی عرفان‌اند.
۳- بنابر این اهل حق یکی از سلاسل عرفای شریعت محمدی (ص) می‌باشد؛ و چنان که پیشتر اشاره شد، فِرَق و نِحله‌های گوناگونی، با باورهایی بعضاً متضاد، تحت عنوان پیروان مسلک اهل حق شناخته می‌شوند. این بیان کلیدی در باب حقیقت مسلک اهل حق بی‌شک خط فاصلی روشن بین مسلک حقیقی اهل حق و پیروان راستین آن با فرقه‌هایی که باورهاشان را خلاف این بیان در باب مسلک مزبور می‌بینند، رسم می‌کند.
با مطالعه‌ی مطالب فصول و بخش‌های آینده چه بسا بتوان به اهمیت این بیان کوتاه و پُرعمق واقف شد.


  1. دهخدا طبیعت انسان را همان سرشت و فطرت خلقتی او می‌داند.
  2. سوره‌ی‌۱۸ آیه‌ی‌۱۰۹ و سوره‌ی‌۳۱ آیه‌ی‌۲۷.