سؤالات مربوط به فصل چهارم
«اصول عقاید اهل حق»
خلاصهی سؤالات:
۱- اصول عقاید اهل حق به نظم كردی و فارسی.
۲- آیا هر دین و مسلكی طریق الیالله است؟
۳- چگونگی تجسم و شناخت خدا.
۴- آیا خدا فاعل بالتجلی است؟
۵- آیا خدا صورت دارد؟
۶- آیا درك ذات حق ممكن است؟
۷- آیا خدا دیده میشود؟
۸- آیا وجود خالق و مخلوق را میتوان یكی دانست؟
۹- فرق وحدت موجود و وحدت وجود.
۱۰- آیا اتحاد خالق و مخلوق جایز است؟
۱۱- وظیفهی مرید نسبت به كسی كه از مراد او بدگویی كند.
۱۲- چگونه میشود رفتار ناپسند دیگران را نیك دید؟
۱۳- سب شیطان در آیین اهل حق.
۱۴- اعتراض به سب شیطان.
مشروح سؤالات و جوابها:
سؤال ۱- علاوه بر فصل چهارم برهانالحق كه مربوط به اصول عقاید اهل حق است بنده اصول عقایدی منظوم از جنابعالی دیدهام. مستدعی است اولاً فروعاتی كه لازمهی آن اصول است مرقوم فرمایید، ثانیاً در مورد بیت
- برهانالحق۳۰۶
یازدهم (انتخاب مذهب) توضیح بیشتری بفرمایید؟
جواب – چون در مورد اصول عقاید اهل حق كه اینجانب نورعلی الهی فرزند مرحوم حاج نعمتالله به نظم فارسی و كردی جهت طالبان دین نوشتهام، دوستان توضیحاتی خواستهاند، ابتدا آن اصول عقاید را نگاشته، سپس به رفع اشكالات میپردازد.
بسمالله الرحمن الرحیم
گر بخواهی پی بری از اصل دین
این اصول است و عقاید برگزین
اولاً ایمان بیاور زان خدا
هست بیهمتا و فرد نامرئیا
بیشریك است و نزاد و لایموت
بهر تعریفش همین بس در ثبوت
ثانیاً موجود هر چه هر زمان
نیك دان چون بد نباشد ز اصل آن
گر عمل بد شد كسی بد آن عمل
تو بكوش بر محو مثلش ماحصل
نیكوان هم هر كسی در هر مقام
گشت معروف بر تو واجب احترام
ثالثاً در هر زمان و هر مكان
آنچه نیكویش بدانند عاقلان
- ۳۰۷ملحقات
انتظام و حفظ آسایش شود
بهر مردم مصدرش از حق بود
تو عمل كن بر خود و بر دیگران
ضد آن را چیست دوری جو از آن
بعد از آن هر مذهبی كردی قبول
آنكه نبود برخلاف این اصول
هست جایز لیك شرطش این بدان
با عقیده كن عمل ز احكام آن
نورعلی تحقیق كرد و یافت این
جوهر ادیان باشد و ز یقین
* * *
اصول عقاید به نظم كردی
به نام خداوند بخشنده مهربان
متوای بزانی عزیزم اگر متوای بزانی
اصول عقاید دین و مبانی
ایدن مواچوم درك كر معانی
اول خداوند نزاد نمردن
قادر مطلق بیهمتا و فردن
ژو دلایلی كل موحدین
شناسان خدا باید بشناسین
- برهانالحق۳۰۸
دوم خوب بزان گردی موجودات
چون صنع خداس ذاتاً و خوب هات
بد ژ عملن گر كسی بد كرد
پی محو مثلش باید بكی جهد
نیكان هم هر كس و هر مقامی
معروف بی باید كی احترامی
سوم هر آنچه نیكن و دوران
طبق مقتضای زمان و مكان
پی انتظام و آسایش خلق
مؤثر هنن مصدرش و حق
شعار ویت ساز عمل كر تمام
و ضدش پرهیز ایدن سرانجام
ژو بعد مذهبی گر ژ ای اصول
مخالف نبو تو كردی قبول
صحیحن ولی با شرط ایمان
بیشك و تردید عمل كی و آن
نورعلی تحقیق كردش واتش این
جوهر ادیان هنن و یقین
بسمالله الرحمن الرحیم – راجع به اصول عقاید فوق كه بنده تألیف نمودهام از طرف دوستان اشكالاتی شده است بدین شرح:
اولاً – خواسته بودند فروعاتی كه لازمهی آن اصولات است تألیف نمایم، جواب این است: چون اصولات مزبور تحت قواعدی درآمده
- ۳۰۹ملحقات
كه شامل جمیع ادیان حائز شرایط اصول مزبور میشود، بعبارةٍ اُخری قواعدی است كلی، و موضوعی است عام، ولی فروع در ادیان متفاوت است پس هر كس هر دینی را قبول نمود فروعات همان دین برایش متّبع خواهد بود.
ثانیاً – راجع به مفهوم بیت یازدهم اصول عقاید كه قبولی مذهب را جایز دانسته اشكال كرده بودند، جواب این است: مفهوم كلمهی جایز در این بیت نه این است كه جواز در مقابل وجوب به طور مطلق باشد، یعنی شخص را مختار به قبول یا عدم قبول مذهب نماید، فقط جواز در انتخاب یكی از وجوب متعدده است بدین توضیح:
وقتی كسی مأمور به انجام یك امر از چند امر وجوبی میشود، البته در چنین موردی جواز، اختیاری است برای انتخاب یك امر از آن چند امر، نه جواز به قبول یا عدم قبول امر. مثلاً چهار ركعت نماز ظهر واجب است ولی جایز است از زوال شمس تا قبل از غروب آفتاب به هر وقتی از ساعات فواصل، ادای تكلیف نماید و قس علیهذا. بنا بر این همانطور پیروی اصول عقاید فوقالاشعار واجب است، قبولی مذهب هم نیز واجب است، النّهایه جواز در انتخاب یكی از مذاهب میباشد. و این معنی از جمله (بعد از آن) در بیت دهم به خوبی پیداست زیرا پس از ذكر اصل سوم به لفظ (بعد از آن) قبولی مذهب را جزء لاینفك وظیفه معتقدین به خدا و تكلیف حتمی دانسته، چون كه رعایت آن اصول بدون داشتن مذهب انجامپذیر نیست.
اما اشكال به اینكه از ادیان منطبقهی با اصول فوق ملاك ترجیح و مرجحاتشان چیست عرض مینماید: از حیث معنی همگی ادیان
- برهانالحق۳۱۰
یكسان است، ولی از حیث صورت رعایت سه شرط زیر خالی از فایده نیست:
۱- عقیده و ایمان ثابت.
۲- اطلاع لازمه به اركان دین مورد انتخاب.
۳- تمایل فطری، مثلاً یك نفر اهل حق با اینكه حسین و یادگار هر دو یكی میداند ولی از شنیدن اسم یادگار بیشتر حضور قلب پیدا میكند و به اركان اهل حق هم بیشتر از سایر فرق اسلامی اطلاع دارد و روی این اصل تربیت اولیه هم، تمایل فطری به مذهب اهل حق بیشتر دارد. و مناللهالتوفیق.
سؤال ۲- در فصل چهارم مینویسد «ادیان مشهورهی مرسوله خدایی را هم هر یك به اقتضای زمان خود صحیح و معتبر است»، آیا میتوان هر دین و مسلكی را حق و طریق الیالله دانست؟
جواب – هر مذهب و مسلكی كه تحت قواعد دینی، و پایهاش روی پایهی توحید و یكتاپرستی و خدمت به خلق باشد، از طرفی هم مغایر و مخالف با اصول عقاید كتب آسمانی نباشد، البته پیروان آن طریق به سوی خدا هدایت خواهند یافت.
سؤال ۳- در فصل چهارم برهانالحق مینویسد: «خدا را به تعریف و توصیفی باید شناخت كه جمیع… موحدین واقعی شناختند»، حال برای بنده بفرمایید، اولاً تجسم حقتعالی جایز است یا خیر؟ ثانیاً چگونه میتوان خدا را شناخت؟
جواب – حقتعالی جسم ندارد تا امكان تجسم داشته باشد، فقط
- ۳۱۱ملحقات
در دو حالت است كه اشخاص میتوانند حقبین شوند:
اول آنكه: از آن جایی كه جلوهی نور ذات حق بر جمیع اشیاء احاطه دارد، یعنی خدا بر مخلوق محیط و مخلوق در مقابل خدا محاط هستند، پس هر گاه كسی با حضور قلب و از خود بیخود شدن به حالت و كیفیتی رسید كه (به جز خدا نبیند) در این صورت به هر چه بنگرد خدا بیند. چنانكه در قرآن مجید میفرماید: «وَ لِلهِ ما فِیالسَّمواتِ وَ ما فِیالْاَرْضِ وَ كانَاللهُ بِكلِّ شَیءٍ مُحیطاً» (سورهی ۴ – آیهی ۱۲۶). یعنی «مر خدا را است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، و خداوند است به همه چیز فراگیرنده».
دوم آنكه: اگر كسی در نتیجهی حقجویی و حقپرستی و حقگویی به مرحلهی حقشناسی و حقبینی رسید، آنگاه جلوهی نور ذات حق به هر مظهری ظاهر شود، آن را خواهد شناخت. به طوری كه اصحاب سرّ دوران حضرت علی (ع)، و یاران خاص زمان حضرت سلطان اسحق، ظهور حق را به مظهریّت آن دو بزرگوار شناختند و تجسم دادند.
سؤال ۴- آیا خدا فاعل بالتجلی است؟
جواب – خداوند منجلی بالذّات و فاعل بالاراده است كه از هستی او هستی كائنات برقرار است.
سؤال ۵- آیا خدا صورت دارد؟
جواب – خدا خالق صورت و واجد ماصور است (نه دارای صورت).
- برهانالحق۳۱۲
سؤال ۶- آیا درك ذات حق برای مخلوق امكانپذیر است؟
جواب – درك ذات حق كه خالق كل مخلوق است برای مخلوق امكانپذیر نیست، و الا خالق هم مخلوق محسوب میگردد. زیرا به قاعدهی علمی و عقلی هم وقتی فكر شود، مسلم میدارد كه هیچ مصنوعی پی به كنه ذات صانعش نخواهد برد. مثلاً یك قاب ساعت و یا یك دستگاه مخابراتی هر چقدر هم منظم كار كند ولی غیر ممكن است كه درك ماهیت صانع خود نماید.
سؤال ۷- آیا خداوند دیده میشود یا خیر؟
جواب – خداوند هیچوقت پوشیده و پنهان نیست و همیشه هویدا و آشكار است، ولی دیدهی مخلوق قدرت دیدن آن را ندارد. چنانكه در قرآن میفرماید: «وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنی اَنْظُرْ اِلَیْكَ قالَ لَنْ تَرانی وَلكِنِ انْظُرُ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرینی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَل جَعَلَهُ دَكّاً و خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ اِلَیْكَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤمِنینَ» (سوره ۷ – آیه ۱۴۳). یعنی «و هنگامیكه آمد موسی به وعدهگاه ما و سخن گفت با او پروردگارش گفت پروردگارا مرا بنمایان كه بنگرم به سوی تو گفت هرگز نخواهی مرا دید ولیكن بنگر به سوی كوه تا اگر آرام گرفت بر جای خود به زودی مرا بینی پس آن زمان كه تابید نور پروردگار او به كوه گردانیدش هموار و موسی بیهوش بیفتاد و هنگامی كه به هوش آمد گفت منزّهی تو بازگشتم به سوی تو و منم نخستین ایمان
- ۳۱۳ملحقات
آورندگان».
به عبارت واضحتر هوا كه یكی از مخلوقات است و با اینكه هر موجودی از آن بهره میبرد و هر ذیحیواتی آن را استنشاق مینماید معالوصف نمیتواند آن را ببیند، مضافاً هر شخص زنده با اینكه میداند جان دارد اما دیدن جان بر او میسر نیست، و قس علیهذا سایر امثال.
سؤال ۸- آیا وجود خالق و مخلوق را میتوان یكی دانست یا خیر؟
جواب – وجود خالق و مخلوق به طور مطلق یكی نیست، و الا حلول و اتحاد یا قضیه وحدت وجود لازم میآید، كه همگی از نظر اشخاص اهل تحقیق و موحد باطل است. اینكه گفته شد «به طور مطلق یكی نیست»، مقصود این است چون كلمهی مفهوم (وجود) مراتبی دارد:
مرتبهی اول: (وجود) بر ضد (عدم) است. یعنی وجود را (هستی) و در مقابل، عدم را (نیستی) گویند. و این مفهوم وجودی به طور مطلق و بدون هیچگونه قید و شرطی شامل جمیع اشیاء وجودی اعم از ذهنی و خارجی خواهد شد. كه وجود ذهنی، اشیائی است توسط خیال یا وهم به ذهن آید و تصور شود، خواه وجود خارجی داشته باشد یا خیر. اما وجود خارجی، اشیائی است كه قطع نظر از وجود ذهنی در خارج نیز محسوس و یا قابل رؤیت و لمس باشند.
مرتبهی دوم: وجود مطلق واجبالوجود است كه ازلی و ابدی میباشد، یعنی تا بوده او بوده و تا هست او هست. و به اصطلاح حكماء و عرفا، وجود صرف بحت منبسط (به شرط لاشئ است). بعبارةٍ اُخری وجودش
- برهانالحق۳۱۴
تعلق به غیر ندارد، و خالی از نعت و صفت و هر اسم و رسمی میباشد كه آن را هویت غیبیه و غیبالغیوب خوانند.
مرتبهی سوم: وجودات موجودات خارجی است كه از رشحات پرتو فیض فیاضیت وجود واجبالوجود توسط علت و معلول و سبب و مسبب از منبع ممكنات موجود میگردند. بنا بر این فرق بین خالق و مخلوق زیاد است از جمله آنكه:
اولاً – مخلوق از خالق به وجود آمدهاند، ولی خالق از كسی به وجود نیامده است.
ثانیاً – خالق ازلی و ابدی و قدیم است، ولی مخلوق دارای ابتداء و انتهاء و كون و فساد و حادثاند.
ثالثاً – موجودیت مخلوق از پرتو فیض وجود او است، ولی خالق مستغنی بالذّات است.
رابعاً – كل مخلوق بالاخره فانی میشوند، ولی خالق همیشه باقی است، كما اینكه در قرآن مجید میفرماید: «كُلُّ شَیْءٍ هالِكٌ اِلاّ وَجْهَهُ» (سوره ۲۸ – آیه ۸۸) ایضاً «كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ – و َیَبْقی وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَالْاِكْرامِ» (سوره ۵۵ – آیه ۲۶ و ۲۷).
سؤال ۹- فرق فیمابِین وحدت موجود و وحدت وجود چیست؟
جواب – راجع به وحدت وجود و موجود، ابحاث و اقوال مختلفهای از فلاسفه و علماء و عرفاء بیان شده است كه ورود به آن مباحث از حوصلهی این مختصر نامه خارج است. فقط اختصاراً عرض مینماید: وجود بر ضد عدم و موجود به اعتباری عین وجود، و به اعتباری ناشی
- ۳۱۵ملحقات
از وجود است. بدین معنی: عدم را حالتی گویند غیر قابل تصور و (نیست) و (نبود) محض باشد. و وجود حالتی را گویند كه دارای ماهیت و شیئیت و هستی قابل تصور باشد. بعبارةٍ اُخری كلمهی (وجود) یعنی كینونیت هستهی مركزی پیدایش كائناتی كل ما خلقالله، و كلمهی (موجود) همان ما خلقالله است كه به واسطهی قوهی وجودی موجودیت دارند. بنا بر این فرقی فیمابِین وحدت وجود و موجود از لحاظ مخلوق نیست بلكه لازم و ملزوم یكدیگرند. به دلیل اینكه تا وجودی نباشد موجودی تحقق پیدا نمیكند، و تا موجودی هم نباشد وجودی صدق نخواهد كرد. اما فرق فیمابِین وحدت وجود و موجود از لحاظ خالق و مخلوق بسیار است، منجمله:
اول – خالق، واجبالوجود و مخلوق ممكنالوجودند.
دوم – خالق، وجودش مسبوق به عدم نبوده و معدوم هم نمیگردد، و مخلوق عكس آن.
سوم – خالق، موجود است بالذات و مخلوق موجودند بالعرض.
پس به طور كلی باید دانست وحدت وجود با موجود برای مخلوق است و الا بین خالق و مخلوق از لحاظ متساویت جز مفهوم لفظی كلمهی (وجود) هیچگونه وحدت وجود با موجودیت، وجود ندارد.
سؤال ۱۰- آیا اتحاد خالق و مخلوق جایز است؟
جواب – اتحاد خالق و مخلوق جایز نیست، به دلیل اینكه صانع از مصنوع جدا است. مثلاً مجسمهای كه ساخته شده است با كسی كه او را ساخته است امكان ندارد هر دو وجود واحد باشند.
- برهانالحق۳۱۶
سؤال ۱۱- در فصل چهارم برهانالحق، صفحهی ۲۰ مرقوم فرمودهاید: «اهل حق هیچ شیء را نباید بد داند و بد گوید و تحقیر نماید»، حال وظیفهی مرید در مقابل كسی كه از مراد او بدگویی میكند چیست؟
جواب – اگر آن شخص بدگو از راه اشتباه بدگویی میكند، لازمهاش آن است با دلایل منطقی او را هدایت و ارشاد نمایند، و اگر از راه عناد و حسادت بدگویی میكند یعنی باطناً میداند كه آن شخص مراد صحیح میگوید ولی مانند ابوجهل منكر حق و حقیقت میشود، باید آن را به خودش واگذاشت چون كه همان بغض و حسادتش برایش بدترین عذاب خواهد بود.
سؤال ۱۲- در فصل چهارم برهانالحق مرقوم فرمودهاند «… هر شیء را به جای خود نیك باید دید». بعضی مواقع به اشخاصی برخورد میشود كه رفتاری ناپسند یا گفتاری زننده دارند، و این چنان است كه خودبهخود به چشم میخورد. در این مورد چگونه میتوان آن شخص را نیك دید؟
جواب – … بسا اتفاق افتاده است شخصی دارای چندین صفت زننده بوده ولی یك یا چند صفت ممتازهی بارزه داشته، به همان سبب مقام شامخی در معنی نصیبش شده. روی همین اصل هم هست كه ما دستور داریم هیچوقت به كسی بلكه به هیچ اشیاء و موجودی به دیدهی بدبینی و تحقیر ننگریم، «دل هر ذرّه كه بشكافی آفتابیش در میان بینی».
- ۳۱۷ملحقات
سؤال ۱۳- آیا سب شیطان كه در صفحهی ۲۰ سطر ۱۳ برهانالحق آمده است در آئین اهل حق حلال است یا حرام؟
جواب – راجع به سبّ شیطان، اگر شخص مخصوص و منحصر به فردی را از لحاظ خلقت و ذاتیات، شیطان نامیده شود و مورد سب قرار گیرد صحیح نیست. چرا، مخلوق مصنوع و خالق، صانع است.
پس سب صُنع صانع همانا در حكم سبّ صانع خواهد بود. لیكن اگر هر كسی كه به سبب هوی و هوس طبیعت حیوانی، صفات و اعمال شیطانی بر او عارض شده باشد و آن افعال زشتش را مورد سب قرار داده شود اشكال ندارد. كما اینكه در قرآن و نهجالبلاغه و سایر كتب مذهبی هم اثرات ناشی از مسمای شیطانی مورد سب و ذم قرار گرفته، نه خلقت و ذاتیات شخص معین. زیرا كلمهی شیطان در كتب لغت یعنی (نافرمان و سركش و گمراه) همچنین كلمهی ابلیس یعنی (نومید و سرگشته و بدخو و بیخیر). اینكه عزازیل را (شیطان) و (ابلیس) نامیده شده، از لحاظ همان نافرمانی كردن به امر پروردگار بود كه از راه كبر و غرور و سركشی سجده به آدم ننمود، خود را سرگشته و بد خو و بیخیر گردانید. و الا شخص عزازیل تا زمانی كه متمرد نشده بود در صف ملائكه قرار داشت و جزء مقربین به شمار میآمد، بقیه مطالب معلوم است (۱) .
- ۱- برای توضیح بیشتر راجع به سب شیطان به جواب سؤال ۱۴ همین فصل رجوع شود.
- برهانالحق۳۱۸
سؤال ۱۴- این سؤال به صورت نظم كردی است كه مفهوم آن به طور خلاصه بدین شرح است: حضرتعالی در فصل چهارم مرقوم فرمودهاید اهل حق هیچ شیء را نباید بد داند و بد گوید و تحقیر نماید مگر در موردی كه خداوند صریحاً فرموده باشد، مانند «سب شیطان». شاید به این فرمودهی حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه توجه نشده كه میفرماید: «سب مكن و دشنام مده شیطان را در آشكارا و حال آنكه تو دوست او هستی در پنهانی». اینك اصل سؤال به نظم كردی در زیر میآید:
نو وقته صبور ستارالكریم – ملكالقدوس رحمنالرحیم – ایاك نعبد نور الهی – اول زمین ساخت یا گاو ماهی – بواچه پریم شاخ گاو چنن – شمارش شاخ چند هزار منن – خال سفیدی نه پیشانیشن – نو خال سفید اسم كی تیشن – سنگ محكمی نه ژیر پاشن – مكه مبارك نه كامین لاشن – اگر دونادون شرح تناسخ – و صدق و اخلاص ایمان راسخ – قبول مكری تو نه حقیقت – بواچه پریم و روی شفقت – شرح دونادون بكره بیان – هفتن هفتوان تا دورهی سلطان – دورهی شریعت تا و حقیقت – فرموده قرآن نه روز خلقت – نه روز خلقت آدم ایجاد كرد – مجموع ملائك سر سجود پیش برد – پری چیش شیطان تمردش كرد – سر پیچا نه امر سجودش نكرد – راندهی درگاه بی شیطان شرجو – چه مقام دارو شونش ها و كو – شیطان شرجو وسواسه هوس – عقل و معرفت نهشتن پی كس – و قول كلام نهجالبلاغه – فرمودهی علی صورت چهارطاقه – فرمودن بترس نه سب ابلیس – ظاهر و باطن موانوت تدلیس – فرمودهی كلام علی عمرانی – بترسه ژ سب ابلیس جانی – واتش بترسه آشكار و نهان – اگر خیر خواهی نه هر دو جهان – اینه كلامش و لفظ عرب – معروض نخدمت و طرز ادب – میفرماید «لاتسبن ابلیس فیالعلانیه و انت صدیقه فیالسر» یعنی (سب مكن و دشنام مده شیطان را در آشكارا و حال آنكه تو دوست او هستی در پنهانی). كدام طفل بی نه شكم مام – تكلم مكرد نه صبح تا و شام – نو وقته پادشام نه دلی درّ بی – چند كس چنیش بی همراز
- ۳۱۹ملحقات
سرّ بی – نه درّ برآما كام قدم پیش كرد – هفت طبق زمین نه چیش ایجاد كرد؟
جواب – جواب به مضمون زیر است كه به نظم كردی انشاء شده است:سلامم و تو آقای نیك فرجام اشعار نغزت تمامی وانام دیم سؤالاتت كل هن معما جوابش و رمز كلام باید دا یعنی هر او طور میردان و تدبیر و كلام كردن تعبیر و تفسیر من هم ناچارم هر و او طریق حل كم معما پریت و تحقیق ولی تعجبم ایدن پس پی چیش منكر و تعبیر و تفسیر بیت و پیش باری جوابت ایدن مواچام هر یك و تفسیر مغز سرانجام او گاو نشانی اقراری دارو خال پیشانیش و بنیام مارو شاخش شاخشمار و سر مشمارو موسی قلمزر و دفتر آرو وزنش پیررضبار مكرو توزین ترازوش داود مگیرو شاهین قرص نور حق ونش متابو اسمش تاریخچهی ازلی دارو سنگش سنگ نین بنای جهانن مكهی حقیقت و بانِ شانن شرط دونادون سیر كمالن هزار یك عالم پری وصالن قول شیخ امیر و شاهد آروم رشتهی ای سخن و او مسپاروم و مبدأ الست مكی گفتگو مواچو پری یاران حقجو چو وقت وعدهی هزار و یك كو او وقت ستارهی سهیل مدو سو یكی ژو كوان موو و آتش هزار كوی بلغار ژیش موو بووش تناسخ اگر وی معنی بیو آغاز و انجام ولیش معلوم بو یعنی بگردو تا یاوو و كام سیر دونادون ونش بو تمام حقن پی حقبین حجت دینن صدقالیقین و علمالیقینن تا و او جایی عینالیقینن مقام آخر حقالیقینن اما تناسخ او طور كه ماچان بینهایتن تا كه هس جهان غلطن دورن و اركان دین چون پی هر كس هس دورهی واپسین - برهانالحق۳۲۰
شرح دونادون هر یك و یاران و روژ ازل تا دورهی سلطان زائدن فقط باید بزانی یاران و هر دون پی چیش آمانی شیطان كه سجود و آدم نكرد یك كلام ماچوم پی اهل خرد شیطان و لغت سركش و گمراس شامل مو هر كس كج بو و اساس ابلیس علمن و جنس شیطان تدلیس و تلبیس مكی و ایمان اما او كسه راندش كرد جلیل اسمش و اول بین عزازیل مضافاً و قول حضرت رضا حارث نامش بی ژو بعد گیوریا نامش بی ابلیس (۱) هم شیطان شر چون تمرد كرد و امر داور حال اگر قصدت و او شیطانن سركش و گمراه ضد ایمانن باید و كلام بكری مرور تا كه بشناسی او شیء شرور شیطان كی یك فرد خارجی هنن بلی پی هر كس او شیء تنن زیرا شیء تن گر بو با ایمان نفس ناطقه و شه تنش وانان اگر صفاتش زشت بی و كمون نفس اماره و شیطانش واچون ایسا این چند بیت اصل سرانجام پی فهم مقصود بوانه تمام سلطان فرماید: پیرَهْ تو اِقرارِمی داود دَلیلَهْ خادمم رَضبار مُوسی وَكیله لنگر جهان كوی سراندیلَه ذاتم بُهلوله بُهلولُ سرطیله سرّم كس نزان جَلِّ جلیله مصطفی و شیطان ایوَّت قَویله باقی گِرد غلام داغمهدارِشَن سپاهی پشت بند علمدارِشَن بنیامین فرماید: یا شاه اقرارت باختن یه جای راسین اقرارت باختن هفتاد و دو پیر موجودت ساختن موسی قلمزر و دفتر ناختن - ۱- سمی ابلیس لانه ابلس من رحمةالله یعنی ابلیس نامیده شد به جهت اینكه دور گشت از رحمت خدا (شرح نهجالبلاغه فیضالاسلام صفحه ۷۶۹ سطر ۹).
- ۳۲۱ملحقات
سلطان فرماید: حیله گریمَنْ پیره یَه رایْ مكر حیله گریمن شیطان رهنمای بندهی بَریمَن خلعت آخر راگَهی شرعیمَن دشمن علی دین كریمَن قول روی اَزَلْ بَیای وَریمَن مصطفی قصاص روز محشرن اِیَّوتا جاركیش یاری خَوَرَنْ بنیامین فرماید: والا ویتَنانْ سِرّ حقّ هر یار والاویتَنان هفت سوارهی دَوْرْ چهارتن چهلتنان ایوَّت حَشْار مصطفی و شیطان یكتا و یك شیء ذرّه و ذاتَنانْ والاویتْ والا هَمْ پُود و همْ تانْ بكتر فرماید: چه دِلِی دُرَّن اسم شیطانیم چه دِلِی دُرّن خدام جلیلن سه تنِمْ سِرَّن شرّ شیطانیم پَرِی مْنكرن چَهْ دُرّ آمانی شیطانَنانی چه دُرّ آمانی نه گوش ماهی چَنَشْ بیانی پَنَمْ مواچان شیطان دیوانی بكتر یا پیرالی فرماید: ورچه بحر و بری حاضر بیانی ورچه بحر و بری ذاتم هامیتَن چَهْ گِردْ حَوَری پَنم مواچان شیطان شرّی اَجرم عظیما شیطاننانی اجرم عظیما خوف غلامان نِیَنْ پریما پنم مواچان شیطان رجیما بار لعنتی اَزْنا كیشام بار لعنتی پی نیمی ژارهنان پی نیمی شربتی گروی گمراهان مَوزی او هلتی شیطان رجیم ها شیطاننان شیطان رجیم - برهانالحق۳۲۲
خَوف غلامان هیچ نَیا پَریم میرد اَزَلیانانی قَوْلِما قدیم باری ای آقای عزیزالوجود سرانجام ختم بی وی جا پی مقصود و دقت بوان تا بود و نبود كلمهی (شیطان) پنت بو مشهود اگر هم متوای تفسیرش زانی ایدن اجمالاً پریت موانی اول و (پیره تو اقرارمی) و ترتیب هر بیت بحثش مكری تا كه و آخر (قولما قدیم) تفسیر مطلب نظماً كم تنظیم ولی لازمن یك مقدمه قبلاً بیان كم پی فهم همه او مقدمه ایدن و انشاء وقتی خداوند باریتعالی ارادهی ایجاد موجودات كردش و ای شرائط بنیاد آوردش اول علیت با معلولیت دوم سبب و مسببیت سومین وجود چنی ماهیت چهارم هیولای ماده و صورت پنج گردش قوس صعود نزولی تحریك وضعی هم انتقالی سایر اركان سیر تكامل تحت قواعد نظم و تعادل آورد و وجود هر شیء دلپذیر انتظاماتش خللناپذیر تمام كاینات ژو جمله زمین وو شرایطی واتم موجود بین ایسا و موجب واتهی سرانجام هم ایما و ایهام سایرین مقام یعنی و رموز سایر كتابان (كتابل) آسمانی نزول پی پیغمبران (پیغمبرل) واچون هنگامی و زمین آما جلوهی نور ذات خدا نامش یا یا وجودی بی دُر تشبیه كریا دُر بی و صدف، صدف و دریا ژو جا (الست بربكم) (۱) وات و (قالوا بلی) شروطش جمع هات وو تجلی ذات هفت نفر ملك ظاهر بین وو جا و مبدأ فلك اول جبرائیل دوم اسرافیل سوم میكائیل چهارم عزرائیل پنجم حورالعین ششمین یقیق هفتمین عقیق ژو بعد و تحقیق ژو عالم ذر ازلی بنا اول بیابس پی یاران نریا نامش بیابس خاوندگاری شروط مزبور پی یاران جاری شروط منظور بزانه و ربط ژ علیتن تا آخرین شرط - ۱- سورهی ۷ آیهی ۱۷۲٫
- ۳۲۳ملحقات
و صیغهی ایجاب آما او خطاب یاران هم قبول كردن و هر باب اید بی ژو اثر ایجاب و قبول سیر تكامل پی خلق بی معمول بعد او شرائط پری اختصار نامش بی و (شرط) قبولیش (اقرار) حال شرط و اقرار پایهی هر بناس دنیا و مافیها و اوان برپاس اینكه (شرط) و گاو (اقرار) و ماهی (بیابس) هم هن (حجر) گواهی و ای دلیلن ویت بكر آگاه و شون كلام نلو و بیراه (۱) پس مقدمه وی جا بی تمام نتیجش میو تفسیر كلام تفسیرش ایدن یك یك مواچوم تا رمز كلام پیتان بو معلوم آغاز مطلب ایدن همچنان گذشت زمانه تا دورهی سلطان سلطان اسحق بی پادشای پردیور بیای ازلی آورد او نظر پری بیابس هر هفت ملكان حاضر كرد نام و منصبشان وانان جبریل (بنیامین) اسرافیل (داود) میكائیل (موسی) و حكم ودود عزرایل (مصطفی) حورالعین (رضبار) یقیق (ایوتن) عقیق (علمدار) علمدار لقب شاه ابراهیمن ایوت دون پیش یادگار هنن از «پیره تو اقرارمی تا موسی وكیله»:
سلطان و پیر وات تو اقرارمی یعنی ژو اقرار بیای ازلی شرط بیابس خاوندگاری هر كس و جای ویش مبود یاری بنیام بی و پیر داود و دلیل جمیع اهل حق و امر جلیل چون كه هر كسی تا سر نسپارو و پیر و دلیل اقرار ناورو جزء اهل حق نین كتابش و سیر كمال نیو حسابش (۲) حتی سلطان هم و روی عدالت استثناء نكرد ویش و ای قسمت موسی محاسب وكیلن بنیا چه لوح ثبوت دیوان اعلی رضبار بی خادم و معنای اعم تحت اوامر سلطان سر جم و معنای اخص پی بنیآدم شفیع و حافظ هنن وی رقم مأمورن پری تصفیه و تهذیب هم آمادگی مخلوق نجیب - برهانالحق۳۲۴
خاصه عوامل روانی بشر هنگام نطفه تا بلوغ یكسر عوامل چیشن چون كه هر موجود و چندین عامل حاصل كی وجود اول ژ ارثی خون والدین تا كه و اجداد ثمانی و بین (۱) هر یك بالخصوص و نحو مفرد اثر كی و خلق هم خلق ولد دوم و تركیب خونشان عموم قسم دیگری میو او مقسوم ژ طبع و ژ ذات ژ فكر و روان مستقل مبو ممتاز و اوان مثل ژ تركیب سركه و شكر سكنجبینن یك شیء دیگر یا كه و تركیب چند شیء یك دوا حاصل مو لیكن غیر ژ او اشیاء سوم فكرهای پدر و مادر وقت انعقاد نطفه كی اثر چهارم غذا و هر حال و آن پنجم مقتضای زمان و مكان ششم اثرات مهد تربیت همچنین محیط و هر آن و وقت هفتم مشیت خدای ذوالمنن پری او كسی مستحق هنن خدمت رضبار و نام وجدان و ای عوامل هنن نگهبان تا تقویت كی روح رحمانی و وسوسهی شر نفس شیطانی «لنگر جهان كوی سراندیله ذاتم بهلوله بهلول سرطیله» «سرم كس نزان جل جلیله مصطفی و شیطان ایوت قویله» سراندیل و اصل نامش سراندیب ژو خاكش قالب آدم بی تركیب البته قصهی خلقت آدم كل كس شنفتن یا زیاد یا كم دی محتاج نین وی جا بكم ذكر فقط وی نكته باید كردش فكر خدا و چند شیء طبعاً متضاد هیكل و وجود آدم كرد ایجاد چه (زرد) و (سیاه) خاك و گلش كرد پری زیبا و زشت و قالب آورد و چوار عناصر دادش حیاتش یعنی باد و آب و خاك چنی آتش (۲) پس ای طبایع مختلف صفت تأثیر هر یك ایدن و حكمت - ۳۲۵ملحقات
چون كه هر شیئی و قاعدهی علمی تا كه دو جنبهی مثبت و منفی ضم نبون و هم نمیو حصول نتیجهی غائی علت و معلول وینهی سیم برق، یا سنگ و حدید ژ منفی و مثبت برق مكن تولید پوسه و ظلمت نور میو پدید و رنگ سیاه تشخیص مو سفید و زشت و زیبا تقابل میو تا اثر حسن تعادل بیو تعرفالاشیاء باضدادهم شاهد قولن و مبدأ ملهم خلاصهی كلام اگر و ای باب بتوام توضیح دم مبو یك كتاب ولی پی عاقل همین كافین زیرا نه قصدم و حرافین بلكه قصد من موشكافین موشكافی هم وی حد وافین حال بقیه مطلب و شأن تنزیل تفسیر بهلول، بهلول و سرطیل مبو بیان كم تا كه بو عیان كلام یاری حقیقت اركان بهلول و ظاهر ناسوش هر صنفی احتیاج نیری و معرفی و باطن هم هن یك و مظهرات جلوهی نور ذات حق و كاینات اما مزانی پی چیش و ای جا و كل مظهران بهلولش وانا منظورش ایدن چون ضمن كلام نام شریعت میو و فرجام ژو جا كه واچو پادشای مهیمن «خلعت آخر راگهی شرعیمن» و ای مصرع چون نكاتی هنن و رای شریعت باید بو روشن پوسه لازمن قبلاً بواچوم شریعت چیشن تا كه بو معلوم هر شریعتی خاصه شریعت حضرت محمد (ص) مبو یك امت هر امتی هم دارو چند مذهب و هر مذهب هم چند مسلك شعب یك ژو مذهبان شیعهی جعفری موسوم و شیعهی اثنی عشری یك ژو مسلكان مذهب مذكور اهل حق هنن آما او دستور چنانكه فرماس خوشین سرور «دین پاك ما نهادیم مذهب جعفر» (۱) پس نام بهلول پی اید هات و بر چون و ظاهر بی صحابهی جعفر هر او طور علی (ع) اصل شریعت رواج دا پری محمدی امت بهلول هم ترویج مذهب جعفر كردش تا شجر حق بای و ثمر - ۱- برهانالحق مستند ردیف ۳٫
- برهانالحق۳۲۶
چند شاخه و نام مسلك عرفان ژو ساقهی درخت مذهب نمایان منجمله شاه فضل ولی حقبین هم بابا سرهنگ چنی شاه خوشین بعد بابا نااوس ختم كردش عرفان ژو بعد نور حق و جامهی سلطان چون خور فروزا و بطن شفق نام مسلكش نیا اهل حق ایسا كه زانای فلسفهی بهلول (سرطیل) هم ایدن تفسیرش منقول (سرطیل) پی خیمه و خرگاه ستونن گر ستون نبو خیمه بی شونن حال خیمهی مسلك اهل حق بناس و ستون شرع جعفری بر پاس وی جهت واچو بهلول (سرطیله) «سرم كس نزان جل جلیله» (۱) بعد ویطور آما شأن و تنزیله «مصطفی و شیطان ایوت قویله» چون شأن نزول ای كلام تمام پی ای منظورن آغاز و انجام تا كه تشخیص بو شیطان او رحمان یعنی نفس دون چه نفس وجدان نفس دون چیشن سیاهگل سرشت وجدان زردهگل روحن و بهشت البته و بحث خلقت عالم سیاه و زردهگل تخمیر آدم بحث شیء تن شه تن و شیطان بحث عناصر مختلف طبعان بحث دو جنبهی منفی و مثبت علت و معلول حكم طبیعت قبلاً واتنم و قاعدهی حكمت دیگر تكرارش ندارو صحت فقط و ای جا باید كه اید وات شیطان چیش ربطش چیش و موجودات سلطان پری چیش اسمش آوردن بین مصطفی و ایوت نام دادن سر ای نكته وقتی مو تعبیر ابیات بعدی بكروم تفسیر ایدن تفسیر كم هر یك وی سبب تا كه برسیم و اصل مطلب پس رشتهی كلام وی ترتیب آما پایان كلام سلطان اید فرما «باقی گرد غلام داغمهدارشن سپاهی پشتبند علمدارشن» یعنی مراتب هر یك و هفتن تا كه و ایوت سلطان كرد روشن
- ۱- تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
- ۳۲۷ملحقات
ابراهیم هم كرد علمدار ویش سان غلامان سپاردن و پیش اما بنیامین كلمهی (شیطان) وقتی كه شنفت عرض كرد و سلطان «یا شاه اقرارت باختن یه جای راسین اقرارت باختن» «هفتاد و دو پیر موجودت ساختن موسی قلمزر و دفتر ناختن» تفسیرش ایدن وقتی بادهی نور بنیام زیاد ورد مست بی و غرور ویش و پادشاه پادشاه ویش وانا ناگاه هات و ویش دیاش كه مدرا هفتاد و دو پیر بنیامین نما و مقابلش تمام صف كیشا (۱) پوسه نادم بی و زار گریوا پی عفو گناش كردش استدعا تا بخشو ولیش گنای ای مستی بعداً هم نیو پیش كبر و هستی چرا كه هستی ماندن و شیطان باید محفوظ بو ژ او حق بینان سلطان هم و لطف و گناش ویرد هم پری ابد ایدش اقرار كرد پیربنیام چنی گروه ناجیان دایم محفوظ بون و شر شیطان و ای دلیل بی اقرار ورین یادآوری كرد و سلطان دین سلطان هم وی طور و بنیام فرما تا كه راحت بو قلبش وی غوغا «حیله گریمن پیره یه رای مكر حیله گریمن» «شیطان رهنمای بندهی بریمن خلعت آخر راگهی شرعیمن» «دشمن علی دین كریمن قول روی ازل بیای وریمن» «مصطفی قصاص روز محشرن ایوتا جاركیش یاری خورن» «هفت سوارهی دور چهار تن چهلتنان… الخ»
و ای جوابه حل كرد و رفعت رمز مصطفی و شیطان و ایوت
- ۱- در دفتر سرانجام (ل ص ۶۶) داود فرماید: «تمی تماوه – شاه نیم اشاره كرد تمی تماوه – رمنا رمق تم لیش رماوه – دیش هفتاد و دو بنیامین مدرا و پاوه».
- برهانالحق۳۲۸
تفسیرش واچوم چنان كه و پیش وعده دام تفسیر كم و جای ویش ایدن تفسیرش مكم و كلام تا كه معلوم بو اصل سرانجام اوجا كه واتم نام شیطان جخت پی چیش هات و بین مصطفی و ایوت حال یك یك معناش مكروم بیان تا كه واضح بو فلسفهی شیطان بلی هر او طور ورجه یه واتم معنای حقیقی مطلب شكافتم باز هم مواچوم هر زشت و زیبا تا نون مقابل نبون شناسا تكرار مكروم تعرفالاشیاء باضدادهم پی اهل معنی شیطان هم هنن نكتهی مقابل مصطفی و ایوت و ای مسائل شیطان سرمنشأ زشتی اعمالن تلقین و تصمیم نفس و بالن زیرا هر خیال تلقین و تصمیم نفس بوالهوس شرور لئیم پی فرد مغرور بارو او ظهور فعل شیطانن و دینداری (۱) دور مصطفی و ایوت هم و امر حق غضب و رحمت ماورون پی خلق یعنی هر اعمال زشت و هر اوقات مصطفی و امر حق دی مكافات هر اعمال نیك و ندای وجدان ناشی بو و خلق ایوت نگهبان ایوت شفیعن هادی پی نیكان جاركیش رحمت و ندای وجدان پس هر موجودی دارو سه مأمور قابض پری روح جاركیش پی حضور سومی و نفس مدرو دستور بقیهی مطالب ویت بكر مرور اینكه سلطان وات (حیله گریمن) باید بزانیم معنای ای سخن حیله و مكر نزان فریب و تزویر وی جا معناش هن حكمت و تدبیر چون و شأن حق تزویر و خدعه كذب و تقلب چنی ملعبه دورن هر كس وات كفر كافرن و حضور حق او مقصرن چنانكه قرآن حیله و چاره مكر هم و تدبیر كردن اشاره لایستطیعون (۲) حیلةً واتن والله خیرالماكرین هاتن اینكه باز واچو پادشای مهیمن خلعت آخر راگهی شرعیمن - ۳۲۹ملحقات
یعنی هر كسی تا نبو تكلیف و قانون شرع وضیع یا شریف ثواب و عقاب پیش نو مقرر چون تمیز نیری و نفع و ضرر زیرا جماد و نبات و حیوان كودك و مجنون مدهوش و بیگیان و بیتمیزی دورن و انسان خلعت آخر شرعی نپوشان او خلعت (۱) وقتی باید بپوشان ذی مشاعر بون نیك و بد زانان اینكه مجدد و كلام فرمان ایوت حشار مصطفی و شیطان یكتا و یك شیء ذره و ذاتنان والاویت والا هم پود و هم تان پری تاكیدن ور نه رمز آن همینن كردم معانیش بیان تصور مكم تفسیر كلام كافین وی جا باقی والسلام پس از ای كلام جامع و مانع شك نیری هر كس باید بو قانع تفسیر كلام بكتر هم از: (چه دلی درن) لغایت (قولما قدیم) همانا كه در شرح كلام حضرت سلطان راجع به شیطان در بالا تشریح گردیده دیگر احتیاج به تكرار مطلب نیست.
بكتر هم هرچه دربارهی شیطان اول تا آخر وی دفتر وانان یعنی (چه دلی در) و مستقیم تا و انتهاش (قولما قدیم) همچنین هر جای اسمی و شیطان هنن و كلام و یقین بزان تمام هر اون وی تفسیر آما هر كس هوشیارن درك مكی معنا دی محتاج نین بكروم تكرار تفسیر تمامن اول آخر یار اما ای آقای عالی مرتبت اینكه پی ابلیس آوردی حجت نهجالبلاغهی علی عمرانی شاهد آوردی ویطوره وانی واچی علی وات ابلیس بد نوان علنی زیرا دوستشی پنهان - ۱- پیرموسی فرماید: «شرط شریعت توفیق حقن – طریقت چاوش خلق خالقن… الخ» (برهانالحق مستند ردیف ۲).
- برهانالحق۳۳۰
«لاتسبن ابلیس فیالعلانیة وانت صدیقه فیالسر»
گر چه و چندین نسخ مشهور نهجالبلاغه من كردم مرور و هیچیك اوان ای مضمون ندیم پری یافتنش دیگر مأیوس بیم عاقبت باز هم جستجو كردم تا نسخهی دیگر و دست آوردم نسخش ترجمهی اردبیلین و حاشیهی او منظومهی هنن منظومه و نام نجومالحكم اشعارش واتن شخصی محترم نام او شخصه ایدن بزانی حاج ملامحمد حسن نائینی اشعارش بعضی مفاد قصار بعضی هم هنن مفاد اخبار هیچكدام عیناً ژ علی نین فقط مفاداً اقتباس بین ژو جا مواچو شیطان علنی شتم مكن چون یار عقلانیش هنی «لا تشتمالشّیطان بالاعلان و انت سرّاً ردئهُالعقلانی» (۱) پس نتیجتاً و اسم مولا چنین عبارت ندیم و هیچجا معالوصف فرضاً علی فرما بو باز مانع و سب ابلیس نمبو بلكه تأكیدن پی دشمنی او چنانكه علی صریحاً واچو خدا و آدم واتش بترسه و او دشمنت اسمش ابلیسه «وَحَذَّرهُ اِبْلیسَ وَ عَداوَتُهُ… الخ» (۲) ایضاً وات شیطان و ویت راه مدر شریك و بهرهی نفس ویت مكر «فَلا تَجْعَلَنَّ لِلشَّیطانِ فِیكَ نَصِیباً وَ لا عَلی نَفْسِكَ سَبِیلاً» (۳)
لذا اینكه وات بد نواچ ابلیس ظاهراً و حال باطن پیش انیس - ۱- یعنی دشنام مده شیطان را به آشكار و حال آنكه تو در خلوت همتا و كمك عقلانی او هستی (صفحه ۳۴۷) در حاشیهی نهجالبلاغه ترجمهی اردبیلی.
- ۲- یعنی خداوند آدم را باحذر كرد از ابلیس و دشمنی او (خطبهی ۱ صفحه ۱۶ سطر ۲ جلد ۱ نهجالبلاغه عبده چاپ مصر).
- ۳- یعنی پس مگردان برای شیطان در خود بهرهای و نه بر نفس خود راهی (صفحه ۲۰ سطر ۳ جلد ۳ نهجالبلاغه عبده چاپ مصر).
- ۳۳۱ملحقات
مقصودش ایدن هر كس و ظاهر و ریا و فریب بكی تظاهر اعمالش نیك دی جلوه و لای خلق ولی و باطن فاسق بو مطلق ظاهر ویش كی دوست خدا نمایان ولی و باطن دوست بو و شیطان امر به معروف نهی از منكر تقبیح و ابلیس بكی و منبر ولی و خلوت تمام منهیات عمل كی پری لذت شهوات وی لحاظ واتن بد نواچ ابلیس چون دوستی و او پی چیش كی تدلیس در واقع یك نوع پند تعزیری هم تحذیرین اگر پذیری خلاصه اگر استناد تو نهجالبلاغه است بوین چیش واچو و چندین مورد ابلیس و شیطان سب و ذم كردن و آیه و برهان استنادش هم گرد و قرآنن پند و اندرزن حكمت بیانن منجمله ایدن بعضی و اوان نثراً درج مكم پی خوانندگان امیدوارم دقت كی و آن تا ذهنت خارج بكی وی گمان وی جا ختم مكم مبحث شیطان چون كه كافین پری عاقلان بقیه سؤالات ایدشن جواب یك یك عرض مكم پی عالیجناب طفل سخنگو و شكم مام متعددن بزان و فرجام باید بزانی هر مام چه مام بی سخن هر طفل و كو تمام بی متوای بزانی هر یك و تفصیل كوچ كوچ یاری بكرو دلیل تو عالم در و چیش مزانی (یا) نه دلی در و كی موانی در هم و صدف صدف و دریا و چیش معنی كی ای مرد وریا وقتی جبرائیل برآما و بحر هفتن و موجود آما او نظر اگر بزانی دریا یعنی چیش جبرائیل چه كو پا نیا و پیش وجود و موجود و چیش منظورن قدم اول نارن یا نورن هفت طبق زمین ایجادش وانی آیا كف و دود و كو آمانی غرض عزیزم قصدم وی گفتار نه مشاعرهس نه گرمی بازار چون نه شاعرم نه اهل جدال عاجزم و بحث چوچه و قیل و قال اگر ای چند بیت واتم و جواب تا و بیادب نیوم و حساب - برهانالحق۳۳۲
و الا دایم هدفم ایدن و اساس دین تحقیقات كردن ورنه صرف وقت پری فروعات اتلاف عمرن هیهاتن هیهات و عقیدهی من جز نقطهی وحدت او كه حائزن حق و حقیقت بقیه هر بحثی مایهی ملالن كردهی ناسوده رنج بطالن امیدوارم عذرم پذیری و جوابانم خرده نگیری نورعلی مخلص اهل تحقیقن الهی خوشدار هر كس رفیقن سؤال شمارهی ۳ كه به نظم كردی انشاء شده بود جوابش هم با نظم كردی در اینجا خاتمه یافت. ولی از لحاظ اینكه ممكن است بعضی از خوانندگان محترم به زبان كردی آشنا نباشند، اینك مفاد جوابیهی منظومهی كردی را نیز به نثر فارسی نگاشته میشود. یعنی تفسیر اجمالی كلام سرانجام از «پیره تو اقرارمی» لغایت «میردان ازلیانانی قولما قدیم»، منحیثالمجموع بعد از ذكر یك مقدمه معروض میگردد.
مقدمه این است:
وقتی كه خداوند تبارك و تعالی با شرایطی (اعم از علیت و معلولیت و سبب و مسببیت، و وجود و ماهیت، و هیولای ماده و صورت، و گردش قوس صعود و نزولیت، و حركت وضعی و انتقالی سیر تكاملی و غیره) تحت قواعد انتظامات خللناپذیر، ایجاد موجودات (از جمله كرهی زمین) فرمود – آنگاه به تفصیلی كه كلام سرانجام حاكی از آن است و سایر كتب آسمانی هم ایماء و اشاره دارد پس از ایجاد موجودات، جلوهی نور ذات خدا به اسم (یا) در شیئی تشبیه به دُرّ، دُرّ در صدف، صدف در بحر، بحر در زمین، منجلی گردیده از نشئه آن تجلی، هفت نفر ملك مقرب به اسامی (جبرائیل، اسرفیل،
- ۳۳۳ملحقات
میكائیل، عزرائیل، حورالعین، یقیق، عقیق) در عالم ذر حضور یافته، آن شرایط مذكورهی فوق را (از علیت تا آخر) به نام بیابس ازلی خاوندگاری جهت شناسایی ذات واجبالوجود و نتیجهی غایی، به مصداق «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفیّاً فَاحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَف فَخَلَقْتُالْخَلْقَ لِكیْ اُعْرَف» با صیغهی ایجاب بر یاران تفهیم گردید. یاران هم اثرات آن را بر خود و موجودات معلومهی به خود را به صیغهی قبولی پذیرفتند. سپس تمام شروط ایجابی را اختصاراً اسمش (شرط) و قبولی آنها را (اقرار) نام نهادند. به همین لحاظ اهل حق دنیا و مافیها را به پایهی شرط و اقرار استوار میدانند. اینكه گاو و ماهی و حجر هم به شرط و اقرار و بیابس تعبیر شده است از این نظر خواهد بود – والله اعلم بالصواب.
لذا نتیجهی مقدمهی فوق آنكه: پس از طی زمانهای متعدد، دوران حضرت سلطان اسحق به ظهور رسیده، در بیابس پردی وری نیز خاطرات بیابس خاوندگاری را تجدید و هفتن كه هفت نفر ملكان مقرب هستند بدین اسامی خوانده: (جبرائیل – بنیامین) – (اسرافیل – داود) – (میكائیل – پیرموسی) – (عزرائیل – مصطفی) – (حورالعین – رضبار) (یقیق – ایوت بعد بابا یادگار شد) – (عقیق – علمدار، كه لقب شاه ابراهیم است)، سپس منصب هر یك را بدین ترتیب یادآور گشته:
به پیربنیامین خطاب میفرماید «پِیرَهْ تو اِقرارِمی، داوُد دَلِیلَهْ، خادِمَمْ رَضْبارْ، موسی وَكِیلَهْ» یعنی به موجب همان شرط و اقرار بیابس خاوندگاری پیربنیامین را به پیر، و داود را به دلیل عموم اهل
- برهانالحق۳۳۴
حق (حتی خودش) قرار داد. چون در مقام اهل حق هر كسی باید سر بسپارد و دارای پیر و دلیل باشد (كتاب برهانالحق – فصل دهم) وكالت پیرموسی آنكه محاسب دیوان اعلی در لوح محو و ثبوت و ناظر بر اعمال مخلوق باشد. خدمت رضبار در این مورد این است مامور بر تصفیه و تهذیب و آمادگی عوامل روانی بشر از هنگام انعقاد نطفه الی حد بلوغ باشد، بدین توضیح:
چون وجود هر موجودی به عواملی متشكل خواهد بود، منجمله عوامل موثرهی خلقت جنس بشر هم این است:
۱- عامل اثر ارثی خون فردی هر یك از والدین تا اجداد ثمانیه (به نحو خاص) در صفات خلقتی.
۲- عامل اثر ارثی خون تركیبی والدین تا اجداد ثمانیه من– حیثالمجموع (به نحو عام) در طبیعت و مقتضیات ذاتی، به كیفیتی كه موجودی میشود مستقل و ممتاز از فرد فرد اشیاء مركبهی والدین و اجدادش (مانند سكنجبین از تركیب شكر و سركه یا انگبین و سركه، یا دوای مخصوصی از تركیب موادی چند).
۳- عامل اثر فكری والدین هنگام انعقاد نطفه بر ولد.
۴- عامل اثر تغذیه در هر اوقات.
۵- عامل اثر زمان و مكان در هر آن.
۶- عامل اثر تربیت خانوادگی و محیط.
۷- عامل اثر مشیت الهی بر مستحق مقدرات آن مشیت، به علت استعداد ذاتی.
بنا به مراتب برای تقویت قوهی مقاومت نفس ناطقه (یعنی روح)
- ۳۳۵ملحقات
در مقابل نفس اماره (یعنی خوی حیوانات موذی) رضبار را خادم به حق و شفیع به خلق منصوب شد.
بعد میفرماید: «لِنْگَر جَهانْ كُوی سَرْاَنْدِیلَهْ» البته (سراندیل) همان سراندیب معروف است كه حكایت آن مشهور عام و خاص میباشد احتیاج به تذكار نیست. فقط نكتهی مورد نظر راجع به خلقت آدم از گل خاك كوه سراندیب و تبدیل به قالب بشری است كه بالاخره آن هیكل خاكی آدم به علت تخمیر از خاك (زردهگل) و (سیاهگل) و تشكیل عناصر متضاده (آب و خاك و آتش و باد) و اثرات متناقضهی اقتضای طبیعت هر یك و جنبههای منفی و مثبت قواعد علمی در علت و معلول اشیاء، نفس ناطقهی رحمانی و نفس امارهی شیطانی بر آن جسم پدید آمد (تفصیلش در تفسیر ابیات بعدی بیان میشود).
بعد میفرماید: «ذاتِمْ بُهْلُولَهْ بهلول سرطیله – سِرّمْ كَسْ نَزان جلّ جَلیلَهْ» البته هویت ظاهری بهلول در كتب تواریخ مسطور است، در اینجا محتاج به تعریف نیست، باطناً هم یكی از مظهرات جلوهی نور ذات حق است.
اما چرا از تمام مظهرات محل جلوهی ذات حق فقط این كلام به نام بهلول گواهی دارد؟ فلسفهاش این است: چون ضمن مطالب بعدی آنجا كه میفرماید «خلعت آخر راگهی شرعیمن» نكاتی پیش میآید مربوط به شریعت محمدی (ص) خواهد بود. شریعت محمدی هم متشكل است از یك امت و چندین مذهب و هر مذهبی هم چندین مسلك در بر دارد. علیهذا یكی از آن مذاهب، مذهب شیعهی اثنی عشری
- برهانالحق۳۳۶
جعفری به پیشوایی حضرت امام جعفر صادق (ع) میباشد كه مسلك اهل حق نیز از آن منشعب گشته است. به دلیل كلام حضرت شاه خوشین، میفرماید: «دین پاك ما نهادیم مذهب جعفر» (كتاب برهانالحق صفحه ۱۸۹). پس چنانكه اصل شریعت محمدی (ص) در زمانی پایهگذاری گردید كه حضرت علی (ع) معاصر با حضرت محمد (ص) بود، مذهب جعفری هم هنگامی رواج یافت حضرت بهلول معاصر با حضرت امام جعفر صادق (ع) بود، بنا بر این تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. مضافاً اینكه میفرماید: (بهلول سرطیله)، كلمه (سرطیل) كنایه از همین موضوع است زیرا (سرطیل) عبارت است از ستون قائمهی خیمه و خرگاه كه بدون قائمیت آن ستون، افراشتن و استوار داشتن خیمه و چادر میسر نیست. به همین لحاظ هم میفرماید: «سرّم كس نزان جل جلیله».
بعد میفرماید: «مصطفی و شیطان ایوت قویله» جان كلام همینجا است. زیرا موضوع این بحث طولانی، و استدلال به تفسیر كلام سرانجام از «پیره تو اقرارمی – الی آخر» برای اثبات مدعای همین كلمهی (شیطان) میباشد. گر چه تصور میرود با بیاناتی كه راجع به چگونگی خلقت عالم و تخمیر گل خاك آدم، از زردهگل و سیاهگل و تركیب صفاتش به چهار عناصر مختلفالطبیعة و جنبههای مثبت و منفی قضیه و اثرات علت و معلول و نتایج نفس ناطقه و نفس اماره قبلاً به عمل آمد، مخصوصاً توجیه شیطان به (شیء تن) كه پیش از ورود به تفصیل كلام نظماً به آن اشاره گردید، تا حدی مطلب روشن شده باشد، دیگر احتیاج به بحث تفصیلی پیدا نكند، فقط در اینجا باید
- ۳۳۷ملحقات
دانسته شود شیطان كیست و ارتباطش با موجودات، خاصه آدمی چیست و چرا كلام سرانجام نام آن را در ردیف هفتن آن هم وسط اسم مصطفی و ایوت آورده است. البته سرّ این نكته وقتی معلوم میشود ابیات بعدی این كلام به ترتیب تفسیر گردد تا نتیجهی غایی به دست آید، این است كه میفرماید: «باقِی گِردْ غُلام داغْمَهدارِشَنْ – سپاهی پُشت بَند عَلَمْدارِشَنْ» تفسیرش آنكه در ابیات قبلی سمت شش تن از هفتن یعنی (از بنیامین الی ایوت) اعلام شد. در این بیت هم سمت شاه ابراهیم كه علمدار (بیرقدار) حضرت سلطان اسحق است گواهی گردید.
آنگاه پیربنیامین در خصوص كلمهی (شیطان) بین اسم مصطفی و ایوت هراسان و ترسان شده به حضرت سلطان عرض مینماید: «یا شاه اِقرارت باخْتَنْ – یَهْ جای راسِیَنْ اِقرارِت باختن – هفتاد و دو پیر موجودت ساختن – موسی قلمزرّ و دفتر ناخْتَنْ» تفسیرش به موجب كلام سرانجام (۱) آنكه: یك زمانی پیربنیامین در عالم جذب و ظهور و مقام و جد و سرور، از چشمهی كوثر و طهور با نوشیدن جرعهی بادهی نور، بیش از حد دستور، مست گشتی و مغرور، به حدی كه خود را مقام سلطان و سلطان را به مقام خود میپندارد، به همین سبب هفتاد و دو
- ۱- مختصری از آن كلام سرانجام این است: بنیامین به سلطان خطاب میدارد: «پیره رنج برده – نه چنی تو من پیره رنج برده – ذاتم مطلقن نزاد نمرده – ها میردان یك یك كفتن او هرده». همینطور به پیرموسی و سایر غلامان خطاب میكند تا بالاخره سلطان جوابش میفرماید: «زیادت ورده – پیره پیالهی نور زیادت ورده… الخ» آنگاه داود فرماید: «تمی تماوه – شاه نیم اشاره كرد تمی تماوه – رمنا رمق تم لیش رماوه – دیش هفتاد و دو بنیامین مدراو پاوه» كه بنیامین به خود آمده و توبه و استغفار مینماید – رجوع شود به دفتر (ل ص ۶۶).
- برهانالحق۳۳۸
قالب مثالی پیربنیامینی به نام هفتاد و دو پیر (۱) جهت تنبیه و تنبه ایشان، آناً و معناً، در مقابلش نمایان، با این هشدار، بنیامین از خواب غفلت بیدار، و از مستی و هستی هوشیار گشته، به پشیمانی و توبه، و عجز و لابه، و زاری و انابه، طلب عفو نموده، سلطان هم تفضلاً قلم عفو بر غفلتش كشیده.
ضمناً بنا به استدعای بنیامین و التجای سایرین، مقرر میشود از آن به بعد، كبر و غرور كه از صفات شیطانی است به قلب بنیامین و بقیهی گروه ناجیان راه نیابد. روی این اصل است پیربنیامین به مجرد شنیدن اسم شیطان با كمال ادب به سلطان یادآور شده عرضه میدارد آن قول قرار به یاران، مبنی بر راه نیافتن شیطان در قلب ناجیان هنگام ایجاد هفتاد و دو پیر، فرموده و پیرموسی در دفتر باطنی ثبت كرده، مگر فراموش شده است كه نام شیطان در این بیان به میان آمده است. سلطان جواب فرماید: «حیله گریمَنْ – پیره یَهْ رای مَكْرْ حیله گریمن – شیطان رهنمای بندهی بَرِیمَنْ – خلعت آخر راگَهی شرعیمن – دشمن علی دین كریمن – مصطفی قصاص روز مَحْشَرَنْ – ایوَّتا جار كِیشْ یارِیْ خَوَرَنْ» تفسیرش آنكه: مقدمتاً باید توجه داشت (حیله و مكر) در اینجا به معنی حكمت و تدبیر میآید نه خدعه و تزویر، چنانكه در قرآن میفرماید «لا یستطیعون حیلةً الایه» یعنی (نتوانند چاره كنند) – «وَاللهُ خَیرُالْماكِرین» یعنی (و خدا بهترین تدبیركنندگان است). پس مقصود آن است به همان كیفیتی قبلاً راجع به خلقت عالم و آدم و زشت و زیبای صفات متضادهی موجودات اشـاره شـد، بـرابری
- ۱- این هفتاد و دو پیر غیر از هفتاد و دو پیر طبقاتی یاران دورهی سلطان میباشد.
- ۳۳۹ملحقات
نفس شیطانی با روح رحمانی بنا بر حكمت و تدبیری است كه فلسفهی آن نیز پیش از این گذشت، و باید وجود داشته باشد.
اما رخنه یافتن نفس شیطانی بر ناجیان و اهل ایمان همانطوریكه اقرار شده است مسدود میباشد. بلكه غلبهی آن بر كسانی است كه از خدا بری باشند، همچنین دشمن و منكر رشتهی حق و حقیقی باشند كه آن حقیقت به وسیلهی مظهرات حقنما، مانند علی و امثالهم جلوهگر است.
بدیهی است مؤاخذه از غلبهی نفس شیطانی بر هر موجودی وقتی است كه از مرحلهی جماد و نبات و حیوان و بشر غیر ممیز گذشته به مرحلهی انسان مكلف شرعی (۱) برسد. بعبارةٍ اُخری آن خلعت آخر طریقهی تكلیف شرعی وقتی بر اندامش راست آید كه قادر بر تمیز دادن بین نیك و بد و نفع و ضرر خود بوده، از نعمت سلامتی، اعم از قوای دماغی و جسمی برخوردار باشد. و الا مثلاً كودك غیر ممیز و كسان مختلالمشاعر و مجنون و خفته و بیهوش و میّت و ناتوان و امثالهم تا زمان افاقه، تكلیفی ندارند تا مسئول باشند.
بنا بر این هر كس مكلّف به تكلیف شرعی شد باید از شرّ وسوسهی شیطانِ نفس اماره بپرهیزد و الا پس از تجزیهی اعمال نیك و بد اشخاص توسط محاسب حقیقی (یعنی مقام پیرموسی) آنگاه مصطفی به امر حق جهت مكافات اعمال زشت بدكاران مأمور قصاص و جزای عمل خواهد بود. ایـوت هم در همـهی اوقـات و حالات مـأمور ندای
- ۱- چنانكه پیرموسی فرماید: (شرط شریعت توفیق حقن… الخ» (برهانالحق مستند ردیف ۲).
- برهانالحق۳۴۰
وجدانی برای جلوگیری از هوی هوس تمایل شیطانی افراد انسانی است. شیطان هم همانا تخیلات و تلقینات و تصمیمات نفس امارهی بوالهوس شرور، بر افراد مغرور و از خدا دور میباشد. كما اینكه در همین كلام سمت هر یك معلوم گشته است. اینكه حضرت پیربنیامین نیز میفرماید: «هفت سوارهی دور چهار تن چلتنان – ایوت حشار مصطفی و شیطان – یكتا و یك شیء ذره و ذاتنان الخ» همچنین بكتر یا پیرعلی هم نكاتی راجع به شیطان از «چه دلی دُرن، لغایت قولما قدیم» ذكر فرموده یا در هر جای دیگر از كلام سرانجام اشاره به اسم شیطان شده است، به طور كلی چون بیان همان مطالبی است كه در بحث «مصطفی و شیطان ایوت قویله الخ» تفسیر شد، بدین لحاظ تكرار موضوع و تطویل كلام زائد دیده از تفسیر آنها خودداری میشود. مثلاً سلطان فرماید «سرّم كس نزان جلّ جلیله – مصطفی و شیطان ایوت قویله»، بكتر هم گوید «خدام جلیلن سه تنم سرّن» ایضاً سلطان فرماید «شیطان رهنمای بندهی بریمن»، بكتر هم گوید «شر شیطانیم پری منكرن»، یا اینكه بكتر وقتی به نام شیطان اشاره به بحر و بر و دُر و گوش ماهی یعنی صدف میكند، تفسیرش همانا كه قبلاً راجع به خلقت عالم به وسیلهی علت و معلول و غیره، و جلوه ذات خدا به نام «یا» در دُرّ، و صدف و بحر و سبب خلقت آدم به خاك زردهگل و سیاهگل و تعریف شیطان شده است با مراجعهی به آن، مطلب كاملاً واضح است. مضافاً اینكه بكتر یا پیرالی خود را صریحاً به نام شیطان معرفی كردهاند مراد التزام بودن روحشان با نفس امارهی شیطانی در نتیجهی تضادّ طبایع مختلفهی عالم مادی است (چنانكه از پیش شرح داده شده) زیرا
- ۳۴۱ملحقات
اولین روحی، به امر خدا بر آدم دمید روح پیرالی میباشد. و الا خود روح آنان رحمان است نه شیطان، لذا به همین قیاس انطباق هر مضمونی با موضوع مانحنفیه واگذار به ذوق طالبین این بحث مینماید.
اما اینكه مرقوم شده بود سبّ ابلیس نباید نمود و استناد به این فرمایش حضرت علی (ع) از نهجالبلاغه فرمودهاند «لا تسبّن ابلیس فیالعلانیة و انت صدیقه فیالسرّ».
اولاً در نسخ متعددهی نهجالبلاغه جستجو شد چنین عبارتی به نظر نرسید، فقط در حاشیهی نسخهی نهجالبلاغه ترجمهی اردبیلی اشعاری از مرحوم حاج ملامحمد حسن نائینی (مؤلف كتاب گوهر شب چراغ) هست كه مفاد بعضی از كلمات قصار حضرت علی (ع) همچنین بعضی از اخبار را به رشتهی نظم درآورده چنین مینویسد: «لا تشتم (۱) الشیطان بالاعلان و انت سرّاً ردئهالعقلانی» یعنی (دشنام مده شیطان را در آشكارا و حال آنكه تو در خلوت همتا و كمك عقلانی او هستی). البته این مضمون هم چنانكه مذكور شد عین فرمایش حضرت علی (ع) نیست و جنبهی اقتباس دارد. معهذا با فرض اینكه چنین چیزی هم خواه به عبارت سب ابلیس یا شتم شیطان یا هر دو باشد دلیل بر منع سب ابلیس و شتم شیطان نیست، بلكه تأكید بر سب و شتم و دشمنی با او است، به دلیل اینكه میفرماید: بد نگویید ابلیس یا شیطان را در آشكارا و حال آنكه تو دوست او هستی در پنهانی. مقصود این است یعنی از كسانی نباشید كه از راه ریاكاری و عوام فریبی و جلب منفعت دنیوی، تظاهر به زهد و تقوی و امر به معروف و نهی از منكر مینمایند
- ۱- در حاشیهی ترجمهی اردبیلی (ص ۳۴۷).
- برهانالحق۳۴۲
و تقبیح میكنند اعمال و افعال زشت شیطانی را، لیكن در باطن و پنهانی برای ارتكاب منهیات از پیروان و دوستان ابلیس به شمار میآیند. بعبارةٍ اُخری واعظ غیر متعظ و عالم بیعمل میشوند. در واقع فرمایش مذكورهی بالا، خواه از حضرت علی (ع) یا از دیگری باشد یك نوع پند تعزیری و تحذیری است.
ثانیاً – برای تأیید عرایضم استناد به فرمایش خود حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه مینمایم كه در موارد عدیده، سبّ و ذم آن كسی كه معروف به ابلیس و شیطان است فرموده، از جمله جملات مندرجهی زیر است با این توضیح:
اول – این مستندات از روی سه نسخهی معتبرهی نهجالبلاغه بدین اسامی است: ۱- شرح عبده چاپ مصر ۲- شرح فیضالاسلام چاپ تهران ۳- ترجمهی اردبیلی چاپ تهران.
دوم – علامت اختصاری هر یك این است: ع – عبده، ف – فیض الاسلام، ب – اردبیلی.
سوم – چون مطالب نهجالبلاغه مجموعاً سه قسمت است: ۱- خطبه ۲- كتب و رسائل ۳- حكمت و موعظه، علامت اختصاری آنها نیز این است: (ط) خطبه، (ر) كتب و رسائل، (ح) حكمت و موعظه.
لذا مستندات راجع به اسم ابلیس و شیطان این است:
- ۳۴۳ملحقات
خطبهها
در این خطبه كیفیت خلقت آدم را بیان میفرماید تا میرسد به قضیهی تمرد ابلیس از سجده آدم به سبب كبر و غرور، و به همین علت هم رانده و مغضوب خدا گردید.
«فَقالَ سُبْحانَهُ (اُسْجُدُوا لِادَمَ) فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ اَعْتَرَتْهُ الْحَمِیَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَیْهِالشّقْوَتُ» «پس فرمود خدا سجده كنید آدم را پس همگی سجده كردند مگر ابلیس كه پیدا شد در او كبر و نخوت و غلبه كرد بر او شقاوت.» (ع – ط ۱ – ص ۱۵ س ۵ جلد ۱) – (ف – ط ۱ – ص ۲۱ س ۴) – (ب – ط ۱ – ص ۹ س ۱۶).
«و حَذَّرَهُ اِبْلیسَ وَ عَداوَتَهُ فَاَغْتَرَّهُ عَدُّوُهُ نَفاسَةً عَلَیْهِ… الخ» «خداوند باحذر كرد آدم را تا بترسد از ابلیس و دشمنی او، پس فریب داد ابلیس آدم را از دشمنی و حسادت بر او… الخ» (ع – ط ۱ – ص ۱۶ س ۲ جلد ۱) – (ف – ط ۱ – ص ۲۲ س ۲۴) – (ب – ط ۱ – ص ۱۰ س ۴).
نگارنده عرض نماید: بقیهی مطالب معلوم است كه در نتیجهی اغوای ابلیس چه بر آدم و آدمی گذشت و میگذرد. مخصوصاً در قرآن مجید آیات كثیری است، دلالت بر دشمنی شیطان با انسان دارد، منجمله آیات مندرجهی زیر:
(سوره ۲ – آیه ۱۶۸ و ۲۰۸) – (سوره ۶ – آیه ۱۴۲) – (سوره ۷ – آیه ۲۲) – (سوره ۱۲ – آیه ۵) – (سوره ۱۷ – آیه ۵۳) – (سوره ۳۵ – آیه ۶) – (سوره ۳۶ – آیه ۶۰) – (سوره ۴۳ – آیه ۶۲).
در اینجا پس از استقرار آدم در بهشت و باحذر داشتنش از كید ابلیس، بالاخره شیطان وی را فریب داد، و سبب خروجش از بهشت و هبوطش به زمـین گـردید.
- برهانالحق۳۴۴
كه بعد از مدتی سرگردانی و خواری و زاری و توبه و پشیمانی نتیجتاً توبهاش پذیرفته شد، مجدداً مورد رحمت خدا قرار گرفت. و از نسلش انبیاء و مقربین خدا به وجود آمد. از طرفی هم حیلههای شیطانی بر اقوامی از ذریاتش مؤثر واقع شده، جاهل و مشرك به خدا گردیدند، از اینرو میفرماید: «وَاحْتالَتْهُمُ (۱) الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ واقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ… الخ» «و حیله كردند ایشان را دیوان راهزن از شناختن او و بریدند ایشان را از پرستش او (یعنی خدا)… الخ» (ع – ط ۱ – ص ۱۷ س ۲ جلد ۱) – (ف – ط ۱ – ص ۲۴ س ۷) – (ب – ط ۱ – ص ۱۰ س ۱۰).
این خطبه هنگام مراجعت از جنگ صفین فرمود، تا اینكه میفرماید: وَ نَذَّخِرُها لِاَهاویلِ ما یَلْقانا فَاِنَّها عَزِیمَةُالْایمانِ وَ فاتِحَةُالْاِحْسانِ وَ مَرْضاةُالرَّحْمنِ وَ مَدْحَرَةُالشَّیْطانِ.
و ذخیره میسازم آن را برای هولهای آنچه رسید به ما، پس به درستی كه آن شهادت عقیدهی ایمان است و گشایندهی نیكویی و خشنودی خدای بخشنده و محل دور كردن شیطان. (ع – ط ۲ ص ۲۲ س ۶ جلد ۱) – (ف – ط ۲ – ص ۳۲ س ۱۹) – (ب – ط ۲ – ص ۱۲ س ۱۵).
ایضاً – پیرو بیانات بالا بیاناتی هست تا آنكه میفرماید: «وَالْعَمی شامِلٌ عُصِیَالرَّحْمنُ وَ نُصِرَالشَّیطانُ وَ خُذِلَالْایمانُ… الخ» «و كوری شامل است نافرمانی خدای بخشنده را و یاری كردن شیطان را و ویران كردن ایمان را… الخ» (ع – ط ۲ – ص ۲۳ س ۳ جلد ۱) – (ف – ط ۲ – ص ۳۴ س ۲) – (ب – ط ۲ – ص ۱۳ – س ۵).
- ۱- در شرح عبده (و اجتالتهم) نوشته به معنی منصرف و مغرور كردن.
- ۳۴۵ملحقات
«اَطاعُوا الشَّیْطانَ فَسَلَكُوا مَسالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَناهِلَهُ… الخ» «فرمان بردند شیطان را و پیرو شدند راه گمراهی او را و وارد شدند بر مواضع آب تیرهی آن… الخ» (ع – ط ۲ – ص ۲۳ س ۵ جلد ۱) – (ف – ط ۲ – ص ۳۴ س ۴) – (ب – ط ۲ – ص ۱۳ س۷).
در این خطبه میفرماید: «اِتَّخَذُواالشَّیطانَ لِاَمْرِهِمْ مِلاكاً وَ اِتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً فَباضَ وَ فَرَّخَ فی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاَعْیُنِهِمْ وَنَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُالزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُالْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُالشَّیْطانُ فی سُلْطانِهِ وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلی لِسانِهِ.» «مخالفین فرا گرفتند شیطان را برای كارهاشان محل اعتماد و گرفتند مر او را شریك خود، پس تخم گذاشت و جوجه درآورد در سینههاشان و به آهسته و تدریج آمیزش نمود با آنان پس میدید به چشمهاشان و گویا میشود به زبانشان، پس سوار میگرداندشان بر لغزیدن و زینت میدهد برای ایشان قول فاسد همچون فعل كسی كه به تحقیق شریك ساخته او را شیطان در تسلط خودش و سخن گوید به امر باطل بر زبان او. » (ع – ط ۷ – ص ۳۷ س ۵ جلد ۱) – (ف – ط ۷ – ص ۵۰ س ۱۴) – (ب – ط ۷ – ص ۱۸ س ۶).
ماحصل این خطبه هشدار حضرت علی (ع) امیرالمؤمنین بر مؤمنین است از اینكه چون شیطان با تابعینش آمادهی تخریب ایمان مؤمنان هستند و آن حضرت با مراقبت تام دفع شر شیطان و متابعانش را خواهد فرمود. جملهی اول خطبه این است: «اَلا وَ اِنَّالشَّیْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَاْستَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجْلَهُ وَ اِنَّ مَعی لَبَصیرَتی ما لَبَّسْتُ عَلی نَفْسی وَلا لُبِّسَ عَلَیَّ… الخ» «آگاه باشید و به درستی كه شیطان محققاً جمع كرده گروه خود را و گرد آورده سوارانش و پیاده لشكریانش و به درستی كه با من است بینایی من در ادراك حق
- برهانالحق۳۴۶
نپوشانیدهام بر نفس خود و نه بر خود حق را به صورت باطل… الخ» (ع – ط ۱۰ – ص ۳۸ س ۹ جلد ۱) – (ف – ط ۱۰ – ص ۵۲ س ۹) – (ب – ط ۱۰ – ص ۱۸ س ۱۵).
در این خطبه نیز حضرت علی (ع) هشدار داده میفرماید: «اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ ذمَرَ حِزْبَهُ وَاسْتَجْلَبَ جَلْبَهُ لِیَعُودَ والْجَورُ اِلی اَوْطانِهِ وَ یَرْجِعَالْباطِلُ اِلی نِصابِهِ… الخ» «بدانید و آگاه باشید به درستی كه شیطان به تحقیق برانگیخت گروه خود را و گرد آورده سپاهش تا برگرداند جور و ستم به جای خودش و برگرداند باطل را به سوی اصل خودش… الخ» (ع – ط ۲۲ – ص ۵۵ س ۲ جلد ۱) – (ف – ط ۲۲ – ص ۷۲ س ۵) – (ب – ط ۲۲ – ص ۲۵ س ۴).
این خطبه راجع به اشخاصی است كه دین را ملعبهی هوی و هوس شیطانی خود قرار داده و باطل را به جای حق جلوهگر ساخته تا اینكه میفرماید: «فَهُنالِكَ یَسْتَوْلِیَالشَّیْطانُ عَلی اَوْلِیائِهِ… الخ» «پس اینجا مستولی میشود شیطان بر دوستان خودش… الخ» (ع – ط ۵۰ – ص ۹۵ س ۹ جلد ۱) – (ف – ط ۵۰ – ص ۱۲۸ س ۱۷) – (ب – ط ۵۰ – ص ۴۴ س ۴).
این خطبه حاوی پند و موعظه است كه مردم را به خداپرستی و نیكو- كرداری در دنیا و آماده بودن برای سفر آخرت ترغیب مینماید تا اینكه میفرماید: «فِاِنَّ اَجَلَهُ مَسْتوُرٌ عَنْهُ وَ اَمَلَهُ خادِعٌ لَهُ وَالشَّیْطانُ مُوَكَّلٌ بِهِ یُزَیّنُ لَهُالْمَعْصِیَةَ لِیَرْكَبَها وَ یُمَنیّهِالتَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَها (۱) … الخ» «پس
- ۱- لیسوفها: با فتح و كسر (واو) هر دو نوشته شده است.
- ۳۴۷ملحقات
به درستی كه هنگام مرگش پنهان است از او و آرزویش فریبندهی او است و شیطان همراه است با او زینت میدهد برای او معصیت تا سوار شود بر آن و آرزومندش میكند توبه را تا به تأخیر اندازد آن را… الخ» (ع – ط ۶۲ – ص ۱۰۷ س ۲ جلد ۱) – (ف – ط ۶۳ – ص ۱۴۴ س ۹) – (ب – ط ۶۳ – ص ۴۹ س ۶).
در این خطبه حضرت علی (ع) یارانش را در جنگ صفین، از نظر جهاد دین، برای حمله بر مخالفین تشجیع فرموده تا اینكه میفرماید: «فَاِنَّالشَّیْطانَ كامِنٌ فی كِسْرِهِ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ یَدَاً وَ اَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً فَصَمْداً صَمْداً حَتّی یَنْجَلِیَ لَكُمْ عَمُودُالْحَقِّ… الخ» «پس به درستی كه شیطان كمین كننده است در گوشهی خیمهاش به تحقیق پیش آورده برای برجستن، دستی را و پس كشیده برای بازگشتن پای را پس قصد كنید به خدا قصدی تا آشكار شود مر شما را ستون حق… الخ» (ع – ط ۶۴ – ص ۱۱۱ س ۵ جلد ۱) – (ف – ط ۶۵ – ص ۱۴۹ س ۱۱) – (ب – ط ۶۵ – ص ۱۵۰ س ۱۶).
برای اجتناب از غرور و ریا میفرماید: «وَالشَّقِیُ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ وَ غُرُورِهِ وَ اَعْلَمُوا اَنَّ یَسیرَ الرِّیاءِ شِرْكٌ وَ مُجالَسَةَ اَهْلِالْهَوی مَنْساةٌ لِلْاِیمانِ وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّیْطانِ… الخ» «و بدبخت كسی است كه فریب خورد به هواداری خود و غرور خود و بدانید به درستی كه اندك ریائی شرك است و همنشینی اهل هویپرستان فراموشی است مر ایمان را و جای حاضر شدن شیطان است… الخ» (ع – ط ۸۴ – ص ۱۴۹ س ۳ جلد ۱) – (ف – ط ۸۵ – ص ۱۹۹ س ۵) – (ب – ط ۸۵ – ص ۶۵ س ۱۴).
در این خطبه سائلی از حضرت علی (ع) توصیف خدا را برای ازدیاد معرفت خود پرسش مینماید و حضرت بعد از خطابهی غرا در وصف باریتعالی
- برهانالحق۳۴۸
سائل را به ادلهی قرآن مبین دلالت و هدایت نموده آنگاه میفرماید: «وَ ما كَلَّفَكَ الشَّیْطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَیْسَ فِیالْكِتابِ عَلَیْك فَرْضُهُ… الخ» «و آنچه تكلیف كرده ترا شیطان دانستن آن را از آنچه نیست در قرآن بر تو فرض او را… الخ» (ع – ط ۸۹ – ص ۱۶۰ س ۸ جلد ۱) – (ف – ط ۹۰ – ص ۲۲۵ س ۵) – (ب – ط ۹۰ – ص ۷۲ س ۶).
ایضاً میفرماید: «وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فی رَبِّهِمْ بِاسْتِحْواذِ الشَّیطانِ عَلَیهِمْ… الخ» «و اختلاف نكردند در اثبات پروردگار به جهت غالب شدن شیطان برایشان… الخ» (ع – ط ۸۹ – ص ۱۷۲ س ۱ جلد ۱) – (ف – ط ۹۰ – ص ۲۴۱ س ۱۴) – (ب – ط ۹۰ – ص ۷۷ س ۱۷).
این خطبه راجع به قضیهی حكمیت بعد از واقعهی لیلةالهریر (۱) در جنگ صفین است كه آن حضرت به ایراد یكی از حاضرین پاسخ میدهد تا اینكه به رسم طعنه میفرماید: «اِنَّ الشَّیْطانَ یُسَّنی لَكُمْ طُرُقَهُ… الخ» «به درستی كه شیطان آسان میگرداند برای شما راههای خودش را… الخ» (ع – ط ۱۱۹ – ص ۲۳۵ س ۱ جلد ۱) – (ف – ط ۱۲۰ – ص ۳۶۴ س ۱۴) – (ب – ط ۱۲۰ – ص ۱۱۶ س ۱).
این خطبه راجع به طغیان خوارج است تا آنكه میفرماید: «ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ النّاسِ وَ مَنْ رَمی بِهِالشَّیْطانُ مَرامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ… الخ» «پس شما ای گروه جاهلان بدترین مردمانید، و بدترین كسی كه میاندازد او را
- ۱- لیلةالهریر یكی از شدیدترین محاربهی یك شبانهروزی است، در جنگ صفین واقع شده. هریر، زوزهی سگ میباشد كه از شدت سرما و ناراحتی میكشد، چنانكه ضربالمثل است: «شر اهر ذاناب».
- ۳۴۹ملحقات
شیطان به مواضع انداختن خود و ببرد او را به بیابان گمراهی… الخ» (ع – ط ۱۲۵ – ص ۱۱ س ۹ جلد ۲) – (ف – ط ۱۲۷ – ص ۳۸۳ س ۸) – (ب – ط ۱۲۷ – ص ۱۲۱ س ۷).
ایضاً میفرماید: «وَ اِیّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَاِنَّالشّاذَّ مِنَالنّاسِ لِلشَّیْطانِ كَما اَنَّ اَلشّاذَّ مِنَالْغَنَمِ لِلْذِئْبِ.» «و دور كنید خود را و بپرهیزید از تنهایی پس به درستی كه شخص رمنده از مردمان اهل ایمان دچار شیطان است چنانكه به درستی كه تنها ماندهی از گوسفند طعمهی گرگ میباشد.» (ع – ط ۱۲۵ – ص ۱۱ س ۱۳ جلد ۲) – (ف – ط ۱۲۷ – ص ۳۸۳ س ۱۳) – (ب – ط ۱۲۷ – ص ۱۲۱ س ۱۱).
این خطبه راجع به نكوهش دنیا و دنیاپرستان است تا آنكه میفرماید: «وَالشَّیْطانُ فی هَلاكِالنّاسِ اِلّا طَمَعاً… الخ» «و شیطان نمیافزاید در هلاك مردمان مگر از روی طمع… الخ» (ع – ط ۱۲۷ – ص ۱۶ س ۳ جلد ۲) – (ف – ط ۱۲۹ – ص ۳۹۱ س ۹) – (ب – ط ۱۲۹ – ص ۱۲۳ س ۱۱).
این خطبه راجع به ستمگری ستمگران و عاقبت وخیم آن و توصیه فرمودن از پیروی راه راست و نرفتن به راه كج، تا آنكه میفرماید: «وَاعْلَموُا اَنَّالشَّیْطانَ اِنَّما یُسَنّیِ لَكُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ.» «و بدانید به درستی كه شیطان جز این نیست كه آسان میگرداند برای شما راههای خود را تا پیروی كنند در عقب او.» (ع – ط ۱۳۶ – ص ۳۱ س ۳ جلد ۲) – (ف – ط ۱۳۸ – ص ۴۱۷ س ۱۲) – (ب – ط ۱۳۸ – ص ۱۳۰ س ۱۳).
این خطبه در توبیخ و سرزنش بنیامیه و پیروانشان میباشد، تا آنكه
- برهانالحق۳۵۰
میفرماید: «وَ دَعاهُمْ رَبُّهُمْ فَنَفَرُوا وَ وَلَّوْا وَ دَعاهُمُالشَّیْطانُ فَاسْتَجابُوا وَ اَقْبَلُوا.» «و خواند ایشان را پروردگارشان پس رمیدند و پشت كردند و خواند ایشان را شیطان پس اجابت كردند و رو آوردند.» (ع – ط ۱۴۲ – ص ۳۸ س ۲ جلد ۲) – (ف – ط ۱۴۴ – ص ۴۳۰ س ۶) – (ب – ط ۱۴۴ – ص ۱۳۵ – س ۱).
این خطبه درباره بعثت پیغمبر (ص) و خبر از آینده است كه میفرماید:
«فَبَعَثَاللهُ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ اَلْاَوْثانِ اِلی عِبادَتِهِ و مِنْ طاعَةِ الشَّیْطانِ اِلی طاعَتِهِ بِقرآنٍ… الخ» «پس بر- انگیخت خدا محمد (ص) را به راستی تا بیرون آورد بندگانش از پرستش بتان به سوی پرستش خود و از فرمانبرداری شیطان به سوی فرمانبرداریش به قرآن… الخ» (ع – ط ۱۴۵ – ص ۴۰ س ۱۱ جلد ۲) – (ف – ط ۱۴۷ – ص ۴۳۷ س ۹) – (ب – ط ۱۴۷ – ص ۱۳۶ س ۱۳).
در این خطبه به پیشآمدهای سخت خبر میدهد كه بدواً میفرماید: «وَاسْتَعینُهُ عَلی مَداحِرِالشَّیْطانِ وَ مَزاجِرِه وَالْاِعْتِصامِ مِنْ حَبائِلِهِ وَ مَخاتِلِهِ.» «و یاری از خدا میطلبم بر مواضع راندن شیطان و بر اماكن بازداشتن او از اطاعت رحمن و چنگ زدن به رشتهی خدا در رشتههای مكر او و مواضع فریب او.» (ع – ط ۱۴۹ – ص ۴۹ س ۷ جلد ۲) – (ف – ط ۱۵۱ – ص ۴۵۳ س ۱۹) – (ب – ط ۱۵۱ – ص ۱۴۱ س ۶).
ایضاً میفرماید: «وَاتَّقُوا مَدارِجَالشَّیْطانِ وَ مَهابِطَالْعُدْوانِ… الخ» «و بپرهیزید از راههای شیطان و مواضع فرود آمدن طغیان… الخ» (ع – ط ۱۴۹ – ص ۵۲ س ۷ جلد ۲) – (ف – ط ۱۵۱ – ص ۴۵۸ س ۲) – (ب – ط ۱۵۱ –
- ۳۵۱ملحقات
ص ۱۴۲ س ۱۶).
این خطبه در اندرز و پرهیزكاری و تهیهی توشهی آخرت است تا آنكه میفرماید: «فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْر نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِیالظُّلُماتِ وَ اُرْتَبَكَ فِیالْهَلَكاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیاطِینُهُ فی طُغْیانِهِ… الخ» «پس كسی كه مشغول ساخت خود را به غیر نفس خود در دنیا سرگردان ماند در تاریكیها و آمیخته شد در تباهی و میكشاند به او شیاطینش در سركشیاش… الخ» (ع – ط ۱۵۵ – ص ۶۶ س ۶ جلد ۲) – (ف – ط ۱۵۶ – ص ۴۸۵ س ۷) – (ب – ط ۱۵۶ – ص ۱۵۰ س ۱۲).
این خطبه راجع به قومی از سپاه كوفه است پس از جنگ با اهل شام میخواستند به خوارج نهروان ملحق شوند تا اینكه میفرماید: «اِنَّالشَّیْطانَالْیَوْمَ قَدِ اسْتَفَلَّهُمْ… الخ» «به درستی كه شیطان امروز خواسته آنها را پراكنده نماید… الخ» (ع – ط ۱۷۹ – ص ۱۲۳ س ۷ جلد ۲) – (ف – ط ۱۸۰ – ص ۵۷۸ س ۱) – (ب – ط ۱۸۰ – ص ۱۸۲ س ۴).
در این خطبه پند و نصایح سودمند است و توجه دادن آدمی را به عقوبت اعمال تا آنكه میفرماید: «فَكَیْفَ اِذا كانَ بَیْنِ طابَقَیْنِ مِنْ نارٍ ضَجیعَ حَجَرٍ وَ قَرینَ شَیْطانٍ… الخ» «پس چگونه باشد هنگامی كه باشد میان دو طبقه از آتش در حالتیكه همخوابهی سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد… الخ» (ع – ط ۱۸۱ – ص ۱۳۵ س ۴ جلد ۲) – (ف – ط ۱۸۲ – ص ۵۹۴ س ۶) – (ب – ط ۱۸۲ – ص ۱۸۸ س ۱۱).
در این خطبه (اَلْقاصِعَةِ) به طور تفصیل مذمت ابلیس و شیطان را فرموده
- برهانالحق۳۵۲
به همین مناسبت معروف به (القاصعة) شده است زیرا (قصع) در لغت معانی متعدد دارد، از جمله به معنی این دو مورد هم آمده است: ۱ – (حقیر و خوار- داشتن و سرزنش نمودن كسی را)، ۲ – (نشخوار شتر را گویند). چون حضرت علی (ع) وقتی این خطبه را بر مذمت نامهای ابلیس و شیطان بیان میفرمود، سوار شتری بود كه آن شتر در حالت نشخوار توقف داشت. بنا بر این هر دو معنی در موضوع لغت (القاصعة) صدق میكند. به هر تقدیر خطبهی مرقوم، مقدمتاً اشعار دارد به اینكه:
«وَ مِنَالنّاسِ مَنْ یُسَمّی هذهِالْخُطْبَةَ بِالْقاصِعَةِ وَ هِیَ تَتَضَّمَنُ ذَمَّ اِبْلیسَ (لَعَنَهُاللهُ) عَلی اِسْتِكْبارِهِ و تَرْكِهِالسُّجُودَ لِادَمَ عَلَیْهِالسَّلامُ وَ اِنَّهُ اَوَّلُ مَنْ اَظْهَرَالْعَصَبِیَّةَ وَ تَبِعَالْحَمِیَّةَ و تَحْذِیرَالنّاسِ مِنْ سُلُوكِ طَرِیقَتِهِ. » «و از مردمان كسانی هستند نام این خطبه را به قاصعه نهاده- اند و او متضمن است مذمت ابلیس را (لعنهالله) بر سركشیاش و ترك كردنش سجده مر آدم را علیهالسلام و به درستی كه ابلیس اول كسی بود ظاهر ساخت سركشی را و پیروی كرد تكبر را و متضمن است ترسانیدن مردمان از رفتن راه ابلیس» (ع – ط ۱۹۰ – ص ۱۶۱ س ۲ جلد ۲) – (ف – ط ۲۳۴ – ص ۷۶۶ س ۱۶) – (ب – ط ۲۳۴ – ص ۲۴۴ س ۱۳).
بعد در آغاز خطبه پس از حمد بر كبریا و عزت خدا و اشاره به خلقت آدم از (گل) و قرار دادن لعنت بر كسی كه صفتان توانگری و بزرگواری خدا را نزاع نماید، همچنین عدم سجدهی ابلیس بر آدم، آنگاه میفرماید:
«فَسَجَدَالْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلّا اِبْلیسَ اعْتَرَضَتْهُالْحَمِیَّةُ فَافْتَخَرَ عَلی ادَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِاَصْلِهِ فَعَدُوُّاللهِ اِمامُ الْمُتَعَصِّبیِنَ وَ سَلَفُالْمُسْتَكْبِرینَ اَلَّذی وَضَعَ اَساسَالْعَصَبِیَّةِ وَ نازَعَ اللهَ رِدْآءَالْجَبَرِیَّةِ وَ اَدَّرَعَ لِباسَالتَّعَزُزِ وَ خَلَعَ قِناعَالتَّذَلُلِّ، اَلا تَرَوْنَ كَیْفَ صَغَّرَهُاللهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُاللهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِیالدُّنْیا
- ۳۵۳ملحقات
مَدْ حُوراً وَ اَعَدَّلَهُ فِیالْاْخِرَةِ سَعیراً.» «پس سجده كردند فرشتگان همگی بالاجماع مگر ابلیس كه پیدا شد او را غرور پس فخر كرد بر آدم به آفرینش خود و متعصب شد بر آدم جهت اصل فطرت خود پس دشمن خدا است پیشوای تعصب دارندگان و پیشرو متكبران آنكه نهاد بنیاد عصبیت را و نزاع كرد با خدا در رداء كبریا و پوشید لباس عزت را و بركند از خود پوشش بندگی و ذلت را، آیا نمیبینید چگونه كوچك كرد او را خدا به سبب گردنكشیاش و پست كرد خدا او را به علت بلند پروازیش پس گردانید او را در دنیا رانده شده و آماده كرد برای او در آخرت عذاب دردناك».
وقتی رشتهی كلام خطبهی القاصعة به اینجا میرسد یعنی حضرت علی (ع) بالصراحة ابلیس را به علت نافرمانی خدای تعالی خوار و مغضوب میشمارد به پیرو همین موضوع مطالب لطیفی با عباراتی شیوا، برای اثبات مدعا، مخصوصاً عبرت گرفتن، و احتراز جستن، و باحذر بودن سالكان راه خدا، از تلبیس ابلیس و ابلیسیان، یا به عبارت دیگر، شیطانخویان، و شیطانپرستان، تا آخر خطبهی قاصعة بیان فرموده، و در هر مورد حساس نیز تأكیداً للباب به مذمت صفات و اعمال ابلیس متذكر شدهاند كه در اینجا به هر یك از آن موارد جهت جلب توجه خوانندگان محترم اشاره میشود، بدین ترتیب:
«فَاعْتَبِرُوا بِما كانَ مِنْ فِعْلِالله ِ بِاِبْلیسَ اِذا حَبَطَ عَمَلَهُالطَّویلَ … الخ» پس عبرت گیرید به آنچه بود از فعل خدا به ابلیس وقتیكه باطل كرد عمل او كه دراز بود… الخ».
«فَمَنْ ذا بَعْدَ اِبْلیسَ یَسْلَمُ عَلَیاللهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَّتِهِ. » «پس كیست پس از ابلیس به سلامت ماند بر خدا به مانند معصیت ابلیس».
«فَاطْفِئُوا ما كَمَنَ فی قُلُوبِكُمْ مِنْ نِیْرانِالْعَصَبِیَّةِ وَ اَحْقاد ِالْجاهِلِیَّةِ فَاِنَّما (۱) تِلْكَالْحَمِیَّةُ تَكُونُ فِیالمُسْلِمِ مِنْ خَطَراتِالشَّیْطانِ وَ نَـخَواتِهِ وَ نـَزَغـاتِهِ وَ نَفـَثاتِهِ… الـخ» «پـس خـامـوش كنـید آنچـه پـنهان
- ۱- در شرح اردبیلی به جای (فا نما) (و انما) نوشته شده.
- برهانالحق۳۵۴
است در دلهای شما از آتش سوزان عصبیت و كینههای زمان كفر و جز این نیست كه این حمیت جاهلیت میباشد در مسلم از خطرات شیطان و خودخواهی و تباه كردنها و دمیدن وساوس او… الخ».
«وَ اَتَّخَذُواالتَّواضُعَ مَسْلَحَةً بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ عَدُّوَكُمْ اِبْلیسَ وَ جُنُودِهِ … الخ» «و فرا گیرید فروتنی را به مثابهی جماعت مسلح كه نگهبانی نفرات كنند بین خود و بین دشمن خود كه ابلیس است و لشكریانشن… الخ».
«وَ نَفَخَالشَّیْطانُ فی اَنْفِهِ مِنْ رِیْحِالْكِبْرِالَّذی اَعْقَبَهُاللهُ بِه ِالنَّدامَةَ… الخ» «و دمیدن شیطان در بینی او از باد تكبر و خودبینی كه در پی او آورد خدا به او پشیمانی… الخ».
«وَ مَنافِخُالشَّیْطانِ الَّتی خَدَعَ بِهَاالْاُمَمَالْماضِیَةَ وَالْقُرُونَ الْخالِیَةَ… الخ» «و مواضع نفس دمیدن شیطان كه فریب داد به آن امتان گذشته… الخ».
«اَتَّخَذَهُمْ اِبْلیسُ مَطایا ضَلالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَیالنّاسِ … الخ» «فرا گرفته ایشان را ابلیس شتران باركش گمراهی و لشكری كه با ایشان حمله میكند بر مردمان… الخ».
«وَ لَوَضَعَ مُجاهَدَةَ اِبْلیسَ عَنالْقُلُوبِ… الخ» «و هر آینه فرو نهادی كوشش ابلیس را در دلها… الخ».
«فَاِنَّها مَصیِدَةُ اِبْلیسَالْعُظْمی وَ مَكِیدَتُهُالْكُبْرَی الَّتی تُساوِرُ قُلُوبَالرِّجالِ مَساوَرَةَالسُّمُومِالْقاتِلَةِ… الخ» «پس به درستی كه ستم صیدگاه ابلیس، بزرگتر شیطانی است، و فریب او بزرگتر است كه برمیجهد بر دلهای مردان، همچون برجستن باد سموم كشنده… الخ».
«اَمّا اِبْلیسَ فَتَعَصَّبَ عَلی ادَمَ لِاَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فی خِلْقَتِه … الخ» «اما ابلیس پس متعصب شد بر آدم به جهت اصل او و طعنه زد بر او در آفرینش او… الخ».
- ۳۵۵ملحقات
«وَ اَمَّاالشَّیْطانُالرَّدْهَةِ (۱) فَقَدْ كُفیتُهُ بِصَعْقَةٍ سَمِعْتُ لَها وَجْبَةَ قَلْبِهِ وَ رَجَّةَ صَدْرِهِ… الخ» «و اما شیطان ردهه پس به تحقیق كفایت كرده شدم به آواز مهیب كه شنیدم مر آن را اضطراب دل او را و جنبانیدن سینه او… الخ».
«وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَالشَّیْطانِ حینَ نَزَلَالْوَحْیُ عَلَیْهِ (ص) فَقُلْتُ یا رَسوُلَاللهِ ما هذِهِالرَّنَةُ فَقالَ هذاالشَّیْطانُ قَدْ اَیِسَ مِنْ عِبادَتِه … الخ» «و به تحقیق شنیدم نالهی شیطان را هنگامی كه فرود میآید وحی بر حضرت رسول پس گفتم یا رسولالله چیست این آواز و اندوه پس فرمود این شیطان است به تحقیق مأیوس شد از عبادت خود… الخ».
(قسمتهای استخراج شده از خطبهی القاصعة در اینجا به پایان میرسد.) – (ع – ط ۱۹۰) – (ف – ط ۲۳۴) – (ب – ط ۲۳۴).
این خطبه را حضرت علی (ع) بنا به استدعای همام عابد مبنی بر تعریف پرهیزكاران بیان فرمود. تأثیر كلام در همام چنان شد كه پس از پایان خطبه بلافاصله بیهوش گشته و جان به جان آفرین تسلیم نمود. چون در این خصوص شخصی از خوارج به نام عبدالله بن كوا به سبب مرگ همام به آن حضرت ایراد كرد، حضرت هم در جوابش میفرماید:
«فَاِنَّما نَفَثَالشَّیْطانُ عَلی لِسانِكَ.» «پس جز این نیست كه شیطان دمید بر زبان تو» (ع – ط ۱۹۱ – ص ۱۹۰ س ۲ جلد ۲) – (ف – ط ۱۸۴ – ص ۶۰۹ س ۸) – (ب – ط ۱۸۴ – ص ۱۹۳ س ۸).
این خطبه در وصف منافقین است تا آنكه میفرماید: «وَاضْلَعُواالْمَضیقَ
- ۱- ردهه: یكی از رؤسای خوارج نهروان (ثرمله) یا (حرقوص)، ابن زهیر لقبش (ذوالثدیه) است زیرا یك دستش مانند پستان زنان بوده است.
- برهانالحق۳۵۶
فَهُمْ لُمَّةُالشَّیْطانِ وَ حُمَةُالنِّیرانِ اوُلئِكَ حِزْبُالشَّیْطانِ اَلا اِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُالْخاسِرُونَ.» «و كج كردهاند تنگنای طرق خود را پس ایشان گروه شیطاناند و شدت آتش سوزان آنها گروه شیطاناند آگاه باشید به درستی كه گروه شیطان ایشاناند زیانكاران» (ع – ط ۱۹۲ – ص ۱۹۲ س ۵ جلد ۲) – (ف – ط ۱۸۵ – ص ۶۱۳ س ۲) – (ب – ط ۱۸۵ – ص ۱۹۴ س ۹).
كتب و رسائل
نامهی حضرت علی (ع) به شریح قاضی دائر به اینكه شریح خانهای خریده بود و آن حضرت از راه توبیخ و ملامت، حدود اربعهی آن خانه را جهت شریح چنین تشبیه و تشریح فرمود: ۱ – به آفتها ۲ – به مصیبتها ۳ – به آرزوهای هلاك گرداننده ۴ – به اغوای شیطان گمراه كننده، بدین عبارت:
«وَ تَجْمَعُ هذِهِالدّارَ حُدُودٌ اَرْبَعَةٌ: اِلْحَدُّالْاَوَّلُ یَنْتَهی اِلی دَواعیِالْافاتِ وَالْحَدُّالثّانی یَنْتَهی اِلی دَواعِیَالْمُصیباتِ وَالْحَدُّ الثّالِثُ یَنْتَهی اِلَیالْهَوَیالْمُردِیْ وَالْحَدُّالرّابِعُ یَنْتَهی اِلِیالشَّیْطانِ الْمَغْوِیْ.» «و احاطه نموده به این سرا چهار حد: حد اول منتهی میشود به چیزهایی كه خوانندهی آفتهااند و حد دوم منتهی میشود به چیزهایی كه خوانندهی مصیبتهااند و حد سوم منتهی میشود به سوی آرزوهای هلاك كننده و حد چهارم منتهی میشود به سوی شیطان گمراه كننده.» (ع – ر ۳ – ص ۵ س ۸ جلد ۳) – (ف – ر ۳ – ص ۸۲۵ س ۱۵) – (ب – ر ۳ – ص ۲۶۲ س ۱۱).
نامهی حضرت علی (ع) به معاویه تا آنكه میفرماید: «فَاِنَّكَ مُتْرَفٌ قَدْاَخَذَ الشَّیْطانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ… الخ» «پس به درستی كه تو طغیان كردهی نعمتی، و به تحقیق فرا گرفته شیطان از تو مواضع گرفتن خود را… الخ» (ع – ر ۱۰ – ص
- ۳۵۷ملحقات
۱۲ س ۷ جلد ۳) – (ف – ر ۱۰ – ص ۸۴۲ س ۲) – (ب – ر ۱۰ – ص ۲۶۶ س ۶).
ایضاً در پاسخ نامهی معاویه از حضرت علی (ع) است تا آنكه میفرماید: «فَلا تَجْعَلَنَّ لِلشَّیْطانِ فِیكَ نَصیباً وَلا عَلی نَفْسِكَ سَبیلاً.» «پس مگردان برای شیطان در خود بهرهای و نه بر نفس خود راهی.» (ع – ر ۱۷ – ص ۲۰ س ۳ جلد ۳) – (ف – ر ۱۷ – ص ۸۵۵ س ۱) – (ب – ر ۱۷ – ص ۲۷۰ س ۳).
ایضاً نامهی حضرت علی (ع) به معاویه تا آنكه میفرماید: «وَ جاذِبِالشَّیْطانَ قِیادَكَ.» «و مهارت را از شیطان بكش.» (ع – ر ۳۲ – ص ۶۴ س ۱۰ جلد ۳) – (ف – ر ۳۲ – ص ۹۳۲ س ۶) – (ب – ر ۳۲ – ص ۲۹۵ س ۸).
نامهی حضرت علی (ع) به زیاد ابن ابیه (عبید) تا آنكه میفرماید:
«فَاِنَّما هُوَالشَّیْطانُ یَأتیَالْمَرْءَ (۱) مِن بَیْن یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمینِهِ وَ عَنْ شِمالِهِ لِیَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ یَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ.» «پس جز این نیست او شیطان است میآید به راهزنی مرد از میان دو دستش و از پشتش و از طرف راستش و از طرف چپش تا بر او درآید در حالت بیخبری او و عقلش را برباید».
تا آنجا كه میفرماید: «وَنَزْغَةٌ مِنْ نَزَغاتِالشَّیْطانِ… الخ» «و كششی از كششهای وسوسهی شیطان… الخ» (ع – ر ۴۴ – ص ۷۷ س ۱ جلد ۳) – (ف – ر ۴۴ – ص ۹۵۴ س ۱) – (ب – ر ۴۴ ص ۳۰۲ س ۵).
- ۱- به جای (المرء) در شرح عبده (المؤمن) نوشته.
- برهانالحق۳۵۸
ایضاً نامهی حضرت علی (ع) به معاویه تا آنكه میفرماید: «وَ یَنْدَمُ مَنْ اَمْكَنَ الشَّیْطانَ مِنْ قِیادِهِ فَلَمْ یُجاذِبْهُ.» «و پشیمان است كسی كه اختیار و قدرتش به شیطان داده پس منازعه نكرد با او.» (ع – ر ۴۸ – ص ۸۷ س ۸ جلد ۳) – (ف – ر ۴۸ – ص ۹۷۱ س ۱۶) – (ب – ر ۴۸ – ص ۳۰۷ س ۱۶).
نامهی حضرت علی (ع) به مالك اشتر (مالك بن حارث اشتر نخعی) زمانی كه او را فرمانروای مصر قرار داده بود، تا آنكه میفرماید: «وَاِیّاكَ وَالْاِعْجابَ بِنَفْسِكَ وَالثِّقَةَ بِما یُعْجِبُكَ مِنْها وَ حُبِّالْاِطْراءِ فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ اَوْثَقِ فُرَصِالشَّیْطانِ فینَفْسِهِ لِیَمْحَقَ ما یَكُونُ مِنْ اِحسانِالْمُحْسِنینَ.» «و بپرهیز از خویشتنبینی و خودپسندی به نفس خود و اعتماد به چیزی كه ترا به خود پسندی وا دارد و دوست داشتن كه مردم ترا بستایند پس به درستی كه این از محكمترین و مهمترین فرصتهای شیطان است در نفس او تا محو كند آنچه هست از نیكویی نیكوكاران.» (ع – ر ۵۳ – ص ۱۱۹ س ۱۰ جلد ۳) – (ف – ر ۵۳ – ص ۱۰۲۱ س ۱۸) – (ب – ر ۵۳ – ص ۳۲۵ س ۱۲).
ایضاً نامهی حضرت علی (ع) به معاویه تا آنكه میفرماید: «فَاَتَّقِاللهَ فی نَفْسِكَ وَ نازِعِالشَّیْطانَ قِیادَكَ… الخ» «پس بترس خدا را در نفس خود و نزاع كن شیطان را در كشیدنت به راه ضلالت… الخ» (ع – ر ۵۵ – ص ۱۲۴ س ۲ جلد ۳) – (ف – ر ۵۵ – ص ۱۰۲۹ س ۸) – (ب – ر ۵۶ – ص ۳۲۸ س ۸).
نامهی حضرت علی (ع) به حارث همدانی است تا آنكه میفرماید:
- ۳۵۹ملحقات
«وَ اِیّاكَ وَ مَقاعِدَالْاَسْواق (۱) فَاِنَّها مَحاضِرُالشَّیْطانِ وَ مَعاریضُالْفِتَن.» «و دور بدار خود را از نشستن بازارها پس به درستی كه بازارها محل حاضر شدن شیطان و پیش آمدن فتنههای نهان است».
(ع – ر ۶۹ – ص ۱۴۳ ص ۳ جلد ۳) – (ف – ر ۶۹ – ص ۱۰۶۰ س ۱۶) – (ب – ر ۷۰ – ص ۳۳۸ س ۴).
ایضاً میفرماید: «وَ اَحْذَرِالغَضَبَ فَاِنَّهُ جُنْدٌ عظیمٌ مِنْ جُنُودِ اِبْلیسَ.» «و بپرهیزید از غضب كردن پس به درستی كه غضب لشكری بزرگ است از لشكر- های ابلیس».
(ع – ر ۶۹ – ص ۱۴۴ س ۱ جلد ۳) – (ف – ر ۶۹ – ص ۱۰۶۱ س ۶) – (ب – ر ۷۰ – ص ۳۳۸ س ۱۲).
ایضاً نامهی حضرت علی (ع) به معاویه تا آنكه میفرماید: «وَاعْلَمْ اَنَّ الشَّیْطانَ قَدْثَبَّطَكَ عَنْ اَنْ تُراجِعَ اَحْسَنَ اُمُورِكَ وَ تأذَنَ لِمَقالِ نَصیحِكَ.» و بدان به درستیكه شیطان به تحقیق باز داشته ترا از اینكه باز گردی به نیكوترین كارهایت و گوش دهی به گفتار پند دهندهات» (ع – ر ۷۳ – ص ۱۴۷ س ۴ جلد ۳) – (ف – ر ۷۳ – ص ۱۶۰۷ س ۱۷) – (ب – ر ۷۴ ص ۳۴۰ س ۹).
از وصیتهای حضرت علی (ع) به عبدالله بن عباس است تا آنكه میفرماید: «و اِیّاكَ وَالْغَضَبَ فِانَّهُ طَیْرَةٌ مِنَالشَّیْطانِ.» «و بپرهیز از غضب پس به درستی كه غضب فال بد از شیطان است» (ع – ر ۷۶ – ص ۱۴۹ س ۱۰ جلد ۳) – (ف – ر ۷۶ – ص ۱۰۷۱ س ۱۵) – (ب – ر ۷۷ – ص ۳۴۱ س ۱۰).
- ۱- منظور از (سوق – بازار) در اینجا، نه بازاری است كسب مشروع مطابق عرف محل در آن انجام میگیرد، بلكه كنایه از اشخاص باطن فاسد و ظاهر عابدی است كه به نام دِین و مذهب برای ناندانی و جاهطلبی و عوامفریبی، دكانهای دام و تزویر را دایر مینمایند. و به همین دلیل هم، برگزیدگان حق، آنان را دكاندار گویند.
- برهانالحق۳۶۰
حكمت و موعظه
راجع به ایمان از حضرت علی (ع) سؤال شده تا آنكه میفرماید: «وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِیالرَّیْبِ وَ طِئَتْهُ سَنابِكُالشَّیاطین… الخ» «و كسی كه متردد شد در شك كردن پایمال كرد او را سمهای شیاطین… الخ» (ع – ح ۳۱ – ص ۱۵۹ س ۲ جلد ۳) – (ف – ح ۳۰ – ص ۱۰۹۲ س ۵) – (ب – ح ۲۶ ص ۳۴۶ س ۱۴).
موعظهی حضرت علی (ع) پس از مراجعت از جنگ صفین تا آنكه میفرماید: «فَقالَ (ع): اَلشَّیْطانُالْمُضِلُّ والْاَنْفُسُ الْاَمّارَةُ بِالسُّوءٍ… الخ» «پس فرمود: شیطان گمراه كننده و نفسهای اماره امر دهنده به بدی است… الخ.» (ع – ح ۳۲۳ – ص ۲۳۰ س ۱۰ جلد ۳) – (ف – ح ۳۱۵ – ص ۱۲۳۰ س ۱۲) – (ب – ح ۲۹۴ – ص ۳۸۸ س ۱۵).
در شرح اردبیلی به جای (فقال) (قال) نوشته شده است.
این بود جملاتی كه حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه راجع به مذمت آن كسی كه موسوم به ابلیس و شیطان میباشد تصریح فرموده است. البته بر عموم اهل علم و عرفان پوشیده نیست كه فرمایشات آن حضرت، از هر حیث و هر جهت، مقتبس است از منشاء الهامی ختمی مرتبت (ص ع) و برای هر عام و خاصی حجت خواهد بود. بعبارةٍ اُخری نقل كلام مبدأ الهام خیرالانام (ص ع) است كه از آیات كلامالله مأخوذ گشته. روی این اصل كلامش، كلام الملوك ملوكالكلام خوانند، و خودش نیز كلامالله ناطق دانند. دلیلش
- ۳۶۱ملحقات
هم همانا: آنچه در قرآن است مفادش ضمن بیان ایشان مستفاد میشود.
در قرآن مجید هم آیات كثیری بر ذم ابلیس و شیطان و تحذیر از وسوسهی آن وجود دارد، منجمله آیات مندرجه در جدول صفحهی بعد است، با این توضیح كه در ستون كلمهی (اسم): (س) علامت ابلیس و (ش) شیطان میباشد.
توضیح آنكه، لعن بر شیطان (سوره ۴ – آیه ۱۱۸)، و لعن بر ابلیس (سوره ۳۸ – آیه ۷۸)، غیر از این دو مورد، دیگر در تمام آیات فوقالذكر و غیره، كلمهی لعن به نام شیطان و ابلیس در قرآن نیست.
الغرض، از مجموع مفاد فرمایشات حضرت علی (ع) همچنین آیات قرآنی فوقالاشعار، مضافاً از كتب مذهبی سایر ملل و نحل، چنین نتیجه گرفته میشود: كه اسم (ابلیس و شیطان) بر هر كس و هر چیز به عنوان علمیت یا موضوعیت و غیره صدق نماید، مطلقاً مذموم و مدحور و مطرود و منفور خواهد بود. چه، معنی لغوی تحتاللفظی هر یك در كتب لغت (۱) این است:
۱- ابلیس از مادهی (بلس) میآید یعنی نومید و سرگشته و بدخو و بیخیر.
۲- شیطان از مادهی (شطن) میآید یعنی نافرمان و سركش و گمراه.
باری گر چه دلایل زیادتری، اعم از منقول و معقول، بر اثبات
- ۱- رجوع به كتب لغت: المنجد – قاموس – شرح قاموس – منتهیالارب – آنندراج و غیره شود.
- برهانالحق۳۶۲
سوره آیه اسم سوره آیه اسم سوره آیه اسم سوره آیه اسم ۲ ۱۴ ش ۶ ۱۴۲ ش ۱۸ ۵۰ س ۳۶ ۶۰ ش ۲ ۳۴ س ۷ ۱۱ س ۱۸ ۶۳ ش ۳۷ ۷ ش ۲ ۳۶ ش ۷ ۲۰ ش ۱۹ ۴۴ ش ۳۷ ۶۵ ش ۲ ۱۰۲ ش ۷ ۲۲ ش ۱۹ ۴۴ ش ۳۸ ۳۷ ش ۲ ۱۰۲ ش ۷ ۲۷ ش ۱۹ ۴۵ ش ۳۸ ۴۱ ش ۲ ۱۶۸ ش ۷ ۲۷ ش ۱۹ ۶۸ ش ۳۸ ۷۴ س ۲ ۲۰۸ ش ۷ ۳۰ ش ۱۹ ۸۳ ش ۳۸ ۷۵ س ۲ ۲۶۸ ش ۷ ۱۷۵ ش ۲۰ ۱۱۶ س ۴۱ ۳۶ ش ۲ ۲۷۵ ش ۷ ۲۰۰ ش ۲۰ ۱۲۰ ش ۴۳ ۳۶ ش ۳ ۳۶ ش ۷ ۲۰۱ ش ۲۱ ۸۲ ش ۴۳ ۶۲ ش ۳ ۱۵۵ ش ۸ ۱۱ ش ۲۲ ۳ ش ۴۷ ۲۵ ش ۳ ۱۷۵ ش ۸ ۴۸ ش ۲۲ ۵۲ ش ۵۸ ۱۰ ش ۴ ۳۸ ش ۱۲ ۵ ش ۲۲ ۵۲ ش ۵۸ ۱۹ ش ۴ ۶۰ ش ۱۲ ۴۲ ش ۲۲ ۵۳ ش ۵۸ ۱۹ ش ۴ ۷۶ ش ۱۲ ۱۰۰ ش ۲۳ ۹۷ ش ۵۸ ۱۹ ش ۴ ۷۶ ش ۱۴ ۲۲ ش ۲۴ ۲۱ ش ۵۹ ۱۶ ش ۴ ۸۳ ش ۱۵ ۱۷ ش ۲۴ ۲۱ ش ۶۷ ۵ ش ۴ ۱۱۷ ش ۱۵ ۳۱ س ۲۵ ۲۹ ش ۸۱ ۲۵ ش ۴ ۱۱۹ ش ۱۵ ۳۲ س ۲۶ ۹۵ س ۴ ۱۲۰ ش ۱۶ ۶۳ ش ۲۶ ۲۱۰ ش ۵ ۹۰ ش ۱۶ ۹۸ ش ۲۶ ۲۲۱ ش ۵ ۹۱ ش ۱۷ ۲۷ ش ۲۷ ۲۴ ش ۶ ۴۳ ش ۱۷ ۲۷ ش ۲۸ ۱۵ ش ۶ ۶۸ ش ۱۷ ۵۳ ش ۲۹ ۳۸ ش ۶ ۷۱ ش ۱۷ ۵۳ ش ۳۱ ۲۱ ش ۶ ۱۱۲ ش ۱۷ ۶۱ س ۳۴ ۲۰ س ۶ ۱۲۱ ش ۱۷ ۶۴ ش ۳۵ ۶ ش - ۳۶۳ملحقات
مدعا هست، ولی تصور میرود با توجه به مراتب بالا همین اندازه برای ارباب عقول كفایت نماید.
فقط جهت استحضار از كما كیف موضوع، بر محققین و مدققین صاحبنظر لازم است تمام آن خطبهها و نامههای حضرت علی (ع) (مندرجهی در نهجالبلاغه)، و آیات قرآنی مورد استناد را، با دقت كامل مطالعه فرمایند تا مطلب واضح گردد.
در خاتمه یادآور میشود فهرست صفحات دفاتری كه كلام سرانجام مورد استناد در آنها درج شده، با ذكر اختلاف عباراتی بعضی از ابیاتشان، جهت آگاهی اینك مینگارد (رمز اسامی دفترهای مزبور هم در مقدمهی مستندات، صفحهی ۱۸۷ نوشته شده است):
۱ـسلطان فرماید : (پیره تو اقرارمی داود دلیله) – (ت ص ۹) – (ل ص ۲۳).
۲ـسلطان فرماید : (داود دلیله – پیره تو اقرارمی داود دلیله) – (م ص ۵۳).
۳ـسلطان فرماید : (خادمم رضبار موسی وكیله) – (ل ص ۲۳) – (م ص ۵۴).
۴ـسلطان فرماید : (لنگر جهان كوی سراندیله) – (ل ص ۲۳) – (م ص ۵۴).
۵ـسلطان فرماید : (ذاتم بهلوله بهلول سرطیله) – (ت ص ۹) – (ل ص ۲۳) ـ (م ص ۵۴).
۶ـسلطان فرماید : (سرم كس نزان جل جلیله) – (ت ص ۹) – (ل ص ۲۳) ـ (م ص ۵۴).
۷ـسلطان فرماید : (مصطفی و شیطان ایوت قویله) (ت ص ۹) – (ل ص ۲۳) ـ (م ص ۵۴). - برهانالحق۳۶۴
۸ـسلطان فرماید : (باقی گرد غلام داغمهدارشن) – (ل ص ۲۳).
۸ـسلطان فرماید: (باقی گرد غلام داغمهدارتن) – (ت ص ۹) – (م ص ۵۴).
۹ـسلطان فرماید : (سپاهی پشت تن علمدارتن) – (ت ص ۹) – (م ص ۵۴).
۹ـسلطان فرماید: (سپاهی پشت بند علمدارشن) – (ل ص ۲۳).
۱۰ـبنیامین فرماید : (والاویتنان – سر حق هر یار والاویتنان) – (ل ص ۲۴) – (م ص ۵۵). (والاویتانه – سر حق هر یار والاویتانه) – (ت ص ۱۰).
۱۱ـبنیامین فرماید : (هفت سوارهی دور چهار تن چلتنان) – (ل ص ۲۴) – (م ص ۵۵)
بنیامین فرماید : (هفت سواره دور چهار تن چهلتنانه) – (ت ص ۱۰).
۱۲ـبنیامین فرماید : (ایوت حشار مصطفی و شیطان) (ل ص ۲۴) – (ت ص ۱۰) – (م ص ۵۵).
۱۳ـبنیامین فرماید : (یكتا و یكتن ذره و ذاتنان) – (ت ص ۱۰) – (م ص ۵۵). (یكتا و یك شیء ذره و ذاتنان (ل ص ۲۴).
۱۴ـبنیامین فرماید : (والایت والای هم پود و هم تان) – (ل ص ۲۴) – (ت ص ۱۰) – (م ص ۵۵).
اما از (یا شاه اقرارت باختن) لغایت (ایوتا جاركیش یاری خورن)، چون در دفاتر فوق به شمارهی همان صفحات مذكوره بدون اختلاف نوشته شده است، دیگر احتیاج به تكرار ندارد. ولی بقیه از این قرار است:۱۵ـبنیامین فرماید : (چه دلی درن – اسم شیطانیم چه دلی درن) – (ن ص ۵۵).
۱۶ـبنیامین فرماید : (خدام جلیلن سه تنم سرن – شر شیطانیم پری مكرن) (۱) – (ن ص ۵۵).
۱۷ـبنیامین فرماید : (چه در آمانی – شیطاننانی چه در آمانی) – (ن ص ۵۵).
۱۸ـبنیامین فرماید : (نه گوش ماهی چنش بیانی – پنم مواچان شیطان دیوانی) – (ن ص ۵۵).
- ۱- مكرن یعنی منكرن.
- ۳۶۵ملحقات
۱۹ـبنیامین فرماید : (ور چه بحر و بری – حاضر بیانی ور چه بحر و بری) –
(ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید : (چه بحر و بری – یری هزار سال ورتر بیانی چه بحر و بری) – (ل ص ۱۰۳).
۲۰ـ بكتر فرماید : (ذاتم هامیتن چه گرد حوری – پنم مواچان شیطان شری) – (ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید: (ذاتم هامیته چه گرد حوری – پنم مواچان شیطان شری) – (ل ص ۱۰۳).
۲۱ـبكتر فرماید : (اجرم عظیما – شیطاننانی اجرم عظیما) – (ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید : (اجرم عظیما – شیطاننانی اجرم عظیما) – (ل ص ۱۰۳).
۲۲ـبكتر فرماید : (خوف غلامان نین پریما – پنم مواچان شیطان رجیما» – (ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید: (خوف غلامان هیچ نین پیما – شیطاننانی قولم قدیما) – (ل ص ۱۰۳).
۲۳ـبكتر فرماید : (بار لعنتی – ها ازی كیشان بار لعنتی) – (ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید: (بار لعنتی – از نا كیشام بار لعنتی) – (ل ص ۱۰۳).
۲۴ـبكتر فرماید ۰۰ـ: (پی نیمی ژارهنان پی نیمی شربتی – گروی مكران موزی او هلتی) – (ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید : (حرفم تالاتال پیسای مافتی – گروی گمراهان موزی نه هلتی) – (ل ص ۱۰۳).
۲۵ـبكتر فرماید : (اجر ما عظیم – شیطاننانی اجر ما عظیم) – (ن ص ۵۵). ۰۰ـپیرالی فرماید : (شیطان رجیم – ها شیطاننان شیطان رجیم) – (ل ص ۱۰۳).
۲۶ـبكتر فرماید : (خوف غلامان هیچ نیا پریم – پنم مواچان شیطان رجیم) – (ن ص ۵۵).
۰۰ـپیرالی فرماید: (خوف غلامان هیچ بیا پریم – میردان ازلیانانی قولما قدیم)- (ل ص ۱۰۳).تا ابیات فوق در هر دو دفتر به شرحی است كه نوشته شد، لیكن ابیات زیر دنبالهی مطلب بالا فقط در دفتر (ل ص ۱۰۳) مندرج است، بدین ترتیب:
- برهانالحق۳۶۶
۲۷ـپیرالی فرماید : (یوم شیطانا – ها ازنانی یوم شیطانا).
۲۸ـپیرالی فرماید : (صحبت مكران گرد غلامانا – امر خواجاما خواجام سبحانا).
۲۹ـپیرالی فرماید : (شهر وجودا – ها از گیلیانی شهر وجودا).
۳۰ـپیرالی فرماید : (بیانی و بایس : (۱) بود و نبودا – موری روزی گردی حسودا).
۳۱ـپیرالی فرماید : (شون رای یاری – حسود نزانو شون رای یاری).
۳۲ـپیرالی فرماید : (یاران بنیشان و انتظاری – اوسا موریشا و گروی یاری).
۳۳ـپیرالی فرماید : (یارسان و راه – میردان بوزانی یارسان و راه).
۳۴ـپیرالی فرماید : (خودگیری نكرانی نوانی گمراه – ورنه موزیشان و بیخ سیاه چاه).
۳۵ـپیرالی فرماید : (چاگم حورا – یقین بزاندی چاگم حورا).
۳۶ـپیرالی فرماید : (پی هر دو سری نه كار شرا – روسیاه خارانی نه پردیورا).
۳۷ـپیرالی فرماید : (او پردیورا – وعدهی پیر و پادشان او پردیورا).
۳۸ـپیرالی فرماید : (بیان بشنوان نصیحت چه پیر دستورا – پی روی حساوی نوزانوه سرا).
مخفی نماناد با مطالعهی كلام فوق مخصوصاً از (یوم شیطانا) لغایت : (پی روی حساوی نوزانو سرا) مبین تفسیری است كه قبلاً راجع به شیطان شده، و جای هیچگونه ابهامی باقی نگذاشته، امید است هادی دوستان باشد، والسلام.
- ۱- بایس: یعنی باعث.