فصل یازدهم
تشكیل خاندانهای حقیقت
به طوری كه در فصلهای قبلی گفته شد، عموم اهل حق بلااستثناء مكلف به سر سپردن و داشتن پیر و دلیل هستند، تا به پادشاه حقیقت برسند. بدین منظور سلطان بر عموم اهل حق زمان خودش، پیربنیامین را به پیر، و داود را به دلیل منصوب (۱) فرمود و نیز پیر و دلیل خودش هم در ظاهر از نظر انجام تشریفات، پیربنیامین و داود قرار داد. پیر و دلیل بر بنیامین هم سلطان اسحق، و پیر و دلیل بر داود هم پیربنیامین است. به روایتی هم، پیرموسی دلیل بر پیربنیامین و داود است. به روایتی هم سید محمد را بر هر دو یا بر پیربنیامین دلیل دانند، و چون لازم بود برای نسلهای آینده كه وارد مسلك اهل حق میشوند در هر زمان، پیر و دلیلی وجود داشته باشد، از طرفی پیربنیامین و داود هم نظر به عدم اختیار تأهل اولاد نداشتند تا جانشین آنان شود، این بود هفت خاندان به نام سادات (۲) خاندان حقیقت، به امر سلطان دایر گردید، تا هر خاندانی نسلاً بعد نسل
- برهانالحق۶۶
نسبت به جمعی از جماعت اهل حق زمان خود، به جانشینی پیربنیامین انجام وظیفه نمایند. وظیفهی دلیلی هم نیز حسبالامر سلطان بعد از داود به دو طبقه تفویض شد: یك طبقه ذرّیات هفتاد و دو پیر است كه در ردیف یاران سلطان ذكرش گذشت، و یك طبقهی دیگر از یاران بعضی خاندانهای نامبرده است، با اجازهی آن صاحبخاندان، نسل بعد نسل به سمت دلیلی مریدان همان خاندان انتخاب شدهاند. زیرا چنانكه در فصل نهم این كتاب اشاره شد، در موارد خاص، اجازهی انتخاب دلیل به پیر داده شده است.
اما راجع به جانشینی پادشاه، حضرت سلطان جای خود را به شخص یا اشخاص معینی تفویض نفرمود. فقط سه مقام را باطناً برای حقجویان محل جلوهی ذات حق قرار داد:
یك مقام همان خاندانها میباشند، زیرا از پرتو نور حق است روشن و برقرار گردیدهاند. فلذا هر پیری صلاحیت دارد طالبین را پس از ارشاد، به حق و حقیقت اتصال دهد.
یك مقام هم انعقاد جمع جماعت اهل حق به قصد عبادت و صرف نذورات است كه ذات حق همیشه در آن جمع حاضر و ناظر و دهندهی مراد دانند.
یك مقام هم اشخاصی است از اهل حق، با پیروی اركان بیابس پردی وری سیر كمال نموده كامل شده، با عنایت خدا مظهر جلوهی نور حق میگردند. كه خاندانهای شاهمهمان آتیالذكر از آن جمله هستند.
هفت خاندان انتصابی زمان سلطان اسحق با چهار خاندان دیگر كه بعد از دوران سلطان متدرجاً به وجود آمدهاند بدیـن اسامی اسـت:
- ۶۷فصل یازدهم
۱- خاندان شاه ابراهیم (۱) : خودش از هفتن و چنانكه قبلاً اشاره شد فرزند سید محمد از هفتوانه است. فرزندانش میرَه بیگ، قانون بیگ، قَلندر بیگ و چراغ بیگ هستند. خان احمدخان و خوبیار نیز فرزندان میره بیگ میباشند.
از یاران شاه ابراهیم یكی قُش چِی اُغلی (۲) است، مترجم كلامهای كُردی به تُركی است، و یكی جُنَیْد – البته این جنید غیر از شیخ جنید بغدادی معروف است.
۲- خاندان عالیقلندر (۳) : خودش همان عالیقلندر است كه ضمن ذكر اسامی هفتن به آن اشاره شد.
برقراری یكی از خاندانها به نام وی روی این اصل است: زمانی كه سلطان خواست خاندانهای حقیقت را معین فرماید گر چه عالیقلندر، اولاً به علت عدم تأهل اولاد نداشت، ثانیاً هنگام نصب خاندانها هم در قید حیات نبود، ولی بنا بر مصلحتی، دو نفر از نزدیكانش موسوم به «دَدَه علی» و «دَدَه حسین» از طرف سلطان به جانشینی ایشان منصوب گشتند. حال، سادات خاندان عالیقلندر از نسل آن دو نفر میباشند. به این معنی، اولاد دده علی سمت پیری و اولاد دده حسین سمت دلیلی بر مریدان خاندان دارند.
۳- خاندان بابا یادگار (۴) : ایشان هم كه از هفت تن است مانند عالیقلندر متأهل نشده تا اولادی داشته باشد. از اینرو دو نفر از یارانش به نام «خِیال» و «وِصال» به سمت پیری بر مریدانش، جانشین خود گردانید. حال، سادات خاندان بابا یادگار از نسل آن دو نفر هستند.
- برهانالحق۶۸
۴- خاندان سید ابوالوفا (۱) (از هفتوانه): بعد از فوتش پسرش سید عود و نوهاش سید شیخعلی به ترتیب هر یك پس از فوت دیگری مسندنشین آن خاندان شدند. بعد از فوت سید شیخعلی سه پسر به اسامی سید خلیل و سید رضا و سید اكابر ملقب به سید خاموش (۲) از او باقی ماند. از طرفی چون معمولاً نصب مسندنشینهای خاندان سید ابوالوفا به تصویب مسندنشینهای خاندان شاه ابراهیم بود، از این جهت بعد از فوت سید شیخعلی، میره بیگ مسندنشین خاندان شاه ابراهیم، بالنتیجه سید خاموش را كه از حیث سن كوچكتر از دو برادر دیگر بود، به مسند نشین خاندان سید ابوالوفا تعیین كرد. این موضوع سبب دل شكستگی برادرانش گردید و جلاء وطن اختیار كردند. سید خلیل به میان چادرنشین های ایلِ جُمور رفته، از مسلك اهل حق نیز خارج شد. سید رضا به لرستان مهاجرت و چون ارتباط معنوی را با مبدأ حقیقت قطع نكرده بود خداوند هر گونه بركتی را به او ارزانی فرمود، منجمله اعطای پنج پسر و یك دختر متّقی و خداشناس از این قرار: اول – بابو علی، دوم – ایوذ، سوم – یعقوب، چهارم – بابا خوشه، پنجم – بابو محمد. دخترش هم مسماة به خاتون اَثمره (۳) یا (اسمره). از آن دختر نیز پسری به وجود آمد به نام
- ۱-Khânadân Seyyed Abul Vafa
- ۲- سید خاموش دارای اولاد بوده از جمله سید جوزی و سید فرضی، و اولادان سید فرضی نسل بعد از نسل تا كنون از نسل سید خاموش هستند.
- ۳- asmarah اثمره به (ثا) و «اسمره» به (سین) هر دو صحیح است، زیرا با (ثا) یعنی ثمر بخشتر است و با (سین) رنگی است بین سیاهی و سفیدی كه به تناسب شدت و ضعف، سبزهرو یا گندمگون گویند. و مشارالیها چون والده ذوالنور فوقالاشعار است ثمر بخشتر میباشد، به این اعتبار اثمره با (ثا) خوانند و از اینكه سبزهرو یا گندمگون بوده اسمره با (سین) دانند.
- ۶۹فصل یازدهم
ذوالنُّور قَلَنْدَرْ (۱) كه كشف و كرامات بسیار و كارهای فوقالعاده از ذوالنّور نقل شده است. روی این اصل جمع كثیری به وی گرویده، دارای خاندانی به نام خاندان ذوالنور شد. و از آن جایی كه ذوالنور زن و اولاد نداشت، اولاد و اعقاب سید رضا جانشین او گردید. حال به اعتباری خاندان ذوالنور شعبهای از خاندان سید ابوالوفا میباشد و به اعتباری خاندانی مستقل و جداگانه است كه با تأیید الهی تأسیس گردیده. و نیز سه تن از نوادههای سید رضا كه عبارتاند از: «سید حیات»، «سید حیاس» و «سید ایاز» علاوه بر شئون سیادت خانوادگی، در ردیف یاران خاص ذوالنور هم به شمار آمدهاند. و نیز ذوالنور بنا بر پیشامدی، خوردن گوشت خروس را بر سادات آن خاندان مؤبداً نهی فرموده است.
۵ – خاندان میر سُورْ از هفتوانه.
۶ – خاندان سید مُصفّا از هفتوانه.
۷ – خاندان حاجی بابُوْ عِیْسِیْ از هفتوانه.
هفت خاندان مرقوم، به ضمیمهی خاندان ذوالنور، مجموعاً خاندانهای هفتوانه خوانده شدهاند. به سبب اینكه، چنانچه ملاحظه میشود غیر از خاندان عالیقلندر و بابا یادگار، بقیه از ریشهی هفتوانه هستند، و آن دو خاندان هم از باب تغلیب جزء هفتوانه به شمار میآیند. و نیز بعد از برقراری هفت خاندان فوقالاشعار و خاندان ذوالنور كه جزء همان هفت خاندان محسوب است، و گذشتن دوران آنان، و به وجود آمدن مسندنشینان لایق از نسلهای بعدی هر خاندان، آنگاه، شخصی به نام «شاه وَیسْقُلی» (۲) در منطقهی شاهُو قریهی «دَرزیان» منزل كدخدا قنبر دَرزِیانی معروف به پیر
- برهانالحق۷۰
قنبر شاهوی به وجود آمد، خاندانی به نام خاندان شاهمهمان برقرار داشت. و اسامی چند تن از یارانش این است: پیرقنبر (۱) – كاكَه عَرب – كاكَه رحمن – كاكَه پیره – خاتون زَربانو (۲) كه مادر شاه ویسقلی و خواهر پیرقنبر خوانده میشود.
تاریخ تولد و فوت و محل دفنش محققاً معلوم نیست. بنا بر روایات مختلفه، ظهور و تولدش از سنهی ۸۱۰ تا اوایل قرن یازدهم هجری قمری گفته شده است، العلم عندالله.
پس از رحلتش، خاندانش به دو شعبه منشعب و هر یك مستقل گردید، بدین تفصیل:
ایشان در زمان حیات فرموده بود، بعد از او دو نفر به نشانی هایی كه داده بود خواهند آمد و هر یك مستقلاً مقام شاهمهمانی را دارند. این دو نفر مطابق پیشبینی شاه ویسقلی، یكی به نام شاه اَیاز (۳) از تان هندوستان و دیگری به نام محمد بیگ (ملقب به سید محمد نوربخش) (۴) بدواً در بختیاری، سپس در لُرستان ظاهر شدند. شاه ایاز زن و فرزند نداشت، یارانش هم همان یاران شاه ویسقلی بودند كه قبلاً مذكور شد.
محمدبگ چهار پسر داشت به نام: آتَشْبَگْ (۵) – جمشیدبگ – اَبدال بگ – الماسبگ. و چند تن هم از یارانش این است: كامیریجان – كاملك (كا مخفف كاكه یعنی برادر است) – قَره پوس (مخفف قره پوست یعنی
- ۷۱فصل یازدهم
سیاه پوست) – میر دوست.
سپس جانشین شاه ایاز، شاه حیاس (۱) و جانشین محمدبگ، پسرش آتشبگ شد.
از اینرو، دو خاندان شاهمهمان منشعبهی از خاندان شاه ویسقلی، یكی به نام خاندان شاه حیاس، و یكی به نام خاندان آتشبگ نامیده میشود. دیگر خاندان علیحدهای به نام خاندان شاه ویسقلی وجود ندارد.
تشكیلات دو خاندان مزبور هم بدین قرار است:
۱- آتشبگ با سه برادرش یك خاندان میباشند. چون، ذریهی آن سه برادر جزء خاندان آتشبگ محسوب هستند. لیكن مسندنشینی خاندان همیشه با ذریهی آتشبگ است، زیرا آتشبگ مستقیماً از طرف محمدبگ مسندنشین بوده است. برادران مزبور از طرفی جزء یاران آتشبگ خوانده شدهاند، به اضافه، اَعلیدین هم از یاران آتشبگ است.
۲- شاه حیاس خودش به سمت جانشینی سلطان، و پیرقنبر سابقالذكر ملقب به «دستور» (۲) به سمت پیری، و بابا عبدالله ملقب به بابا گُلاب (۳) به سمت دلیلی، بر مریدان خاندان شاه حیاس نسلاً بعد نسل منصوب هستند (معنی پیری و دلیلی به جای خود خواهد آمد). فرزند شاه حیاس آقا رستم و یاران دیگرش بابا شاهمراد و بابا علی و میر هندو (۴) میباشند.
- برهانالحق۷۲
یك خاندان دیگر هم در زمان شاه حیاس به نام خاندان بابا حیدر، با صوابدید شاه حیاس دایر گشت. بابا حیدر (۱) از نسل پیررستم، سرحلقهی هفتاد و دو پیر میباشد كه نسبت به مریدان خود سمت پیری دارد، و دلیلی مریدانش هم با اولاد هفتاد و دو پیر است.
بنا به مراتب فوق اكنون در مسلك اهل حق یازده خاندان وجود دارد بدین ترتیب:
۱ – خاندان شاه ابراهیم.
۲ – خاندان عالیقلندر.
۳- خاندان بابا یادگار.
۴- خاندان خاموش (از نسل سید ابوالوفا).
۵- خاندان میر سور.
۶- خاندان سید مصفا.
۷- خاندان حاجی بابو عیسی.
(تأسیس این هفت خاندان مستقیماً به امر سلطان اسحق است).
۸- خاندان ذوالنور نیز از نسل سید ابوالوفا، جزء هفت خاندان فوق است.
۹- خاندان آتشبگ.
۱۰- خاندان شاه حیاس.
۱۱- خاندان بابا حیدر.
این سه خاندان (از ردیف ۹ تا ۱۱) بعد از سلطان تشكیل یافتهاند و با هم معاصر بودهاند. زندگانی آنان احتـمال مـیرود مـقارن
- ۱- Bâbâ Haydar
- ۷۳فصل یازدهم
قرن ۱۱ و ۱۲ هجری باشد، زیرا (اعلیدین) دفتردار آتشبگ اشعاری به زبان كُردی در مدح شاه حیاس (۱) گفته، از جمله این بیت است:
«وَ سَنَهْ هَزارْ صَدْ و بیست و پَنْجْ حَیاسْ حاضِرَنْ صَرّافْ لَعْلْسَنْجْ» (۲) یعنی در سنهی یكهزار و صد و بیست و پنج هجری، شاه حیاس صرّاف لعلسنج حاضر است.
همچنین از قرائن سنگ تاریخ قبر نوادههای شاه حیاس، استنباط صدق گفتار اعلیدین میشود. فلذا اگر این بیت شعر منتسبه به اعلیدین صحیح باشد، میتوان حدس زد زمان شاه ویسقلی و شاه ایاز هم فاصلهی زیادی با زمان شاه حیاس ندارد. به دلیل اینكه پیرقنبر كه از یاران شاه ویسقلی و شاه ایاز بوده، در زمان شاه حیاس نیز حیات داشته و از یاران مقرب ایشان به شمار میآمده است.
ضمناً چون ذكری از شاهمهمانها شد، بیمورد نیست از دو شخصیت دیگر كه شاهمهمان بودهاند یادآور شویم:
۱- بابا جَلیل (۳) : بعد از شاه ویسقلی و قبل از آتشبگ و شاه حیاس ظهور فرموده است. جزء شاهمهمانها محسوب است ولی خاندان و جانشینی از خود باقی نگذاشته، چون مأموریت در این امر نداشته. فقط دورانی كوتاه در حال انزوا با یارانی بیریا دور از ازدحام و غوغا سپری داشته. چند تن از یارانش این است: میر عطّار – میر حَیاس – میر جَوزی – دده بكتر – میرزا قلی.
- برهانالحق۷۴
۲- سید فرضی (۱) : از دودمان سید خاموش كه شخصاً مقامی شامخ داشته، یعنی علاوه بر مسندنشینی خاندان سید خاموش، شاهمهمان هم بوده است. ولی از حیث خاندان، همانا خاندان سید خاموش و جزء هفتوانه محسوب است؛ معاصر با آتشبگ و شاه حیاس بوده است. چند تن از یارانش این است: شیخ اَمیر (۲) (مفسّر كلام سرانجام) – عَبدین (مخفف عبدالّدین) – نَدِرویس – گُل محمد – سَلیم – قُركه – سید جوزی كه پسر خود سید فرضی است، و غیر از میر جوزی دورهی بابا جلیل میباشد.
پس با توجه به مراتب فوق معلوم شد، خاندانهای شاهمهمان فقط منحصر به خاندان آتشبگ و شاه حیاس است. به همین دلیل هم خاندان آتشبگ و شاه حیاس هر یك نسبت به مریدانشان، خود را جانشین شاه میدانند و منصب پیری و دلیلی مریدان را به یارانشان ارزانی داشتهاند، بدین توضیح:
در خاندان آتشبگ، اولاد آتشبگ جانشین شاه، و اولادان جمشیدبگ و ابدالبگ و الماسبگ، جانشینان پیر و دلیل هستند.
در خاندان شاه حیاس، اولاد شاه حیاس جانشین شاه، اولاد پیر دستور و بابا گلاب جانشین پیر و دلیل هستند.
علیهذا مریدان خاندان آتشبگ و شاه حیاس علاوه بر جانشین
- ۷۵فصل یازدهم
پیر و دلیل، جانشین پادشاه هم در ظاهر دارند، كه همان مسندنشین از اولاد آتشبگ و شاه حیاس است. ولی برای مریدان سایر خاندانها، فقط جانشین پیر و دلیل در ظاهر دارند و جانشین پادشاه در ظاهر ندارند. مقام پادشاه را چنانكه فوقاً اشاره شد، همانا جلوهی حق در هر خاندان و مجمع عبادات اهل حق دانند.