شرح فصل چهار: مقدمه
شرح فصل چهار: مقدمه
خوانندهی موشکاف بعد از خواندن فصل حاضر از کتاب برهانالحق چه بسا بپرسد طرح موضوع «اصول عقاید» در اینجا آیا به همانگونهی رایج در غالب نحلههای دینی و عرفانی است، که صرفاً در پی باورهایی جزمی(۱) و آرمان گرایانه(۲)اند، یا حاکی از مشی متفاوتی است.
یکی از ویژگیهای ادیان و مکاتب دینی خصوصاً ادیان بزرگ الهی، عرضهی گزارههایی چند تحت عناوینی چون اصول اعتقادی است که اقرار به باور داشتن آنها شرط ورود و پذیرفته شدن فرد در آن ادیان و مکاتب به شمار میآید. و به همین سبب، از دیدگاه اندیشمندان، باورهای دینی صرفاً مقولاتی جزمیاند که هرگز نمیتوان آنها را به شیوه پژوهشهای تجربی(۳) به بوتهی آزمایش سپرد و رد یا اثبات کرد. به همین جهت، مقولهی دین از دیدگاه دانشمندانِ علوم تجربی، خارج از حیطه علم است. برای درک بهتر مطالب این کتاب مهمترین نکته، ضرورت شناختِ نسبیِ شخصیت و مشی فکری مؤلف آن یعنی نورعلی الهی است. البته این شیوهای است که پژوهشگران برای ارزیابی اعتبار علمی نویسندهی هر اثری اغلب بهکار میگیرند. به نظر میرسد این شناخت اولیه برای اجتناب از داوریهای زود هنگام نیز کارساز باشد.
استاد الهی به موازات یک زندگی حرفهای پرچالش قضایی و پژوهش در زمینهی موسیقی عرفانی و نواختن ساز سنتی تنبور، که در بین عرفای ایرانی سازی مقدس محسوب میشود، حکیم و عارفی مُتَاَلّه و معتقد به اصالت عمل در معنویت بوده است.
برای دستیابی به این شناخت امکانات خوبی در اختیار قرار دارد، از جمله دیگر آثار منتشر شدهی استاد الهی و مجموعههای انتشاریافته از گفتارهای شفاهی دوران حیات او، و در کنار آنها تارنماهای چندگانهای که به زبانهای رایج دنیا شخصیت و اندیشههای این استاد معنوی را در معرض مشاهده و بررسی همگان قرار میدهد. مروری بر منابع موجود نکتهی مهمی از مشرب فکری و اندیشههای مؤلف را به دست میدهد، از جمله اینکه استاد الهی به موازات یک زندگی حرفهای پرچالش قضایی و پژوهش در زمینهی موسیقی عرفانی و نواختن ساز سنتی تنبور، که در بین عرفای ایرانی سازی مقدس محسوب میشود، حکیم و عارفی مُتَاَلّه(۴) و معتقد به اصالت عمل(۵) در معنویت بوده است. با توجه به تعابیر متفاوت و گهگاه متضادی که دربارهی فلسفهی اصالت عمل یا عملگرایی در طول یک سدهای که از طرح این دیدگاه توسط اندیشمندانی چون چارلز سندرس پرس(۶) و ویلیام جیمز(۷) گذشته لازم است که در اینباره توضیح بیشتری داده شود.
بنا به تعریف واژهنامههای فلسفی(۸)، پراگماتیسم رویکردی فلسفی است؛ و از آنجا که اثبات برخی عقاید و اصول و باورها ناممکن به نظر میآید آنها را تنها بهخاطر تأثیر و کاربرد عملیشان برای انسانها میتوان پذیرفت. از این منظر، نظرات، تصورات، و قضاوتهای ما قواعدی برای رفتار (پراگمای) ما محسوب میشوند اما حقیقت آنها تنها در سودمندیشان برای زندگی ما نهفته است. از اینجاست که حقیقت هرچیز را میتوان با اتکاء به نتایج نهایی آن به اثبات رساند و به همین جهت، معتقدین به این دیدگاه حقیقت را امری ثابت نمیدانند بلکه بر این باورند که با توجه به تغییر نتایج عملی آن در طی زمان، دریافت انسان هم از آن در معرض تغییر است. بر این اساس در فلسفه اصالت عمل، دین هم تا جایی که نتایج خوبی برای زندگی انسانها داشته باشد پذیرفتنی است.
در رویارویی با این نگاه فلسفی به اصالت عمل، در حوزهی مقابل، اغلب برداشتی کاملاً متفاوت از آن صورت گرفته که حاصلِ آن نادیده گرفتن اخلاقیات و موجه دانستن کاربرد هر وسیلهای برای دستیابی به اهداف بوده است. به عبارت دیگر اهل سیاستِ عملگرا، فردی است که برای دستیابی به اهداف و آرمانهای شخصی و جناحی خود از هر وسیله و راه ممکنی بهره میگیرد.
بر خلاف برداشت معتقدین به اصالت عمل درباره تغییرپذیر بودن حقیقت، از بررسی آراء و عقاید استاد الهی چنین برمیآید که او حقیقت واقعی (حاق واقع)، و نه حقیقت تصوری، هر چیز را ثابت و بدون تغییر میداند و معتقد است که این شناخت ما از حقایق است که متناسب با رشد و پرورش فکرمان تغییر مییابد. به همین ترتیب حتی کمیت و کیفیت شناخت شخص از خالق و اصول معنوی را نیز تابعی از کمیت و کیفیت عمل شخص به اصول الهی منبعث از مبدأ میداند.
با توجه به آنچه گذشت در بدو ورود به بحث در این فصل و در مواجهه با واژگان «اصول عقاید» نباید این انتظار وجود داشته باشد که با مفاهیمی جزمی و اثبات ناپذیر (دگما) روبهرو باشیم. برای روشنتر شدن موضوع لازم است اشاره شود که در مقابل مقولات جزمی، آکسیومها یا اصول بدیهی(۹) قرار دارند که بنا بر تعریف، اصولی هستند که نیازی به اثبات آنها نیست و پذیرش آنها برای اثبات قضایای بعدی در علم ضرورت دارد. در واژهنامههای فارسی زبان دگماتیسم، یا جزماندیشی، «اعتقاد تعصبآمیز به یک باور به عنوان یک اصل قطعی و غیرقابل تغییر»(۱۰) تعریف شده است. در واژهنامههای انگلیسی و فرانسه نیز تعریف دگما (و دگماتیسم) بر همین سیاق است و همگی اشاره به مجموعه اعتقادات و باورهایی دارند که قابل اثبات نبوده ولی بایستی به آنها باور داشت. به رغم اینکه دانشمندان علوم تجربی، ادیان و پیروانشان را اغلب به عنوان نمونههای مثالی از دگماتیسم و جزمگرایی معرفی میکنند، در حوزه آن علوم نیز شمارش این گونه اصول جزمی کم نیست. باورهایی چون ثابت بودن مقدار ماده و انرژی در کل عالم، ثابت بودن قوانین طبیعت و امثال آن. در حالی که علم و دانشمندان واقعی به ناچیز بودن دانش بشری در مقابل ناشناختهها معترفند و انسانها را به داشتن ذهنی باز برای دریافت حقایق و اطلاعات جدید فرا میخوانند.
چنان که پیشتر اشاره شد، در مقابل دگما و باورهای جزمی، اصول پذیرفته شدهی بدیهی وجود دارند که به عقیده ارسطو به عنوان گام نخست اولیه برای استدلال و استنتاج در حوزههای گوناگون مورد استناد قرار میگیرند(۱۱). هندسه اقلیدسی بارزترین نمونههای اصول بدیهی یا فرضهای اولیه را برای اثبات قضایای مختلف بهکار میگیرد. در برابر اعتقاد افرادی که بین این دو مقوله تمایزی قائل نیستند میتوان به تفاوت بنیادین بین اصول بدیهی و باورهای جزمی اشاره داشت، به این ترتیب که اکسیومها یا اصول بنیادین بدیهی در چارچوب یک ساختار نظری مشخص مطرح میشوند و با ترکیببندیهای گوناگونِ دیگری میتوان نظریاتی دیگر را شکل داد. به همین جهت، اصول بدیهی مطروحه نظیر تعریف نقطه و خط را تنها در چارچوب هندسهی اقلیدسی میتوان معتبر شمرد. و با ترکیببندی این اصول بنیادین میتوان قضایای متعددی را به اثبات رساند. در حالیکه دگماها و باورهای جزمی فاقد ساختاری منطقی و منسجم بوده و عموماً به حل مسائل مطروحه نیز کمکی نمیکنند.
با توجه به توضیحات بالا میتوان انتظار داشت که :
- اصولی که به عنوان اصول عقاید در فصل چهارم توسط مؤلف مطرح شده است، صرفاً مفاهیمی نظری نبوده و قطعاً کاربردهای عملی آنها مد نظر بوده باشد.
- این اصول نه باورهای جزمی بلکه آکسیومها و اصول بنیادینی هستند که در چارچوب زیرنهاد یا تئوریِ فراگیری اعتبار دارند که در فصل سوم بنیاد نهاده شده است: اینکه عالم را خالقی است، و خلقت ابتدا و هدف وسر انجامی دارد، و اینکه،
- خالق مخلوقات، بر اساس پیمانی ازلی جمله مخلوقات را برای رسیدن به مقصود غایی ایجاد و هدایت میکند.
با این مقدمه میتوان به بررسی دیگر مطالب این فصل پرداخت.
در ابتدا استاد الهی اصول اعتقادی مسلک اهل حق را بر پایه اصول پنجگانهی مذهب شیعه در اسلام بنا مینهد. به نظر میرسد این امر نه از روی تعصب بلکه به این خاطر باشد که چنین صراحتی در باورها وآموزههای کلیه ادیان الهی به عنوان اصول و باورهای بنیادین، و بدیهی مورد قبول و پذیرشاند. دیگر اینکه استاد الهی پیروان این مسلک را توصیه به رعایت اصول اعتقادی متناظر با این پنج اصل میکند و از اکتفا به باور داشتن زبانی برحذر میدارد.
از بین این اصول پنجگانه:
- دو اصل توحید و عدل از صفات خالق محسوب میشوند.
- دو اصل نبوت و امامت در راستای پیمان ازلی، از ارکان نظام هدایت الهی به شمار میروند.
- معاد هم اشاره به سرانجام نهایی مخلوق دارد.
با ملاحظهی اصول اعتقادی متناظر با اصول پنجگانه فوق الذکر، اولین نکتهای که در مسلک اهل حق جلب توجه میکند همان مشی عملگرا و پایبندی به اصالت عمل در مشرب فکری مؤلف است که، در واقع، پیروان مسلک اهل حق را تنها به باور داشتن زبانی به این اصول پنجگانه یا اقرار به قبول آنها نمیخواند بلکه دستیابی به هدف و نتیجهی غاییِ اعتقاد به این اصول و عمل صحیح به آنها را اصل میداند، جایگاهی که به نظر او دستیابی به آن در شأن حقیقتجویان است مشروط بر اینکه با برخورداری از هدایت الهی، در جریان زندگی روزمره، به اصول الهی اصیل مجدانه عمل کنند.
برای درک واقعی مفهوم یکتایی خدا باید شناخت فرد از خداوند به سطح شناخت اولیاء و یکتاپرستان واقعی از خالق نزدیک شود…
فی المثل، برای درک واقعی مفهوم یکتایی خدا باید شناخت فرد از خداوند به سطح شناخت اولیاء و یکتاپرستان واقعی از خالق نزدیک شود، یا اینکه ایمان واقعی به صفت عدل الهی زمانی محقق میشود که شخص تجلی و ظهور این صفت را در کل خلقت ببیند و درک کند. به همین سیاق، با برحق دانستن همهی پیامبران و اولیاء، عمل به جوهر اصلی ادیان که در رعایت حقوق دیگران خلاصه میشود به صفت ثانویه تبدیل شود.
با قدری تأمل در پنج اصل اعتقادی در مسلک اهل حق، بهخوبی آشکار میشود که استاد الهی چگونه اصول بنیادینی را، که در طی قرون تنها به عنوان باورهای قلبی مورد پذیرش پیروان ادیان بوده است، به نتایجی عینی و قابل تشخیص در نگرش و اَعمال اهل حقِ واقعی مرتبط ساخته است. نتایجی که بیانگر سطحی متعالی از شناخت حقایق معنوی و رشد و کمال روحی است و دستیابی به آنها خود مستلزم طی طریق و عمل درست به این اصول است که میتوان در بخشهای دیگر کتاب شناخت بیشتری در اینباره به دست آورد.
- Dogmatic
- Idealist
- Empirical
- . سهروردی از فلاسفه اسلامی و عرفای بنام ایرانی فیلسوف مُتَاَلِّه را شخصی میداند که با میزان عقل و اشراق (عشق) به حقیقت رسیده باشد.
- Pragmatism
- Charles Sanders Peirce (۱۸۳۹-۱۹۱۴)
- William James (۱۸۴۲-۱۹۱۰)
- . برای نمونه رجوع شود به دایرهالمعارف فلسفی استانفورد plato.stanford.edu/entries/pragmatism
- Axioms
- فرهنگ عمید
- Encyclopedia Britannica
plato.stanford.edu/entries/pragmatism